به گزارش خبرگزاری شبستان، این کتاب دربارهٔ دلقکی به نام شنیر است که معشوقه اش ماری او را ترک کرده و به همین دلیل دچار افسردگی شده و مرضهای همیشگیاش، مالیخولیا و سردرد تشدید یافته.
او بعد از افتضاحی که در یکی از نمایشهایش به وجود میآورد و پایش را مصدوم میکند، به بن محل زندگیاش (که کمتر از دو سه هفته در سال در آن جاست) بازمیگردد. به این دلیل که او آدم ولخرجی است دیگر حتی یک پنی هم برایش نمانده. به همین دلیل دفترچه تلفنش را باز میکند و شروع به تماس با آشنایان میگیرد. در این میان بارها به گذشته میرود و خاطراتش را میگوید.
ماری همسر او یک کاتولیک بوده و در جوانی با هم فرار کردهاند و بدون اینکه با هم ازدواج کنند با هم رابطه داشتهاند. این امر ماری را عذاب میداده و بالاخره روزی از او فرار میکند.
هانس شنیر دلقک، تنها به اتاق خود در بن، پناه بردهاست و چند ساعت شکستهای زندگی عاطفی و حرفهایش را جمع بندی میکند تا بعد برود مانند گدایی بر پلههای ایستگاه راهآهن بنشیند و بازگشت ماری، زن محبوبش را که از دست دادهاست و هم امروز باید از سفر ماه عسل به رم بازگردد، انتظار بکشد (یا به هر حال چنین وانمود کند). کتاب تکگویی بلندی، ساخته از «ملاحظات» (یا عقاید) آدمی سرخورده و مایه گرفته از خاطرههای شخصی است که تنها چند مکالمه تلفنی و ملاقات کوتاه پدر آن را قطع میکند.
در پشت جلد این اثر می خوانیم:« این مزخرفات را تمام کنید،اشپینر، بگویید حرف حسابتان چیست؟»گفتم :«کاتولیک ها مرا عصبی می کنند چون همشان بی انصافند. او خندان پرسید:«و پروستانها؟» «وررفتنشان با وجدان حالم را بهم می زند» باز هم خندید:«و ملحدها ؟» «ملال آورند...»،«و خود شما واقعا چه هستید؟»، «من یک دلقکم ،که فعلا از آن چیزی که به نطر می آید بهتر است.یک موجود زنده ای کاتولیک هست که من سخت به او نیاز دارم: ماری.شما او را از من گرفته اید.»
کتاب«عقاید یک دلقک» اثر«هاینریش بل» با ترجمه «سپاس ریوندی» را انتشارات «ماهی» چاپ کرده است.
نظر شما