خبرگزاری شبستان_ خرم آباد،
نوروز رسمی دیرین و سنتی است که سینه به سینه منتقل شده است وو هر سال به رغم وجود مشکلات مالی هر گز کمرنگ نمی شود.
این روزها هرچه به پایان اسفند و شروع بهار نزدیک تر می شویم هیاهوی بازار بیشتر می شود و مردم گویی غرق در شادی و خوشحالی همه غم ها و درد های را به فراموشی سپرده و خود را برای استقبال از سال جدید آماده می کنند.
گام به گام بازار فریاد بازاریان برای جذب مشتری و هجوم مردم برای خرید دیده می شود.
حال و هوای شهر حال و هوای شادی است و مردم لبخند زنان به رغم گرانی های موجود در حال خرید و شادی هستند.
جمعی خود را برای سفرهای نوروزی آماده می کنند و جمعیتی دیگر منتظر مسافران نوروزی هستند و هر دو جمعیت به نوعی خوشحال هستند و با شادی دل خود را برای فرا رسیدن بهار مهیا می کنند.
در این میان مسئولان هم بیکار نیستند، عده ای مشغول نظارت بر بازار و عده ای دیگر هم حتی در روزهای آخر سال مشغول آماده سازی فضای شهر برای استقبال از مسافران نوروزی هستند.
هتل ها، متل و مهمانسراها و حتی برخی از مدارس و سالن های ورزشی سرپوشیده برای استقبال از مسافران نوروزی آماده سازی می شود.
جهت خریدی کوتاه روانه بازار می شوم، در هیاهوی بازار قدم می زنم و از شادی مردم و فضای شاد جامعه لذا می برم.
با طی مسافتی کوتاه همانطور که نیم نشسته می شوم تا بتوانم چهره پسرم را نگاه کنم و نظر وی را در مورد خریدی کوتاه برای او داشته باشم، چشمان گرم کودکی را به سمت کودک خردسالم و خود حس می کنم.
همانطور که باپسرم صحبت می کنم نگاهم به سوی کودکی با چهره ای معصوم و نشسته روی تکه ای کارتن کنار ترازوی کوچک وزن احساس می کنم.
پسرک هم که متوجه نگاه من می شود، با صدایی ضعیف می گوید خاله خودتون وزن کنید، به روی کودک معصوم لبخند می زنم و از فرزندم می خواهم خود را وزن کند و بعد من.
هزینه وزن را به وی پرداخت می کنم و مبلغی دیگر به عنوان عیدی که لبخندی به چهره کودک می نشیند و دنیای من بهم می ریزد.
کودک با لباس های کهنه هر روز کنار خیابان شاهد خوشحالی و غم مردم است، آیا سهمی هرچند کوچک در این شادی روز های پایان سال دارد.
دوباره به سمت کودک بر می گردم و با وی گرم صحبت می شوم، شایان کودک هشت ساله ای است که با کمک مادر موفق به خرید این ترازو شده است.
با او صحبت می کنم، شایان می گوید: همراه پدر، مادر و خواهر شش ساله خود در یکی از محله های حاشیه شهر خرم آباد زندگی می کند.
شایان افزود: هر روز که کار می کنم برای مادرم نان تهیه می کنم و باقی درآمدم را هم برای خرج خانه به مادرم می دهم.
وی کم کم گویا بغض کرده است، ادامه داد: پدرم معتاد است و گاهی با کتک زدن مادرم اندک درآمد من را می گیرد.
شایان افزود: گاهی پدرم با اینکه معتاد است کار می کند و کاری به درآمد من ندارد و حتی برخی مواقع برای خانه خرید می کند.
وی ابراز کرد: اما برخی روزها که چند روز بیکار است من و مادرم را کتک می زند به همین خاطر این ترازو را خریدیم و هر روز بعد از مدرسه کار می کنم.
از وی در مورد لباس عید می پرسم، افزود: روز ها پنهانی از درآمدم پس انداز داشتم و موفق شدم برای خواهر کوچکم لباس نو بخرم.
شایان، ادامه داد: من لباس دارم و مادرم هم لباس نو نیاز ندارد اما با خوشحال شدن خواهرم حالا من و مادرم هم خوشحال هستیم.
شایان کوچک یکی از هزاران کودک بد سرپرست جامعه امروزی است که حتی اسمی از آنها در لیست نیازمندان نیست که مورد حمایت نهاد های حمایتی قرار گیرند.
در این شرایط وظیفه مردم و مسئولان است که نیازمندان را شناسایی و کمکی هرچند کوچک به این خانواده ها داشته باشند.
در دنیای امروز ماه هاست که مادران خانواده هایی که وضعیت مالی متوسط رو به بالا دارند برای فرزندان خود لباس نو خریده اند، فرزندانی که شاید هر ماه لباس نو تهیه کنند و برای خرید لباس نو حتی ذوقی ندارند.
در دنیای این کودکان عید نوروز فرصتی برای گردش و تفریح و دید و بازدید است بسیاری از کودکان خانواده هایی با وضعیت مالی متوسط به بالا امروز در دنیای فرزند سالاری همیشه هر آنچه را بخواهند در اختیار دارند و برای هیچ خواسته ای انتظار نمی کشند.
این کودکان انواع اسباب بازی، تبلت و انواع گردش را در اختیار دارند، در حالی که هنوز در خانواده های نیازمندان، خرید لباس نو وتهیه غذای گرم ضروری است.
نظر شما