سکانس آخر روزهای سیاه زندگی/ حس «مادرانه» انگیزه‌ رهایی

خبرگزاری شبستان: ۲۸ روز است که هیچ کدام از فرزندانم را ندیده ام. شبها خاطرات روزهای سیاه زندگی خود را بر برگ های سفید دفتر یادداشت خود می نویسم تا شاید روزی کتاب «روزهای سیاه زندگیم» را برای عبرت دیگران چاپ کنم!

خبرگزاری شبستان- خراسان جنوبی: ابتدا همسرش مصرف کننده بوده و بعد کنجکاوی کار دستش می دهد و در اوج جوانی او را هم پای منقل می کشاند. از کودکی بدون مادر و در کنار پدر و برادر بزرگ شده؛ در طول این چندسال همواره پنهان کاری کرده است و در مهمانی های خانوادگی هم خود را از چشم برادر و پدر پنهان می کند تا کسی متوجه اعتیاد او نشود.

 

مهشید روزهای اول را با تریاک شروع کرده اما کم کم به کریستال و در اواخر هم به شیشه گرایش پیدا کرده است. تامین هزینه خرید مواد، نگاههای منفی اطرافیان به او و سه فرزندی که تمام آرزوهایش است، هر روز او را بیشتر آزار می دهد. اوایل سعی می کند با پخت نان و بافت قالی، پول مواد خود را تامین کند؛ اما با گذشت زمان، مواد رمق کار کردن را از او می گیرد و مجبور است تا با فروش وسایل منزل و قرض گرفتن از اطرافیان آن هم با سختی و منت؛ پول چند دقیقه خوشی کاذب را جور کند، همسرش هم که از او بدتر.

 

قرارمان بعد از نماز عصر مقابل کمپ ترک اعتیاد بانوان بیرجند است. کمپی مخصوص بانوان معتاد که برای ترک به اینجا آمده اند، با چند نفر از مسئولان وارد کمپ می شویم. کمپی با سه اتاق؛ یک اتاق مدیریت، یک اتاق کمتر از ۱۰ متر با چندین وسیله ورزشی و یک سالن حدودا 40 -50 متری با تخت های دو طبقه و کف موکت؛ همه تخت ها پر است و تخت خالی وجود ندارد.

 

از جوان 20 ساله تا پیرزن 70 ساله برای ترک به کمپ آمده اند و تعدادی هم چند روز قبل مرخص شده اند. آنچه بیشتر اینجا ملموس است حضور زن های جوان 20 تا 40 ساله ای است که برای ترک آمده اند، از تزئینات داخلی اتاق و سلیقه هایی که برای جیدمان به خرج داده اند معلوم می شود بیشترشان متاهل و دارای زندگی مشترک هستند. برخی ها فضای تخت خود را مانند یک اتاق کرده اند.

 

 

مرگ تدریجی یک رویا!

تلاش می کنم تا با چند نفر ارتباط برقرار کنم و دقایقی را با آنها گفتگو داشته باشم؛ بیشتر آنها برای صحبت اعلام آمادگی می کنند و عده ای هم از اینکه نوبت به آنها نمی رسد، گلایه مند هستند.

 

همسرم گرفتار اعتیاد بود و در دورهمی هایی که با دوستانش داشت، مواد مصرف می کرد و یکی از بانوان هم آنها را همراهی می کرد؛ در همین مهمانی های شبانه من هم وسوسه شدم که مواد را تجربه کنم.

 

مقابلش می نشینم. می گوید نامم مهشید (اسم مستعار) است، در 28 سالگی گرفتار مواد مخدر شدم و حالا با 32 سال سن و سه فرزند قد و نیم قد برای ترک به کمپ آمده ام. مهشید از روزهایی می گوید که هم نشینی با دوستان معتاد ابتدا شوهرش را گرفتار و می کند و بعد هم خودش را. او می گوید:« چهار سال از ازدواجم می گذشت که برای اولین بار مواد را از یکی از همسایه ها که فروشنده بود،‌ تهیه کردم و در خفا آن را کشیدم؛ همسرم به محض اطلاع، دعوای زیادی به راه انداخت و مخالفت کرد اما حال خوشی که اولین بار با مصرف مواد تجربه کرده بودم را دوست داشتم،‌ ادامه بدهم. اوایل با پخت نان و بافت قالی، پول مواد خود را تامین می کردم اما با گذشت زمان،‌ رمقی برای انجام کار نداشتم،‌ شروع به فروش وسایل منزل کردم. وقتی دیگر وسیله ای برای فروش نداشتم از پدر، همسایه ها و فامیل پول قرض می گرفتم.»

 

 

دیگر آن دختر قدیم نیستی؟

در کودکی از نعمت مادر محروم شده و به گفته خودش خواهری هم برای درد دل و بیان مشکلات کنارش نبوده تا با او راحت تر باشد؛ « در مهمانی های خانوادگی هم خود را از چشم برادر و پدر پنهان می کردم، در همان فرصت های اندک دیدار به من می گفتند «دیگر آن دختر قدیم نیستی؟» اما باز هم سعی در پنهان کاری داشتم. در ماههای آخر بیشتر کریستال و شیشه مصرف می کردم به همین خاطر، از ظاهرم مشخص بود که گرفتار و زار شده ام. یک روز برادرم مرا به گوشه ای کشاند و گفت سالهاست که از اعتیاد من آگاه است و پدر هم از این موضوع بسیار پریشان است. از من خواست اگر تصمیمی برای ترک دارم، و راهکاری دارد مطرح کنم تا کمکم کنند. قامت خمیده و اشک های پدرم مرا به خود آورد و تلنگری بزرگ بر جسم و روحم وارد کرد؛ چون می دانستم در منزل اراده ای برای ترک ندارم،‌ سه فرزند خود را تحویل برادر دادم و راهی کمپ شدم.»

 

اولین فرزندش را در سلامت بدنیا آورده است اما دو فرزند بعدی زمانی به دنیا آمدند که دود مصرف مواد مادرشان در گلوی آنها هم پیچیده است، حالا فرزند سومش تقریبا یک ساله شده که مادر تصمیم گرفته به خاطر فرزند و خانواده ترک کند، هر چند که جدا شدن از فرزند خردسال بیشتر آزارش می دهد.

 

او می گوید:« تا نیمه های شب از دوری فرزندانم اشک می ریزم،‌ با درد سخت خماری دست و پنجه نرم می کنم تا بتوانم جبران روزهایی که برای فرزندام مادری نکردم را بکنم. جدا شدن از فرزند شیرخواره ام که هنوز یک سال بیشتر ندارد، خیلی سخت بود اما با خود گفتم حتی به قیمت از دست دادن این فرزند، باید ترک کنم تا شاید بتوانم برای دو فرزند دیگرم، مادری خوب باشم. ۲۸ روز است که هیچ یک از فرزندانم را ندیده ام، شبها خاطرات روزهای سیاه زندگی خود را بر برگ های سفید دفتر یادداشت می نویسم تا شاید روزی کتاب «روزهای سیاه زندگیم» را برای عبرت دیگران چاپ کنم!»

 

او حتی برای ترک و آمدن به کمپ با مخالفت همسر مواجه می شود اما این بار تصمیمش جدی است؛ «همسرم به حضورم در کمپ رضایت نمی داد و اصرار داشت در منزل ترک کنم، در طول ۱۰ سال زندگی مشترکمان،‌ عاشقانه به تمامی خواسته هایش تن دادم،‌ اما تمام این روزهای سخت را برای جبران روزهای سیاهی که برای فرزندانم درست کردم،‌ تحمل می کنم. دفترچه خاطرات روزهای کمپ و دوری از فرزندانم را همیشه همراه خود خواهم داشت تا اگر روزی وسوسه بشم،‌ دوباره آن را بخوانم.»

 

 

آروزهای بر باد رفته؛ بی ارزش شده بودم

کمی آن طرف تر مقابل دختری به نام آروز (اسم مستعار) می نشینم. او اکنون ۱۸ روز از حضورش در کمپ می گذرد، او هم مانند بقیه دختران و زنان کمپ در کمتر از یکسال از مواد سنتی به صنعتی رسیده است، آروز حالا تمام آروزهایش را بر باد رفته می دانست، اما حضور در کمپ و ترک از عادت قبلی او را دوباره به زندگی امیدوار کرده است.

 

از روزی می گوید که به خاطر کاهش آلام مرگ برادرش، به مصرف از سوی مادرشوهر تشویق شد. روزهایی که با مصرف،‌ جالی خالی برادر دیگر آزارش نمی داد اما نمی دانست وابستگی اش به تریاک روز به روز بیشتر و بیشتر شده است تا جایی که چشم باز کرد ۲ سال از اعتیادش به تریاک گذشته بود و حالا فصلی جدید در زندگیش باز شده بود. مصرف مواد صنعتی به جای سنتی!

 

هزینه مواد را با کارگری در منازل مردم و یا از پدرش تهیه می کرد از روزهایی می گوید که بخاطر مصرف مواد مخدر در پیش چشمان پدر و برادرانش بی اعتبار و بی ارزش شده بود. از اعتیاد زیاد شنیده بود اما نمی دانست که اعتیاد، یک عمر درد خماری دارد و از دست دادن خانواده.

 

وقتی اعتیادم به کریستال به شدت افزایش یافت، بهزیستی برای گرفتن فرزندانم به سراغم آمد اما تعهد دادم که به کمپ بروم و ترک کنم. حالا با همکاری کارکنان بهزیستی به کمپ آمده ام و ۱۸ روز است که پاک پاک هستم.

 

مواد مخدر در روستایی که زندگی می کنم به دلیل نزدیکی به مرز افغانستان،‌ به وفور یافت می شود اما وقتی پاک بشوم و به روستای خود برگردم، دور افرادی که می دانم شاید باعث گرفتاری مجدد من بشوند،‌ خط خواهم کشید.

 

درمان رایگان معتادان بی پول

در خراسان جنوبی بیش از 12 هزار نفر تحت پوشش درمان و ترک اعتیاد هستند تا زندگی سالمی را دوباره شروع کنند. شورای هماهنگی مبارزه با مواد مخدر خراسان جنوبی هم برای مقابله با پدیده شوم و فراگیر اعتیاد آمادگی خود را برای تامین هزینه درمان معتادانی که درآمد کافی را ندارند، اعلام کرده است و البته با اولویت کمک به زنان و افراد بی بضاعت به ویژه کودکان.

 

علی زندی، شورای هماهنگی مبارزه با مواد مخدر خراسان جنوبی که همراه ما به کمپ ترک اعتیاد آمده معتقد است: «دولت در حوزه مبارزه با مواد مخدر تاکنون خوب عمل کرده و بیش از 60 درصد مراکز ترک اعتیاد استان با بیمه سلامت قرارداد منعقد کرده اند و افراد تحت پوشش این بیمه باید هزینه ناچیزی را پرداخت کنند.»

 

به گفته او بیش از 80 مرکز درمانی اعتیاد در خراسان جنوبی فعالیت دارند و تمام هزینه های درمان کودکان معتاد و یا دانش آموزان گرفتار، از سوی ستاد مبارزه با مواد مخدر پرداخت می شود و بیمارستان های بوعلی و امام رضا(علیه السلام) بیرجند و بیمارستان شهرستان های قاین، طبس و فردوس در حوزه درمان کودکان معتاد اقدامات و همکاری خوبی دارند.

 

 

 

 

کد خبر 708963

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha