به گزارش خبرگزاری شبستان، در این کتاب علاوه بر انتشار بیانات مقام معظم رهبری در خطبههای نماز جمعهی تهران در تاریخ 17/05/1359(دومین روز قدس) در 8 بخش شامل کلیات – شکستها و پیروزیها – مسئولیتها – جنایات – راه حلها – قهرمانان – روشنگری و آیندهی روشن به مرور بیانات حضرت آیت الله العظمی خامنهای(مدظلهالعالی) پیرامون مسئله فلسطین پرداخته است.
گفتنی است، علاقه مندان برای تهیه این کتاب میتوانند با شماره تلفن 66410649-021 تماس حاصل نمایند و یا به نشانی پست الکترونیک book@khamenei.ir پیام ارسال نمایند.
دکتر علیاکبر ولایتی در مقدمه این اثر نوشته است:
معروف است؛ پیش از جنگ اوّل جهانی و در زمان سلطان عبدالحمید عثمانی گروهی از متنفّذین یهودی به او پیشنهاد میکنند که سرزمین فلسطین را جهت اسکان یهودیان عالم به آنها بفروشد! جوابی که وی به آنها داد نشاندهندهی تهمانده غیرت اسلامی در یک سلطان مستبد عثمانی است.
وی میگوید: «ما تاکنون نشنیدهایم که یک آدم زنده (ولو محتضر) را کالبدشکافی کنند.» بعد از ناکامی عثمانی در فتح وین سقوط تدریجی این امپراطوری شروع شد. شکست در برابر روس ها و از دست دادن کریمه نشانههای دیگری از زوال تدریجی این حکومت مسلمان بود. اروپائیان همزمان با محاصرهی نظامی و سیاسی عثمانیان، یک جنگ روانی را هم علیه آنها سامان دادند و لقب مرد بیمار اروپا به دولت عثمانی دادند.
دورهی حدود سی سالهی صلح مسلّح اروپا که همهی دول قدرتمند اروپا، خود را برای جنگی بزرگ و قابل پیشبینی آماده میکردند، مجموعهی انگلیس و فرانسه و روسیه که خود را در تقابل با آلمان و اتریش میدیدند، زمینههای تصرّف و تجزیه عثمانی به عنوان متّحد ژرمنها را نیز فراهم میکردند. در سال1913 سفرای انگلیس و فرانسه تلاشهای زیادی برای تنظیم قرارداد 1913 معروف به قسطنطنیه بین ایران و عثمانی صورت دادند که سبب اوّلیه برای ضرورت انعقاد این قرارداد، تجاوزات متعدّد عساکر عثمانی به خاک ایران در سالهای نخستین بعد از انقلاب مشروطه و شکایتها و گلهمندی ایران بود. اهتمامی که دو دولت بدسابقهی استعماری در شکلدهی این قرارداد نشان دادند موجب شگفتی بود که علیالخصوص در سال بعد، 1914 یعنی مدّت کوتاهی قبل از آغاز جنگ جهانی اوّل، نواقص و مشکلات قرارداد مرزی قسطنطنیه را با پروتکل الحاقی 1914 به اصطلاح اصلاح کردند.
پس از شروع جنگ و شکست عثمانی و اقدامات بعدی فرانسه و انگلیس معلوم شد که غرض آنها از محکم کردن خط مرزی شرقی عثمانی با ایران، طراحی برای دورهی اشغال پس از فروپاشی آن دولت و زمینهسازی برای تقسیم غنائم ارضی در منطقهی خاورمیانه بود. سال1916 (در اواسط جنگ اوّل) بهطور محرمانه، قراردادی بین سایکس و پیکو نمایندگان دو دولت انگلیس و فرانسه منعقد شد و عملاً خطوط تقسیم غنائم جنبهی قطعی گرفت. در سال1917 با نفوذ وزیر خارجهی وقت، انگلیس اعلامیهای صادر کرد و طی آن اعلام نمود که دولت انگلیس خود را متعهّد میداند که جهت اسکان و ساماندهی یهودیان آنها را در فلسطین متوطّن نماید. سال 1918 جنگ اوّل با شکست عثمانی و ژرمنها به پایان رسید. وقتی "لُرد آلن بی" ژنرال انگلیسی وارد بیتالمقدس شد، کلامی تاریخی بیان کرد که ماهیت مهاجمین غربی را نشان میداد. نقل است که گفت: «امروز، جنگهای صلیبی به پایان رسید!!» یعنی کینهی شکست فضاحتبار صلیبیان در بیتالمقدس را به صورت میراثی شیطانی در دل داشتند و با اشغال آن، عقده دل را گشودند.
یکبار مرحوم حافظ اسد رئیسجمهور متوفّای سوریه در رابطه با کینهتوزی صلیبیان، برای اینجانب داستان دیگری را نقل کرد و گفت: «وقتی "ژنرال گورو" یکی از فرماندهان فرانسوی در جنگ اوّل جهانی وارد دمشق شد به سر قبر صلاحالدین ایوبی، فاتح جنگهای صلیبی رفت و بر آن پای کوبید و گفت: «صلاحالدین ما بازگشتیم!!»
بعد از اتمام جنگ جهانی اوّل، جامعهی ملل، جهت برقراری به اصطلاح صلح و امنیت در جهان و جلوگیری از تکرار فاجعهی جنگ توسط فاتحین و صد البته در جهت مقاصد و منافع پس از جنگ آنها تشکیل شد و قیمومت فلسطین را به انگلیس داد، یعنی به غصب قبلهی اوّل مسلمین توسط انگلیس مشروعیت بخشید و انگلیس هم وعده بالفور را بهتدریج اجرائی کرد. به این ترتیب که با کمک بقیهی غربیان به شمول اتحاد جماهیر شوروی، یهودیان را به فلسطین کوچ دادند و با کمکهای پنهان و آشکار آنها مسلمانان را از خانه و کاشانه و سرزمین آباء و اجدادیشان اخراج کردند و املاک آنها را تحویل صهیونیستها دادند که درصدد پیاده کردن طرح هرتزل، مصوّبهی اوّلین کنگرهی صهیونیسم (در سال 1897) بودند.
بزرگنمائی جنایات نازیها در جنگ دوّم جهانی علیه یهود، موجب به کار گرفتن وسائل ارتباط جمعی غرب و امکانات هنری هالیوود برای مظلومنمائی افراطی یهودیان از جمله اقدامات زمینهساز برای مشروعیت بخشیدن به توطئه غرب برای اشغال سرزمینهای اسلامی و قبلهی اوّل مسلمین بود. این مجموعه اقدامات از شگفتیهای روزگار ما بود که به فرض صحت همهی ادعاها در رابطه با یهودیکشیهای آلمانها، چرا باید مسلمانان غرامت اقدامهای ضدّبشری ژرمنهای پروتستان را بدهند؟!
سازمان ملل متّحد بعد از جنگ دوّم با همان مقاصد، توسط دول فاتح تشکیل و جانشین جامعه ملل شد و از اوّلین اقدامات این سازمان، تصویب تشکیل کشور اسرائیل بود که تمامی صاحبان حق وتو به آن رأی مثبت دادند و یک سلسلهی جدید ار جنگهای صلیبی جدیدی (صلیبی- صهیونیستی) آغاز گردید. بعد از جنگ اوّل جهانی مخالفت علما و اندیشمندان جهان اسلام و مقاومت مسلمانان بهخصوص فلسطینیان شروع شد و عملاً سناریوی جنگ احزاب تکرار شد و کّل کفر در برابر کل اسلام قرار گرفت.
مقاومت در برابر اشغال فلسطین و قدس، محور مبارزات اعراب و جهان اسلام گردید. اتحادیّه عرب حول محور آزادی فلسطین و سازمان کنفرانس اسلامی پس از آتش زدن مسجدالاقصی با محوریت آزادی قدس تشکیل گردید. چهار جنگ بین اعراب و اسرائیل در سالهای 1327 (1948)، 1335 (1956)، 1346 (1967) و 1352(1973) اتّفاق افتاد که تقریباً همهی آنها منجر به شکست اعراب در برابر اتحادیّهی غرب- صهیونیسم شد. هر جنگ و هر شکستی خود موجب تحولات اساسی در جهان عرب شد. در بین فلسطینیان نیز این فراز و نشیبهای عظیم سیاسی- نظامی موجب تحولات فرهنگی- فکری عمیقی گردید. کودتای نجیب– ناصر در مصر، عبدالکریم قاسم در عراق، روی کار آمدن حزب بعث در سوریه، انقلاب الجزایر، کودتای عبداله سلال در یمن، جعفر نُمیری در سودان، معمّر قذافی در لیبی تحتتأثیر ناسیونالیسم چپ عربی صورت گرفت و مبارزات عدنیها باعث آزادی عدن و تشکیل کشوری تحت نام جمهوری دموکراتیک یمن به ریاست قحطانالشعبی شد. فلسطینیان نیز تحتتأثیر این تحولات سریع و فجایع وحشتناک صهیونیستها، مراحل دشواری را پشت سر گذاشتند و راههای مختلفی را در طول مبارزات خود آزمودهاند.
حاج امینالحسینی، مفتی بیتالمقدس، لُجنهای سیاسی مرکّب از نمایندگان دولتهای اسلامی تشکیل داد با این امید که بتوانند حقوق غصبشدهی فلسطینیان را از طریق مجامع بینالمللی استیفا کنند. عزّالدین قسام، عارف وارستهی فلسطینی تفنگ در دست گرفت و با مریدانش با صهیونیستها و انگلیسیها جنگیدند. ناامیدی از لیبرالیسم غربی گروهی از فلسطینیان را به سوی سراب مارکسیستی و قبلهگاه کرملین سوق داد که برخی از مسیحیان فلسطین نظیر جورج حبش و نایف حواتمه نقش اساسی در این میان داشتند. ناامیدی از قومگرائی عربی و چپگرائی، فلسطینیان را به سمت نهضتهای اسلامی سوق داد. جنبش فتح سرشاخه فلسطینی اخوانالمسلمین تشکیل شد. از سوی دیگر شکست ناصر در جنگ 6 روزه سال67 پایانی موقت بر مبارزهجوئی عربی از نوع چپ قومی بود و مرگ او در سال 1349، یکسره خط پایانی ناصریسم را رقم زد، فلسطینیان جنبش فتح با انگیزههای اسلامی در نبرد کرامه با نیروئی پانصد نفری سپاهیان 12هزار نفری صهیونیستها را در کنار نهر اردن شکست دادند. سقوط سطوت ناصر و پیروزی چشمگیر فلسطینیان موجب شد که ملک حسین در اردن در غیاب قدرت ناصریستها، فلسطینیان را سرکوب و قتلعام کند که یکبار دیگر معلوم شد که حکومت اُردن جزء مکمّل سلطهی غرب بر قلب جهان اسلام بود که آنجائی که وارثان بنگورویون در مقابل مبارزان مسلمان ناتوان میشوند فرزند عبدالله اردنی نقش عبداللهبن اُبّی منافق صدر اسلام را ایفا کند و ماجرای سپتامبر سیاه را به راه انداخت که در همان سال با فاصلهی کوتاهی جمال عبدالناصر سکته کرد و شایع شد قتلعام فلسطینیان توسط شاه اردن، مرگ ناصر را سبب شد.
با مرگ ناصر، شعلهی پان عربیسم کمنور شد، مبارزه بیقدر و قیمت گردید و علفهای هرز سازش و وادادگی رشد کرد. انورالسادات خون شهدای فلسطین و عرب را در کمپدیوید در طبق ذلّت گذاشت و در حضور کارتر تقدیم مناخیم بگین کرد. عصر سازش آغاز شد و قریب 20 سال به درازا کشید. یاسر عرفات تفنگ را بر زمین گذاشت و با شاخهی زیتون به سازمان ملل رفت. حکومتهای عرب و فلسطینیان قدمبهقدم عقب نشستند و تشکیل جبههی پایداری توسط کشورهای سوریه، لیبی، الجزایر، یمن جنوبی و سازمان آزادیبخش فلسطین هم دردی دوا نکرد و با فروپاشی شوروی آن نیز فروپاشید.
سلسله حلقات سازش که از گفتگوهای راجرز شروع و با کمپدیوید اوج گرفته بود، در مادرید شدت گرفت و در اسلو بر روی کاغذ آمد و در وای ریور و واشنگتن و کمپدیوید 2 به کمال رسید.
این سلسه سازش هر چه جلوتر میرفت دست رژیم صهیونیستی بازتر و حلقهی محاصره عرفات تنگتر میشد، تا اینکه سرانجام در رامالله رهبر سازمان آزادیبخش فلسطین به محاصره کامل درآمد و شاید به دست نفوذیهای صهیونیستها مسموم شد و عملاً سازش به احتضار افتاد.
اگر مجدداً به عقب برگردیم و نقش علمای شیعه را در امر فلسطین بررسی کنیم پروندهی پیچیده فلسطین را که از قریب یک قرن تاکنون نقش محوری در جهان اسلام داشته است به کمال نزدیکتر کردهایم.
مسألهی اشغال فلسطین بازتابهای متعدّد و گستردهای را در سراسر جهان به دنبال داشت. یکی از واکنشهای مهم در قبال این رویداد، برخوردی بوده که از جانب روحانیت شیعه صورت پذیرفت و بدون هیچ تغییری، در طول هفتاد سال گذشته ادامه یافته است. علّامه مطهری دلیل این خصیصهی روحانیت شیعه را چنین برمیشمارد: روحانیت شیعه در ذات خود یک نهاد مستقل است. از نظر روحی به خدا متکی بوده و از نظر اجتماعی به قدرت مردم و لهذا در طول تاریخ به صورت یک قدرت رقیب در مقابل زورمندان ظاهر شده است.
حال با توجه به این ویژگی باید بدانیم که این طبقه از اندیشمندان مسلمان اصولاً با مسائلی چون موضوع فلسطین و نفوذ صهیونیستها چه برخوردی را مینمودند و مقابله با آن را به چه قسمی لازم میشمردند. یکی از روحانیون گمنام ایران به نام محمدحسنبن محمدابراهیم گیلانی که با حادثهای مشابه قضایای فلسطین در عهد خود مواجه شده بود، حکم واجب را برای مقابله با این خطر یکی از اقسام جهاد بیان داشته، و وجوبش را چنین متذکر میشود:
«دوّم جهاد در صورت هجوم اهل شرکت و ضلالت است بر بلاد مسلمانان، به نوعی که خائف باشند اهل بلاد از غلبه و استیلای اهل کفر بر بلدان، یا اگر چه قلیل شد اخذ مال ایشان و این نوع جهاد واجب است بر کافهی مسلمانان که قادر باشند بر جهاد... و این جهاد در غیبت و حضور امام(ع) بیتفاوت رواست».
شیخمحمدرضا همدانی از علمای عصر ناصری نیز در رسالهای به نام ترغیبالمسلمین الی دفاع المشرکین، طی حکم صریحی در برابر چنین هجوم و صدمهای مینویسد:
«جهاد که غرض حفظ بیضه اسلام و انتظار امر معاش و معاد انام است، مادام که غرض صورت نیافته، امر به جهاد باقی است.»
مطالعهی تاریخ معاصر جنبشهای شیعی، روشن میسازد که همین طبقهی روحانیت در سختترین شرایط و هنگامی که شداید از هر سو اساس و بنیان جامعهی اسلامی را در معرض آفات و حوادث قرار میداد، نه تنها در کسوت راهبری جهاد درمیآمدند، بلکه با ژرفاندیشی و دقتنظر بهسرعت مطامع استعماری یا اهداف درازمدّت بیگانگان را شناسایی کرده، مانع از وصول ایشان به مقصد غایی خود میشدند. برای مثال، وقتی که در عراق قوای انگلیسی به مبارزه با مردم برخاستند و کوشیدند تا قیام ملت عراق را از مجرای طبیعی خود منحرف سازند و شرایط دشوار و خفقانآوری را پدید آوردند، این انقلاب شیعیان عراق به رهبری روحانیون بود که ایشان را ناامید و محکوم به شکست کرد. یکی از علمای نجف که در سالهای جنگ جهانی اوّل شاهد قیام شیعیان نجف بوده و حوادث را بهدقت ثبت کرده، در بخشی از خاطرات روزانهاش دربارهی علل قیام و جهاد شیعیان مینویسد:
«بعضی دیگر را اعتقاد بر این باشد که محض عِرق اسلامی و حمیّت اسلامیت بوده [که] نتوانسته ببیند که بلده مقدسهی نجف که مرکز روحانیت و دیانت و قبّه اسلام [و] چشم و چراغ اسلامیان است در تحت فرمانروایی صلیبیان حکمران و آمر بر این بقعهی مقدسه که مطاف ارواح مقدسهی انبیاء و اولیاء و ملائکه مقربین و محیط رحمت و فیوضات حضرت احدیت بوده... بیرق تثلیث بالاسر جقه توحید کوبیده شود.»
روحانیت شیعه با اتکا به چنین پشتوانههایی و با توجه به وظیفهی شرعی خود در خصوص قضیهی فلسطین، از همان ابتدا حرکتی را آغاز کردند که دقت در اهداف و مواضع نخستین این رهبران دینی و مقایسهی آنها با آمال امروزی ایشان، ما را مطمئن میسازد که روحانیون شیعه بهواقع از جمله سرسختترین و سازشناپذیرترین مجموعههائی بودهاند که در برابر خطر صهیونیسم بدون هیچگونه تأمّل و مسامحهای از خود واکنش نشان دادهاند. مرحوم آقامحمدحسین آل کاشفالغطاء، اعلم علمای نجف در پاسخ به استفتای محمدصبری عابدین، آموزگار حرم شریف قدس، مطابق اسناد موجود فتوایی را به این مضمون انتشار میدهد:
«جل شأنه میفرماید «وَ کَذلِکَ أَخْذُ رَبِّکَ إِذا أَخَذَ الْقُرى وَ هِیَ ظالِمَةٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَلیمٌ شَدیدٌ»[1]. چه ظلمی از این بالاتر میباشد که انسان حقوق رفتگان و احفاد خود را از بین ببرد و پایمال نماید و بلکه میتوان گفت چه ظلمی از این بالاتر است که انسان حق مقدسات و دین خود را پایمال کرده و از عظمت نوامیس و قرآن خود بکاهد.»
او سپس با اشاره به فروش اراضی فلسطین و حکم شرعی افرادی که در این گونه معاملات دست داشتهاند، چنین اظهارنظر میکند:
...آیا بعد از این همه یقین ندارند که این فروش جنگ با اسلام میباشد؟آیا کسی شک دارد که این فروش یا همراهی در فروش یا کوشش و دلالی با رضایت در این کارها جنگ با خدا و پیغمبر[ص] او، پایمال نمودن دین اسلام است؟... آنها را از دین و حوزهی اسلام خارج و جزء کفار بشمارید و در تمام کارها از آنها دوری کرده و با آنها ازدواج ننموده و با آنها معاشرت نکرده و همچنین خرید و فروش و سلام و علیک و رفت و آمد و گفت و شنید با آنها ننموده و بهعلاوه مردههای آنها را مشایعت نکرده و در قبرستانهای مسلمانان هم دفن ننمایند. اسامی آنها را بایستی در تمام مجامع «نوادی» و روزنامهها و مجلهها به اسم خارجشدگان از دین معرفی کرده و اسم ببرید... "محمدحسین آل کاشفالغطاء، نجف اشرف"
موضوع مخالفت علما با طرح تقسیم فلسطین در جامعهی ملل شاید بهواقع گام آغازین رویارویی علمای جهان اسلام و غرب بود که پرچم آن را روحانیت شیعهی ایرانی مقیم عراق بلند نمود. این بزرگان با فراخوان سایر علمای اسلامی، این مهم را بیواهمه و هراس چنین به فعالیت درآوردند: آقایان هبةالدین شهرستانی و سیّدمحمدمهدی صدر و سیّدمحمدمهدی اصفهانی که از علمای ایرانی ساکن بغداد و کاظمین هستند و شیخ راضی آلیاسین که از علمای شیعهی عرب است با شرکت یوسف عطا، مفتی بغداد و حبیبالعبیدی، مفتی موصل و ابراهیم راوی که هر سه از علمای درجه اوّل موصل و بغداد هستند، تلگرافی به مضمون ذیل به جامعهی ملل و وزارت خارجهی انگلیس مخابره نمودهاند:
«اینجانبان که نمایندگان روحانی مذاهب اسلامی هستیم، از قرار کمیسیون سلطنتی راجع به تقسیم فلسطین که یک کشور اسلامی و عربی عزیزی است اظهار عدم رضایت نموده و نسبت به آن اعتراض و آن را یک ضربتی به قلب اسلام و عرب میدانیم.»
آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی طی یادداشتی برای سفارت دولت ایران در بغداد اظهار امیدواری میکند که دولت ایران در جامعهی ملل از همه گونه تلاش برای دستیابی ملت فلسطین به حقوق حقّهی خویش فروگذاری ننماید. علّامه کاشفالغطاء در اقدامی همسو با فعالیت آقا سیّدابوالحسن اصفهانی، پادشاه وقت عراق، ملک غازی را مورد همین گونه خطاب قرار داده است. سفارت ایران در بغداد این حرکت را اینگونه تشریح میکند:
«علمای عرب شیعهی نجف مجدداً تلگرافهایی به ملک غازی و کمیسر عالی فلسطین مخابره نموده و از مظالم انگلیس در فلسطین دادخواهی کردهاند. آقای شیخمحمدحسین کاشفالغطاء که از مشاهیر علمای عرب در نجف میباشد نیز تلگرافی به کمیسر عالی انگلیس و کمیسیون فنی انگلیس مخابره نموده و اضافه کرده است که مردم از علما فتوای جهاد خواستهاند...»
یکی از جراید بغداد هم خبری را درج میکند که نشاندهندهی روحیهی مبارزاتی و خدشهناپذیر روحانیون است. براساس خبر النهار بغداد، علمای اسلام در 25/3/1317 با اجتماع «در تحت قبه حضرت امیر[ع] در نجف تجمع نموده، در باب صدور حکم جهاد مذاکراتی نموده و حکم مزبور به امضای همهی آقایان علما صادر خواهد شد و ریاست جلسهی مزبور هم با آقای کاشفالغطاء خواهد بود.» روحانیون شیعه برای بررسی این موضوع از علمای سوریه، لبنان، اردن، مصر، یمن، امارتنشینهای خلیجفارس، ترکیه، افغانستان و ایران دعوت کردهاند که در این اجلاس حضور یابند. علّامه کاشفالغطاء سپس خود رأساً حکم جهاد را صادر کرد:
«ای اسلام و ای عرب، بلکه ای برادر و یا اینکه ای بشر، وضعیتی که فلسطین سر بریده به آن رسیده است به نظر همه مشهود و عیان شده و چنانکه گفتهایم باز هم میگوییم که موضوع فلسطین قضیهی بالاختصاص خود فلسطین نبوده... ای عرب، ای مسلمین، ای بشر، جهاد در فلسطین بر هر انسان واجب شده، نه بر عرب و مسلمین تنها... این است دعوت و ندای عمومی اینجانب که به امّت عرب و اسلام میفرستم. خدا گواه است که اینجانب از دههی ششم عمر تجاوز کردم و اگر ازدحام و ازدیاد انواع علل رنجوری بر این استخوانهای پوسیدهام حمله نمیآوردند، اوّل شخصی بودم که به این دعوت لبیک میگفتم... "محمدحسین آل کاشفالغطاء"
او سپس در فتوایی دیگر به تقسیمبندی کشورهای جهان اسلام میپردازد که باید در این جهاد نقش ایفا نمایند. بهزعم ایشان، نخستین کشوری که باید رایت جهاد برمیداشت اردن هاشمی بود که زعمای آن ادعای سیادت مینمایند و پس از آن، حجاز است که به دلیل پرتوافکنی خورشید اسلام باید قدم در این راه بگذارد. آنگاه مصر و سوریه را مورد خطاب قرار داده، آنها را به دلیل همجواری ذیحق میشمارد و سپس میگوید:
«میگویند چهارصد میلیون مسلمان در کرهی زمین موجود است. چطور میشد اگر ده یک این عده از راه غیرت اقدام نموده، برای ادای وظیفهی خویش نسبت به فلسطین، و به یاری مجاهدین آن ملحق میشدند؟ البته گرهی فلسطین گشوده میشد، اشغال آن خاتمه میپذیرفت... به خدا قسم که از مرحله خیلی دور افتادیم و پرت گشتیم و هنوز آنچه را که باید بیان نکردیم... کنگرهها منعقد و مقررات آن تقدیم میشود و هیئتها برای لندن مسافرت میکند، با همهی اینها قشون انگلیس شکم زنهای آبستن را در فلسطین سفره میکند، بیگناهان را بیجان و خونهای پاک را روان میسازد و با تمام شدت به تبهکاریهای بزرگ خود ادامه میدهد و حجاز و اردن هم با چشم و گوش همه چیز را میبینند و میشنوند، با وجود این با کمال تفریح رفت و آمد دارند. حتی دو بز آنها از جای خود نجنبیدند. ای کاش به این هم اکتفا و شرّ خود را از سر فلسطین کوتاه میکردند و با ستمکاران مساعدت و همراهی نمینمودند. ولی عموم مسلمانان در اقطار زمین چیزی که دارند اعتراض هست، هیاهو، نطق، مقالهنویسی، شعرگویی و بعضی مساعدتهای مادی بسیار کم که حالِ یک قطره آب بر سنگ را دارد و حال آنکه خیلی از مسلمانان دارای هزاران بلکه میلیونها لیره هستند. آیا هیچ شنیده شد یکی از آنها با هزار لیره استرلینگ کمکی کرده باشد، چنانکه یهودیان که عدهشان کمتر و طبعشان پستتر است، میکنند؟
این جملات نمایانگر روح حاکم بر روحانیت شیعه است. اگر منصفانه مورد قضاوت قرار گیرد، بیانگر درد اصلی جهان اسلام بوده و هست. دردی که اگر چه بیمار مبتلا به آن تاکنون تاوان سنگینی را برای تسکینش پرداخته، اما حاضر نشده به درمان اساسی خود برخیزد. علّامه کاشفالغطاء در پایان اعلامیهی خود با رشادت جملاتی را مینویسد که به واقع زیبندهی اوست. او که درد اصلی جهان اسلام را یافته، این صراحت را دارد که حقایق را هر چند تلخ و ناگوار، بیان کند تا شاید مسلمانان به خود آیند و سر از خواب غفلت بردارند. کلام او در این باب چنین است:
«با وجود همهی اینها، کاش مسلمانان به حق اعتراف کنند و حقیقت را پاک و پوستکنده اظهار نمایند. آن حقیقت این است که بلیه مسلمانان از خود مسلمانان است و از بلیه صهیونی و انگلیس خیلی بزرگتر میباشد. این حقایق آشکار را هر کس میداند و جز شاگرد کوچک دبستان کسی آن را ابراز نمینماید. نجف اشرف، مدرسهی کاشفالغطاء، محمدحسین آل کاشفالغطاء، 24 شوال 1357 برابر 18/12/1938.»
در دههی چهل قرن چهاردهم هجری شمسی آغاز حرکت آشکار امام خمینی و تلاش جدّیتر ایشان در حوزهی سیاست نقش اساسی در پایهگذاری موج جدید بیداری اسلامی در ایران و جهان اسلام داشت. هدفگیری داخلی مبارزهی ایشان در داخل کشور، اسقاط رژیم پهلوی و جایگزینی آن با یک نظام مبتنی بر مردمسالاری دینی، در منطقهی جهاد علیه صهیونیسم و تلاش برای آزادی فلسطین و در بُعد جهانی تقابل با استکبار و در رأس آن آمریکا بود.
اگر بخواهیم هدف اصلی مبارزهی حضرت امام(ره) را در یک جمله خلاصه کنیم میشود: «رهائی ایران و جهان اسلام از قید سلطه و استکبار، اعادهی عزت و عظمت مسلمین، تشکیل حکومت اسلامی بر مبنای ارزشها و مبانی اسلامی.»
ایشان وجود رژیم استبدادی پهلوی را در ایران، نفوذ صهیونیسم در منطقهی خاورمیانه و حاکمیت سلطهی غرب و شرق بر کل جهان را حلقههای یک سلسهی مرتبط با هم میدانست و به حق معتقد بود که اگر قرار است ایران آزاد شود و جهان اسلام عزت گذشته را بازیابد باید با هر سه عامل مزبور مقابله کرد و یکی از رموز اصلی موفقیت نهائی انقلاب اسلامی و ماندگاری جمهوری اسلامی ایران همین جامعنگری حضرت امام (ره) بود. فروپاشی شوروی سابق و بهم ریختگی دنیای دوقطبی شکل گرفته بعد از جنگ دوّم جهانی در پیمان یالتا، موجب تحولات عظیمی در جهان شد.
مک لوهان موضوع دهکده جهانی را مطرح کرد و بوشِ پدر اعلام کرد که دنیای آینده یکقطبی است و آمریکا به عنوان تنها ابرقدرت باقیمانده مسئولیت به اصطلاح امنیت جهان را به عهده دارد. ساموئل هانتینگون نظریهپرداز امریکا موضوع برخورد تمدّنها را ابتدا به صورت مقاله و سپس کتاب منتشر کرد و عملاً جهان اسلام را جایگزین جهان کمونیسم کرد و نوشت که تقابل اصلی آینده، بین غرب و جهان اسلام است و گسلهای خونینی این دو تمدّن را از هم جدا میکند. بعداً در جریان جنگ کوزوو، در کنفرانسی در قبرس قریب به این مضمون را گفت که: «این نمونه همان برخوردهای خونینی بین تمدّن غربی و تمدّن اسلامی است که من پیشبینی کرده بودم.» براساس بعضی تحلیلها با تحریک غیرمستقیم امریکا صدام به کویت حمله کرد تا امریکا و غرب بهانهای پیدا کنند که صدام را به همراه سلاحهای اهدائی غرب و شرق دفن کنند. بوشِ اوّل به عراق حمله کرد و تا یکصد کیلومتری بغداد پیش رفت و متوقف شد تا زمینهی اشغال درازمدّت عراق توسط امریکا را فراهم کند.
در سپتامبر 2001 برجهای دوقلوی نیویورک به طور مشکوکی مورد حمله یک هواپیمای مسافربری قرار گرفت و نکتهی تأملبرانگیز این بود که کلیهی ساکنین یهودی برجها قبلاً آنها را ترک کرده بودند! بلافاصله فرمان حمله و اشغال افغانستان صادر شد و بوشِ دوّم به دلیل خامی که داشت پشت پرده، طرح مشترک صلیبیان و صهیونیستها را آشکار و علناً اعلام آغاز «جنگ صلیبی» کرد. آخر او از معتقدین شاخهای از کلیسای پروتستان به نام «اُ اَنجلیستها» میباشد که دستساخته و تحت فرمان صهیونیسم است. در سال 2003 پس از قریب 12 سال زمینهسازی، مرحلهی دوّم حمله به عراق را فرمان داد و کار نیمهتمام پدرش را تکمیل و عراق را اشغال کرد و بنا داشتند برای عراق فرمانداری بگذارند که برای امریکا در آن کشور همان مأموریتی را انجام دهد که «لرد کرزن» به عنوان نایبالسلطنه انگلیس در هند انجام میداد و این شخص را معلوم کردند و او همان آقای «برمر» بود.
تأسیس پایگاه امریکا در آذربایجان، قرقیزستان و افغانستان و تأسیس مرکزیت ناوگان پنجم در بحرین و انعقاد قرارداد هستهای با هند و اشغال عملی و اعلامنشدهی پاکستان، حمایت از تجزیهطلبان سودانی و درگیر کردن ناتو به حسب اقتضاء در این اشغالگریها نشان از عملیاتیشدن همان تصمیم اتخاذ شده برای اشغال نظامی– سیاسی جهان اسلام و سرکوب هر حرکت ضدغربی و نجات صهیونیسم از انتفاضهی فلسطین و محاصرهی جمهوری اسلامی بود.
تمام این اتفاقات یعنی از آغاز فروپاشی شوروی تا تحولات فوقالاشاره، در زمان رهبری حضرت آیتالله العظمی خامنهای رخ داد.
لذا حضرت ایشان علاوه بر وراثت، میراث سنگین حضرت امام خمینی(ره)، بار سنگین تقابل با تمامی این توطئههای پیچیدهی خارجی و عوامل مزدور داخلی آنها را بر دوش گرفتند و الحق دست خدا همراه ایشان بود که توانستند از این گردابهای مُهلک، کشتی جمهوری اسلامی را به سلامت هدایت نمایند. نه فقط دفاع از منافع جمهوری اسلامی، مسئولیت نجات امت اسلامی را هم بر شانهی خود احساس میکردند.
ایشان با جدیّت و صداقت تمام، پرچم آزادی قدس و فلسطین را برافراشته نگه داشتند و علیرغم همهی فشارها به تدابیر خویش در این زمینه ادامه دادند و تقریباً در تمامی عرصهها، در جهان اسلام آمریکا و عواملش را به عقبنشینی وادار کردند و یا آنها را متوقف نمودند.
زنجیرهی مقاومت در برابر صهیونیستها در زمان رهبری معظم له تحکیم یافت و حتی گسترش پیدا کرد. امروز این خط مقاومت که از ایران شروع شده از عراق، سوریه، لبنان، اردن، غزه، ساحل غربی، مصر، لیبی، تونس، الجزایر، مراکش، سودان، یمن، بحرین، پاکستان و افغانستان میگذرد. موج جدید بیداری اسلامی که کلید آن توسط حضرت امام(ره) زده شد و در زمان حضرت آیتالله خامنهای ادامه پیدا کرد امروز قویتر از هر روز دیگر به جلو میرود و همگی قیامکنندگان در اهداف ذیل با جمهوری اسلامی ایران همراه هستند: سرنگونی استبداد داخلی، قطع دست آمریکا و متّحدینش از کشورهای مسلمان، بازگشت ارزشهای اسلامی، تأسیس مردمسالاری دینی و آزادی نهائی تمامی سرزمین فلسطین.
پایان پیام/
نظر شما