به گزارش سرویس دیگر رسانه های خبرگزاری شبستان به نقل از ایکنا؛ پنجاه و یکمین پیشنشست دومین کنفرانس قرآن پژوهی پیشرفت در گفتوگوی مشترک با حجتالاسلام والمسلمین مهراب صادقنیا، عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب و حجتالاسلام و المسلمین احمد آکوچکیان، رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک توسعه (رشد)، در ذیل پارادایمپژوهی نظریه و مکتب تفسیری پیشرفتشناخت با موضوع «پارادایمهای اجتهادی اندیشه تفسیری پیشرفتشناخت» در مرکز تحقیقات استراتژیک توسعه برگزار شد.
حجتالاسلام والمسلمین احمد آکوچکیان، رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک توسعه (رشد) کلام خود را با طرح این سؤال که کیفیت حضور ما در جهان چگونه ممکن است، آغاز کرد و گفت: واقع این است که ما در طول ۴۰ سال به روش سعی و خطا عمل کردهایم و خیلی از ایدههای مرکزی و پارادایمهای ادعایی، آزمون خود را دادهاند.
رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک توسعه (رشد) بیان کرد:هم پارادایم احکام فقهمبنا، هم تفکر به ظاهر اصلاحگری سیاسی بدون پشتوانه اندیشهای لازم و هم تجربه التقاطی قبل از انقلاب، آزمون خود را پس داده است؛ البته حوزه تفکر دینی و اندیشههای دانشگاهی نیز آزمون دادهاند و ما با نتایج هر کدام از این نوع تفکرات و اندیشهها مواجه هستیم.
وی بیان کرد: با گذشت ۴ دهه از پیروزی انقلاب اسلامی، هنوز تفاسیر نوشته شده ربطی به مسائل جمهوری اسلامی ندارند و در ذیل مسئلههای جمهوری اسلامی و در سرجمع مسائل در مسئله محوری پیشرفت، تدوین نشده است.
وی با بیان اینکه مدنیت معاصر اسلامی ـ. ایرانی، در آستانه یک انقلاب معرفتی است، بیان کرد: اندیشه پایهای که میتواند مبنای آن قرار گیرد باید براساس قرآن کریم نظریهپردازی شود.
آکوچکیان بیان کرد: جای این سؤال اساسی مطرح است که نوشدگی و تازهشدگی جهان معاصر اسلامی ایرانی از جمله بروزیافت در الگوی پیشرفت، وامدار چه پایههای نظری است؟ ما در این پایهها کاستی داریم و برای ورود به جهان جدید پایههای اندیشه لازم را تولید نکردهایم و نداریم و حتی در مقابله ما با تفکرات مهاجم نیز منفعل هستیم و آسانترین روش حل را برگزیدهایم یعنی اینکه هر چه از بیرون میرسد، دشمن است.
این محقق و نویسنده آثار قرآنی با بیان اینکه در پرورش سبک زندگی هم موفقیت لازم را نداشتهایم عنوان کرد: واگذاری این مرکزیت پارادایمی به نقطه مرکزی آموزههای هدایت بخش قرآنی و اندیشه پیشرفتشناخت قرآنی و بهرهمندی از عترت طاهره ضرورت دارد و ناگزیریم که به این سمت برویم.
این محقق و پژوهشگر برجسته قرآنی با اشاره به وجود مکاتب فکری متعدد در دنیا بیان کرد: اگر ما مسئله پیشرفت را مسئله محوری نظام زیستی معاصری بدانیم و سودای قرائت پیشرفتشناخت قرآنی آن را داشته باشیم، حاجتمند رهسپاری به یک نظریه و مکتب تفسیری با مبانی پارادایمی خودویژۀ آن هستیم.
در ادامه این نشست حجتالاسلام والمسلمین مهراب صادقنیا، محقق و استاد حوزه و دانشگاه در بیان جریان شناسی نوع نسبت با دین و متن مقدس پارادایمهای مهم شناخت را دو محور محتوایی و روشی بیان کرد.
وی در ادامه در معرفی پارادایمهایی معرفی شده از سوی کنت گفت: از دیدگاه کانت نخستین شناخت بشر، شناخت دینی و ربانی بوده است و همه رخدادهای هستی را به آن معطوف میدانسته است؛ یعنی اگر در جهان سیل و زلزله و ... میآید آن را به او نسبت میدهند و حاصل عمل خداوند میدانند. در دیدگاه شناخت دینی، شناخت معطوف به جهان دیگر و دور از واقعیت است، لذا تنها مفسران دین میتوانند از آن سخن بگویند؛ البته وی نسبت به این شناخت بدبین است. نوع دیگر شناخت در دیدگاه کنت، شناخت فلسفی و عقلانی است؛ در این پارادایم هم برای تحلیل واقعت، بشر سراغ عقل و فلسفه میرود و بشر برای پاسخ به سؤالی که معطوف به امر واقعی بیرونی است، تفلسف میکند.
وی ادامه داد: وی به شناخت فلسفی هم به شدت بدگمان است همان طور که شناخت دینی را نوعی شناخت کودکانه میداند؛ او معتقد است این شناخت هم روزی جای خود را به شناخت دیگری میدهد و آن شناخت علمی به معنای شناخت تجربی و ساینس است.
صادقنیا بیان کرد: او میگوید شناختی کامل و از روی پختگی است که با رویکرد واقعی، وارد این مقوله شود، لذا واقعیت هر چیزی است که میشود آن را تجربه کرد؛ براین اساس دین، در زمین جهل و نادانی، جوانه میزند؛ از دید وی، هر جا انسان از لحاظ تجربه نمیتواند به نتیجه برسد، سراغ دین میرود؛ وی به شدت به این مسئله و این نوع تفکر خوشبین بود.
صادقنیا بیان کرد: کنت میگوید دین در فاصله میان واقعیت و خواست و ابزار میروید؛ ما سلسله خواستهای معرفتی داریم؛ یعنی میخواهیم بدانیم در صد سال دیگر چه چیزی رخ میدهد یا در بدو آفرینش انسان چه مسائلی رخ داده و بعد از مرگ چه رخدادهای خواهد بود؛ از دید کنت هر میزان از این سؤالات را که علم تجربی بتواند جواب دهد زمینه برای رویش دین محدود میشود.
وی در ادامه دستهبندی دیگری برای پاردایمهای شناخت بر اساس روش ارائه داد که اهم پاردایمهای موجود بر اساس این دسته را پاردایم اثباتنگار و ابطالانگار و تفسیری و برساختی خواند و با بیان اینکه تقریبا از سال ۱۹۶۵ به این طرف هیمنه پزوتیویستی شکست و جهان شناخت وارد پارادایم جدید تفسیری و برساختی شد، تصریح کرد: تفاوت میان این دو زیاد است؛ ولی میتوان در قالب چند سؤال به این تفاوتها پرداخت؛ سؤالی که پیش روی این دو پارادایم است این است که ما در باره چه چیزی میتوانیم شناخت پیدا کنیم؟.
وی اظهار کرد: در برابر این پرسش، پارادایم اثبات و ابطالگرایی معتقد است که ما تنها در مورد امور واقعی، خارجی و بیرونی میتوانیم شناخت پیدا کنیم؛ در حالی که پارادایم تفسیری میگوید ما میتوانیم در مورد فهمها و معرفتها هم شناخت بیابیم و میتوانیم ذهنیات و تفسیر انسانها از واقعیات را هم بشناسیم و نیازی به عینیت بیرونی صرف نیست.
عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب عنوان کرد: پرسش دوم این است که میان فاعل شناسا و امر قابل شناسایی چه رابطهای وجود دارد؟ که اثباتگرایی به تباین مطلق معتقد است؛ یعنی شناخت بدون توجه به حیثیات وجودی پژوهشگر پدیدی میآید و مهم نیست که ما چه هستیم و چه باید باشیم؛ همان طور که در فیزیک اگر آهن را یک مسیحی و مسلمان و بالغ و نابالغ حرارت بدهد منبسط میشود و ابعاد وجودی وی در آن تاثیری ندارد؛ اینها معتقدند در همه علوم باید این اتفاق رخ دهد؛ لذا تنها فیزیک را دانش میدانند و به علم اجتماعی، فیزیک الاجتماع مینامید.
این استاد و محقق حوزه علمیه اظهار کرد: در پارادیم تفسیری واقعیت توسط پژوهشگر ساخته میشود و واقعیت، هم پژوهشگر را میسازد و هر دو بر هم اثر دارند و نمیتوان تباین قائل شد و در این زمینه آنقدر افراط شد که هایدگر اعلام کرد ما در زبان زندگی میکنیم و زبان، امری برساختی و تفسیری است.
وی افزود: نتیجه این پارادایمها را میتوان در تفسیر متون دینی به خوبی ردیابی کنیم و جریانهای پدید آمده را مشاهده کنیم.
صادق نیا بیان کرد: از دید برخی افراد، در مرحله ربانی، دین امری مقدس و رمزآلود است و هیچ راهی برای تعلیم متون مقدس وجود ندارد و این فهم همانند وحی، قابل شناخت نیست.
وی افزود: در دوره مدرن، فهم امری سکولار و قابل تعلیم و آموزش است و شناخت به عملی کاملا انسانی تبدیل میشود و در پی آن سه جریان را میتوان مشاهده کرد: جریان بی اعتمادی علم و دین نسبت به هم و جریان جریان همدلی و همسازی از الهیدانها و مدرنیته و پیدایش الهیات لیبرال و سکولار و جریان تلاش الهیدانها برای فهم دین از طریق علوم تجربی و فروکاست و تقلیل نقش دین و پیدایش سکولاریزاسیون.
استفاده از نظریات علمی برای شناختی نو از قرآن
صادق نیا در ادامه در بیان دیدگاه خود را در باب شیوه فهم قرآن کریم گفت: ما برای دستیابی به فهمی نو از آیات قرآن باید از نظریات علمی استفاده کنیم و با مطالعه تطبیقی میان فهم خود از دین و یافتههای مدرنیته به شناختهای جدیدی دست یابیم. من معتقدم که در این مسیر باید از تمامی ظرفیتهای فکری استفاده کرد و محدود در یک پارادایم خاص نشد که به نظر بنده، الگوی پیشنهادی، تفسیر تطبیقی میان آموزههای دین و مدرنیته است.
در ادامه نشست حجتالاسلام والمسلمین احمد آکوچکیان این سوال را مطرح کرد که آیا سودای نهایی شما، ناگزیری ورود به یک مکتب جدید است که در این چهار گام به پیشنهاد این شیوه از تفسیر رسیدهاید؟ چه میزان به ضرورت برسازی مکتب تفسیری جدید برای ایجاد هویت در جهان جدید اسلامی نظر دارید؟ اگر اینگونه است پس باید به زیرسازی و پایهپردازی این مکتب جدید بپردازیم.
حجتالاسلام والمسلمین صادق نیا در پاسخ به این سؤال گفت: بزرگترین مشکل مدرنیته، تقلیلگرایی در همه جهات بود؛ آنچه که امروز تحت عنوان پست مدرن میبینیم، حاصل عقبنشینی از همین نگاه تقلیل گرایانه است. نباید جوامع و شناختها را بستهبندی کنیم و بعد بگوییم یا این و یا آن.
وی در ادامه اظهار کرد: اینکه ما به لحاظ فرهنگی و تمدنی به یک تهیشدگی برسیم، امکانپذیر نیست که بعد بخواهیم توسط فرهنگ و اندیشه دیگری فربه شویم. از یک جهت ما ناگزیر به مواجهه با مدرنیته (نوشدگی) هستیم. همه ابزارهایی که الان از آن استفاده میکنیم، همه حاصل مدرنیته هستند و از سوی دیگر ناگزیریم که شراب نو را در جام کهنه بنوشیم و این نوآورها را بر اساس فرهنگ و سنت خود فهم کنیم.
آکوچکیان با تفکیک مباحث جناب صادقنیا به چهار فراز پارادایم شناختی، هرمنوتیک مبنا، نقد جریانهای تفسیری و پارادایم تفسیر علمی و با نظر به اولین فراز کلام ایشان گفت: بعد از انقلاب کبیر فرانسه، کسانی، چون کانت، بنیانگذار هیئت تازهای به نام «اپیستمه» بودند. آنچه که در انقلاب ما نیز ظهور کرده است، به تدریج در سریان به اپیستمۀ خودویژۀ خویش است؛ مسئله اصلی ما زایمان یک فهم تازه بوده است.
وی افزود: در جریان غرب اتفاق اصلی خود معرفت نیست، بلکه مسئله زاییده شده است. مسئله مدیریت تغییر موضوع اصلی است و فهم پایه آن، اپیستمه میشود. مسئله کنت و دیگران خود پارادایم نیست، بلکه خواهانی تغییر است که در عرصههای مختلف جامعه شناسی، زیستشناسی و ... ظهور میکند. تجربه مشاهده این جریان را از زمان امیرکبیر به بعد و دورههای انقلاب اسلامی مشاهده میکنیم. کسانی که خواهانی پایه برای مدیریت تغییر دارند، اما در پاسخ به این خواهانی هر کدام در دوران طفولیت، معرفت پاسخهایی دادهاند.
وی در ادامه پرسید که آیا بهتر نیست که فاز اول گفتوگو را پیش از پارادایمهای شناخت، بر زایمان مسائل بشر بگذاریم؟ امروز مدرنیته نه به عنوان یک پارادایم مهاجم، بلکه به عنوان یک مسئله پیشرو است؛ مسئله پیشرفت و تغییر، مسئله اصلی است که در پاسخ یک پارادایم ضعیف و ناقص مطرح شده است؛ لذا اگر از مسئله تغییر شروع کردیم، آنگاه در نظریه و مکتب تفسیری مورد نیاز، پیش از آنکه بگوییم، پارادایم مورد نیاز علمی و فلسفی و ربانی و ... است، باید بگوییم که نظریه و مکتب تفسیری پیشرفت شناخت و پیشرفتخواه است و در مرحله بعد ببینیم که چه پارادایمی میتواند این نظریه و مکتب را پشتیبانی کند.
در ادامه حجتالاسلام صادقنیا گفت: که رویه مدنظر شما، رویه گفتمان شناخت است و بنده هم با آن موافقم؛ مسئله اصلی امثال کنت، تغییر بوده است، ولی اگر ما به دنبال تاسیس یک گفتمان باشیم، از پویایی شناخت دین کاستهایم.
آکوچکیان در ادامه گفت: سودای برابر، نهادی نظریه برگزینی و پویایی شناخت دین نیست، به نظر میرسد برای اولین بار کل ظرفیت تاریخی بشر، در راستای این داد و ستد معرفتشناخت قرار گرفتهاند. مسئلۀ خواهانی رشد ـ. توسعه با میانداری گشودگی و رویدادگی انسانی تا سه ساحت فردیت، علمالأجتماعی و تمدنی میاندار هستند.
نظر شما