به گزارش خبرنگار گروه اندیشه خبرگزاری شبستان: انجمن اندیشه و قلم چندی قبل با دکتر رضا داوری اردکانی، رئیس فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران دیدار داشتند. در این جمع صمیمانه مباحث متعددی پیرامون کاربردی سازی علوم، وضعیت دانشگاه و دانشجویان، مقالات و رساله های دکتری و ... طرح شد.
دکتر داوری اردکانی طی سخنانی در این دیدار اظهار کرده بود: «ما اکنون قریب به ۱۵۰ هزار دانشجوی دکتری داریم و قاعدتاً باید سالانه ۴۰ هزار رساله و مقاله داشته باشیم که به رفع مشکلاتمان کمک کند اما این رساله ها و مقاله ها ناظر به مسایل جامعه و زندگی نیست و تنها فایده اش این است که در مجلات خارجی درج شود و آمار آثار و مقالات را بالا ببرد. راستی ما چهل هزار فارغ التحصیل دکتری در سال برای چه می خواهیم؟ و چرا نمی کوشیم که توسعه آموزش عالی هماهنگ با شئون دیگر کشور صورت گیرد؟
هنوز نتوانستهایم راه حل موثری برای کارآمدی در نظام آموزشی ایجاد کنیم و نمی دانیم چه باید بکنیم که پرورش نظام آموزشی اهل فکر، کتابخوانی و مسألهاندیشی شوند. مدرسه زمان ما باید فرزندان کشور را برای زندگی و کار در جامعه آماده کند و اگر از عهده این مهم برنیاید، اتلاف وقت می کند. مسائل زندگی جدید بسیار پیچیده است و مدرسه باید کسانی را تربیت کند که بتوانند با آن مسائل و پیچیدگیها مواجه شوند».
این دغدغه رئیس فرهنگستان علوم بی تردید امروز یکی از دغدغه ها و با واقع نگری چالش های نظام آموزشی ما است از این رو، بر آن شدیم با توجه به اهمیت مساله، گفت وگویی با دکتر حسین اترک، عضو هیات علمی دانشگاه زنجان، نویسنده و پژوهشگر آثار فلسفی داشته باشیم که در ادامه حاصل آن به حضورتان تقدیم می شود:
از نظر شما علت رکود بازار فکر و اندیشه چیست و چه عواملی سبب این رکود در هزاره سوم شده است؟ هزاره ای که اتفاقا بر علم ورزی و گفت وگو محوری میان اندیشمندان تاکید می شود!
اصل بحث دکتر اردکانی در مورد توسعه یافتگی جوامع و جامعه ایران بود. من فکر می کنم برای پاسخ به این مساله باید مفهوم توسعه را از منظر فلسفه بررسی و روی آثار وجودی این مفهوم از بُعد فلسفی متمرکز شویم.
توسعه از منظر فلسفی یعنی آثار وجودی بیشتر داشتن؛ برای مثال آثار وجودی حیوانات به رشد و نمو، احساس و حرکت با اراده توسعه می یابد ولی در انسان ها این آثار به تفکر و تعقل و اندیشه ورزی نیز توسعه می یابد و در نتیجه انسان نسبت به انواع ماقبل خود آثار وجودی بیشتری دارد.
در میان انسان ها نیز افرادی که علم، قدرت و دیگر کمالات و اوصاف کمالی بیشتری نسبت به سایرین دارند آثار وجودی بیشتری نسبت به سایرین خواهند داشت.
به هر روی جامعه متشکل از افراد است. افلاطون افراد جامعه را به سه طبقه حاکمان و سیاستمداران، نظامیان و جنگاروان، کارگران و پیشه وران تقسیم میکند. به تعبیر دیگر سیاست، امنیت و اقتصاد سه ضلع جامعه هستند. جامعه توسعه یافته جامعه ای است که در این سه حوزه توسعه یافته و آثار وجودی بیشتری داشته باشد. چنین جامعه ای به گفته افلاطون سعادتمند است.
با این وصف چگونه می توانیم توسعه را در جامعه گسترش دهیم؟ یا به عبارت دیگر چگونه می توان آثار وجودی جامعه را بیشتر به منصه ظهور رساند؟
قطعا با علم و دانش و تفکر و اندیشه. انسان نسبت به حیوانات به دلیل ویژگی عقل و تفکر، توسعه یافته تر است. پس کلید توسعه یافتگی ما در کاربست همین قوه ادراکی است. بعد از تفکر، در وهله بعد، باید این اندیشه ها و افکار درست را به کار بست و در اینجاست که پای سیاست به میان می آید. سیاست یعنی تدبیر و تصمیم سازی برای جامعه. اگر تفکر و اندیشه در مرحله قبل درست نباشد، سیاستگذاری و تصمیم سازی برای جامعه غلط شکل می گیرد و صدمات جبران ناپذیری در پی خواهد داشت.
بنابر این، باید عالمان، اندیشمندان و دانشگاهیان که مرکز اندیشه و تفکر هستند بر تمام طبقات جامعه حتی سیاستمداران و سیاستگذران مقدم و حاکم باشند. مسئولان باید به دیدگاه ها و نکاتی که عالمان و اندیشمندان طرح می کنند توجه تامی داشته باشند ولی در جامعه ما کمتر چنین رویکردی را شاهد هستیم. این امر باعث نابودی یک جامعه خواهد شد. اکنون کشور ما نه فقط در مسأله آلودگی هوا در وضعیت قرمز و هشدار قرار دارد بلکه در اقتصاد هم وضعیت قرمز و هشدار است؛ در فرهنگ و اخلاق هم جامعه در وضعیت قرمز است؛ همه این وضعیتِ قرمزها نتیجه سیاستگذاری غیرعلمی است.
بنابر این، برای توسعه یافتن نیازمند اندیشه و علم هستیم و مرکز علم و اندیشه در جهات مختلف به دلیل کثرت رشته های علمی، دانشگاه است. ارسطو می گوید: «سیاست بالاترین و ارزشمندترین علوم و فنون است». ارسطو دانش سیاست را دانش برتر مى داند. او در فصل اول کتاب «اخلاق نیکوماخوس»، میگوید: همه دانش هاى عملى براى مقصود و هدفی که دانش سیاست تعیین میکند، به کار گرفته مى شوند. دانش سیاست معین مى کند در جامعه، کدام دانش ها باید موجود باشند و هر طبقه اى از شهروندان کدام نوع دانش ها را تا چه میزان باید بیاموزند. حتى دانش سیاست تعیین مى کند خدایان چگونه باید پرستش شوند.»
چون محور بحث سخنان دغدغه مندان دکتر داوری اردکانی بود باید اشاره کنم ایشان در بخشی از صحبت هایش بیان کرد: «ما انقلاب کردیم چراکه وضع آن زمان را عین ظلم میدانستیم، دانشگاهها بیرونق بود و سایه سنگین اختناق بر جامعه حاکم شده بود. ما قصد داشتیم با انقلابمان جامعهای بسازیم که در آن مهر، دوستی، آزادی و در یک کلام حق و عدل حاکم شود و مردم به حقوق خود برسند».
حال سخن من این است که تاکنون چند درصد از این خواسته ها محقق شده است. وضعیت فعلی دانشگاه ها را بررسی کنید. می خواهم بگویم سیاست گذاری های غلط ریشه تمامی مشکلات کشور ما و بلکه هر جامعه ای است. مقالات «آی.اس.آی» مشکلات ما را حل نمی کند، بحث ارتقا شغلی، ترفیع سالانه، تبدیل وضعیت رسمی و آزمایشی میان اساتید، همه و همه از نظر علمی مشکلات متعددی را ایجاد کرده است.
راه برون رفت و حل این مشکلات که علم با آن دست و پنجه نرم می کند، چیست؟
ما باید بپذیریم که مشکلات جامعه بعد از به کار گرفتن تفکر و اندیشه مرتفع می شوند. اگر اندیشه درست باشد و به مرحله اجرا برسد در این صورت در عرصه سیاست هم اجرایی می شود و سبب سعادتمندی جامعه خواهد شد. معتقدم سیاستمداران باید دنیال این باشند که عالمان، اندیشمندان و دانشگاهیان در فلان مساله، چه سیاسی، چه اجتماعی و چه فرهنگی، چه راهکارهایی را ارائه می کنند و سپس آنها را به کار ببندند.
هر شخصی باید در حوزه تخصصی خود عمل کند. عدالت در تعریف افلاطون عمل کردن هر یک از قوای سه گانه نفس (عقل، شهوت و غصب) در جایگاه خود و به وظیفه خاص خود است. شهوت و غضب باید تابع عقل باشند. این انسان می شود عادل. جامعه عادل نیز جامعه ای است که در آن طبقات سه گانه سیاستمداران، جنگاروران و کارگران هر یکی به وظیفه خاص خود عمل کنند. چنین جامعه ای که هر کس در جای مناسب خود باشد و به وظیفه خاص خود عمل کند، جامعه سعاتمند است.
یکی از مشکلات جامعه ما این است که ترتیب افلاطونی در آن به هم خورده و علم و دانش و دانشگاه به عنوان نماد دانش، که باید حاکم بر طبقات دیگر جامعه میشدند، نشده اند و دیگر طبقات اعم از سیاستمدارن و جنگاوران در نهاد دانشگاه دخالت و تلاش کردند آن را به خدمت خود بگیرند. ریشه تمام مشکلات جامعه ما در همین است که علم و دانش حاکم نیست. راه حل، استقلالِ دانشگاه ها از دخالت دیگران و حاکمیت آن بر جامعه است.
آنچه که عنوان فرمودید حکایت از توجه ظاهری به علم در جامعه ماست، به نظرتان چه عواملی سبب شد تا کیفیت کسب علم که در گذشته یک فضیلت به حساب می آمد تبدیل به پُلی برای کسب قدرت شود؟
سیاستگذاری غلط؛ وقتی قدرت در یک جامعه فضیلت شد، همه دنبال آن میروند همه فضیلتها قربانی آن می شوند.
نگاه این چنینی به علم و استفاده ابزاری از آن چه لطمات و تبعاتی را به بدنه دانشگاهی و به ویژه دانشجویان می زند؟
وقتی علم بالذات هدف نشد، تولید علم اصیل و ارزشمند هم در نتیجه وجود نخواهد داشت. وقتی تولید علم نباشد، یعنی جامعه از توسعه یافتن باز میایستد و یک جامعه ایستا میشود نه پویا. پاسخ های تکراری و کلیشهای برای پرسش های جدید داده میشود و این پاسخها چون قانع کننده نیست، مخاطب خود را از دست میدهد.
چه راه حلی را به عنوان یک استاد دانشگاه برای تعدیل و اصلاح این شرایط پیشنهاد می کنید؟
مسائل درون دانشگاهی باید به مسئولان خود آن دانشگاه واگذار شود. مسئولان هر دانشگاه باید بتوانند بر اساس نیازهای شهری و منطقهای و کشوری و حتی جهانی و نیز بر اساس ظرفیت ها برای دانشگاه خود سیاستگذاری کنند؛ بر اساس نیازها رشته تاسیس و هیأت علمی و دانشجو جذب کنند.
البته خودشان هم پاسخگوی استاد و دانشجو باشند. دانشگاه ها باید به سمت استقلال از دولت و حاکمیت از همه جهات بروند. اول از همه بتوانند استقلال مالی ایجاد کنند، با ارتباط با صنعت منطقهای و جهانی برای خود کسب ثروت کنند، بر اساس نیازها و پتانسیلها ایجاد رشته و جذب هیأت علمی و دانشجو کنند. وقتی چنین ساختاری حاکم شود، مشکل عدم ارتباط با صنعت، تاسیس رشته های غیرکاربردی، تولید استاد یا دانشجوی مازاد بر نیاز جامعه و دیگر مشکلات حل میشود.
نظر شما