به خبرگزاری شبستان/کرمان جنوبی
از خاطرات برادران تفحص
نیمه شعبان و شهید مهدی منتظر قائم
نیمه شعبان سال 1369 بود. گفتیم امروز به یاد امام زمان (عج) بهدنبال عملیات تفحص میرویم اما فایده نداشت. خیلی جستوجو کردیم پیش خود گفتیم یا امام زمان (عج) یعنی میشود بینتیجه برگردیم؟ در همین حین 4 یا 5 شاخه گل شقایق را دیدیم که برخلاف شقایقها، که تکتک میرویند، آنها دستهای روییده بودند.
گفتیم حالا که دستمان خالی است شقایقها را میچینیم و برای بچهها میبریم. شقایقها را کندیم. دیدیم روی پیشانی یک شهید روئیدهاند. او نخستین شهیدی بود که در تفحص پیدا کردیم، شهید مهدی منتظر قائم.
زمزم
سال 72 در محور فکه اقامت چند ماه هاى داشتیم. ارتفاعات 112 ماواى نیروهاى یگان ما بود. بچه ها تمام روز مشغول زیرورو کردن خاک هاى منطقه بودند. شب ها که به مقرمان بر مى گشتیم، از فرط خستگى و ناراحتى، با هم حرف نمى زدیم! مدتى بود که پیکر هیچ شهیدى را پیدا نکرده بودیم و این، همه رنج و غصه بچه ها بود.
یکى از دوستان براى عقده گشایى، معمولا نوار مرثیه حضرت زهرا (س) را توى خط مى گذاشت و ناخودآگاه اشک ها سرازیر مى شد. من پیش خودم مى گفتم:
«یا زهرا! من به عشق مفقودین به اینجا آمده ام; اگر ما را قابل مى دانى مددى کن که شهدا به ما نظر کنند، اگر هم نه، که برگردیم تهران...».
دل شکسته درجستجوی یادگاری دیگر:
روز بعد، بچه ها با دل شکسته مشغول کار شدند. آن روز ابر سیاهى آسمان منطقه را پوشانده بود و اصلا فکه آن روز خیلى غمناک بود. بچه ها بار دیگر به حضرت زهرا (س) متوسل شده بودند. قطرات اشک در چشم آنان جمع شده بودند. هرکس زیر لب زمزمه اى با حضرت داشت.
در همین حین، درست رو به روى پاسگاه بیست و هفت،
یک «بند» انگشت نظرم را جلب کرد. با سرنیزه مشغول کندن زمین شدم و سپس با بیل وقتى خاک ها را کنار زدم یک تکه پیراهن از زیر خاک نمایان شد. مطمئن شدم که باید شهیدى در اینجا مدفون باشد. خاک ها را بیشتر کنار زدم، پیکر شهید کاملا نمایان شد. خاک ها که کاملا برداشته شد، متوجه شدم شهیدى دیگر نیز در کنار او افتاده به طورى که صورت هردویشان به طرف همدیگر بود.
بچه ها آمدند و طبق معمول، با احتیاط خاک ها را براى پیدا کردن پلاک ها جستجو کردند. با پیدا شدن پلاک هاى آن دو ذوق و شوقمان دو چندان شد. در همین حال بچه ها متوجه قمقمه هایى شدند که در کنار دو پیکر قرار داشت، هنوز داخل یکى از قمقمه ها مقدارى آب وجود داشت.
همه بچه ها محض تبرک از آب قمقمه شهید سر کشیدند و با فرستادن صلوات، پیکرهاى مطهر را از زمین بلند کردند.
در کمال تعجب مشاهده کردیم که پشت پیراهن هر دو شهید نوشته شده:
«مى روم تا انتقام سیلى زهرا بگیرم...»
منبع:سایت قاصدک
پایان پیام/
نظر شما