به گزارش سرویس دیگر رسانههای خبرگزاری شبستان؛ با تعیین ۲۷ آذرماه به عنوان «روز وحدت حوزه و دانشگاه» و تشکیل نهاد و به تازگی پژوهشکده حوزه و دانشگاه، پیوند دو نهاد دنبال میشود. در این میان، مباحث تخصصی چندی شکل گرفته و تحلیلها و رویکردهای مختلفی درباره فلسفه وجودی طرح این مسئله، رابطهای که میان این دو نهاد شکل گرفته و محدوده و قلمرو این وحدت ارائه شده است. نکته حائز اهمیت آنکه محتوای رابطه مورد نظر، صرف نظر از اینکه در چه قالبی مطرح باشد، تحت تاثیر سیر تاریخی جریان روشنفکری در ایران است.
با فرض همسویی سنت، دین و روحانیت و با اندکی تسامح، سیر رابطه مذکور به این شرح در نوسان بوده: از تعارض سنت و تجدد، دین و علم و روحانیان و روشنفکران، هم در عرصه مبانی و هم در عرصه حیات سیاسی-اجتماعی، تا گونهای بازگشت به سنت و ادغام ساختاری و وحدت معرفتی، تا تلفیق و پیوند واقعبینانه و نقادانه معرفتی و سیاسی-اجتماعی و نهایتا تعارض دوباره دین و علم در عرصه معرفتی، سیاسی و اجتماعی.
صرف نظر از رویکردها، تفاسیر گوناگون و دیدگاههای متعدد روشنفکران در مسئله وحدت حوزه و دانشگاه، به نظر میرسد، این مقوله چنانکه باید و شاید به عمق نرفته و در سطح و لایههای رویین باقی مانده است.
حجتالاسلام والمسلمین سیدمحمدرضا امام، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران در گفتوگو با ایکنا در بیان این مسئله که با توجه به رسالتها و ماهیتهای مختلف حوزه و دانشگاه و تفاوت در نگاه، روش و علوم حوزه و دانشگاه فلسفه طرح این مسئله چیست، اظهار میکند: وقتی سخن از وحدت حوزه و دانشگاه به میان میآید، معنایش این نیست که دانشگاه بیاید و درس حوزوی بخواند و حوزویها درس دانشگاهی بخوانند. شما فضای قبل از انقلاب را در نظر بگیرید، در آن زمان، دانشگاه روش آکادمیکِ خشک را پی میگرفت و اصلا کاری به معنویت نداشت، بحث عرفان مطرح نبود و اساسا این مسئله که ما به کجا میرویم، در دانشگاه آن روز پر رنگ نبود، البته که افرادی بودند و این دغدغهها را در محیط دانشگاهی داشتند و بر اساس این اعتقاد سیر و سلوک میکردند، اما آن چنان که باید، پر رنگ نبود.
وی با اشاره به اقدامات نظری و عملی شهید آیتالله مفتح در مسئله وحدت حوزه و دانشگاه، میافزاید: نظر مرحوم شهید مفتح، این بود که آن معنویتهایی که در حوزه وجود دارد و آن پرسشهایی که در حوزه مطرح است، یعنی اینکه بدانیم از کجا آمدیم، کجا هستیم و به کجا میخواهیم برویم و چگونه باید برویم؟ در دانشگاه نیز وجود داشته باشد.
عضو هیئت علمی دانشگاه تهران با بیان اینکه در محیط دانشگاهی فعلا همین دنیا بحث میشود، تصریح کند: اگر چه در دانشگاه عمل مقدسی انجام میشود اما این عملکرد بدون توجه به ماهیت وجودی دانشگاه و عدم آگاهی از آن است. حوزه تخصص خود و دانشگاه هم تخصص خود را دارد، طرح مسئله وحدت میان این دو نهاد علمی، معنایش این نیست که تخصص این دو نهاد علمی را از بین ببریم، تخصص در جای خود معنا دارد.
رسیدن به تفکری مشترک بر پایه باور به ارزشها و مادیات
حجتالاسلام والمسلمین امام با اشاره به بحث توجه به مسئله ماده و معنا، تصریح کرد: ارزشهای مادی و معنوی به هم گره خوردهاند، دو نگاهی که در آن یکی به شما میگوید از دنیا دست بکش و فقط به آخرت بیاندیش و از آن طرف دیگری شما را امر به مادیگرایی صرف میکند، غلط است. باید هر دو بال را هم در حوزه و هم در دانشگاه در کنار هم داشته باشیم، تا پرواز و آن وحدتی که مدنظر است، اتفاق بیفتد.
وی با اشاره به این مسئله که چرا هنوز وحدت محقق نشده، اساسا در طول این سالها، آیا از این هدف دور شدهایم و یا نزدیکتر، تصریح کرد: نمیتوانیم چنین ادعایی داشته باشیم، قطعا طرح این مسئله، بیاثر نبوده و تا حدودی به آن سمت که وحدت شکل گیرد، حرکتهایی انجام شده و قدمهای مهمی برداشته شده، البته که بنده هم قبول دارم نهادی که مسئولیت این کار را به عهده بگیرد، نه با حرف و شعار و اسم، بلکه واقعا کار کند، نداشتهایم، البته کارهایی انجام گرفته و اگر دانشگاه امروز را با دانشگاه دیروز و قبل از انقلاب مقایسه کنید، میبینید بیشتر در مسیر ارزشها حرکت کرده و توجهات به این راه بیشتر بوده است.
حجتالاسلام امام افزود: وحدت میان این دو در آن صورت است که به انسانیت انسان، به تعالی و ارتقاء انسان و نیز به مسائل دنیوی و مادی و مباحثی که انسان فقط روح نیست، ماده و معناست، جسم و روح را توامان دارد، هر دو نهاد توجه داشته باشند که البته ارتباط بین حوزه و دانشگاه به آن شکلی که باید باشد، یعنی یکدیگر را مکمل هم بدانند وجود ندارد.
عضو هیئت علمی دانشگاه تهران در پاسخ به این پرسش که موانع این وحدت در شرایط کنونی چیست؟ اظهار کرد: یک مقدار از این موانع ساختگی است، جریانهایی قرار نیست بگذارند ذهنها به مسائل ارزشی و اصلی حرکت کند و به آن سمت توجه بیشتر شود، لذا سعی دارند به طرق مختلف میان این دو فاصله بیاندازند، گاهی از اختلافات اساتید سوءاستفاده میشود و یا حتی در خارج از کشور، جاهلانه و یا بعضا عالمانه، مشکلاتی به وجود آوردهاند.
وی افزود: من نمیخواهم از عرایضم بوی سیاست استشمام شود، حرف من این است مشکل آنجاست که چارچوبها تعیین نشده است، برای چنین کار مهمی، حتی یک مجموعه کوچک نیامده مسئولیت را بر عهده بگیرد، در این بحث نام نهادهای مختلفی مطرح هستند، اما نهادی که در طول سالها کار کند و به او مسئولیتی دهند و پیشرفت آن معلوم شود و از کارهایی که انجام داده آمار دهد و میزان کارها معلوم شود، نداشتهایم.
وی با طرح این سوال که کدام نهاد در این زمینه مسئول است، گفت: از هر دو نهاد حوزه و دانشگاه، باید یک نهادی که از لحاظ فکری و مادی سالم باشد تشکیل شود، نه به آن معنا که نهادی ایجاد شود و دفتری راه بیاندازیم و درآمدی داشته باشند، صرف کسب درآمد و این افکار ما را به نتیجه نمیرساند. افرادی نیاز است که بدون چشمداشت برای خدمت به کشور و ملت و ارزشها کار کنند و نهادها را به کارهای با زیربنای ارزشی و نه قشری و شغلی و ظاهرسازی موظف کنند.
حجتالاسلام علی ذوعلم، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی از جمله افرادی است که معتقد است میان دو نهاد حوزه و دانشگاه همواره جدایی و بعضا خصومت بوده است و اگر وحدتی اتفاق افتاده، وحدتی دارای صورت بندیهای جدیدی است و شاهد تقابل حوزویان و دانشگاهیان انقلابی و سکولار هستیم. وی در این زمینه میگوید: باید بررسی شود این جدایی یک پروسه بوده و یا یک پروژه، شواهد و ادله تاریخی نشان میدهد مسئله جداسازی مطرح بوده، نه اینکه اینها را از هم جدا کنند، بلکه حوزه را منهدم کنند و دانشگاه هم نه به عنوان نهادی علمی، بلکه به عنوان نهاد کارگزار و ابزاری برای نظام سرمایهداری، جایگزین آن شود.
وی معتقد است مسئله کنونی، صورتبندی جدیدی است که در حال شکلگیری است، میان بخشی از حوزه و دانشگاه ما در تفکر سکولار وحدتی وجود دارد، همچنین لایههایی انقلابی از دانشگاه و لایههایی انقلابی از حوزه در حال ادغام هستند و ۲ جبهه انقلابی متشکل از حوزه و دانشگاه و جبهه سکولار دانشگاهی و حوزوی، در مقابل هم صفآرایی میکنند.
جایگزینی نظام آموزشی مدرن با سنتی در جهت شکلگیری جامعه سکولار
این عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی با بیان اینکه در یک نگاه این دو نهاد نه تنها جدا هستند، بلکه در بعضی لایهها، رقابت و خصومت دارند میگوید: باید این را تحلیل کنیم و اینکه نسبت شرایط امروز ما با مسئله وحدت این دو نهاد چگونه است. اگر مسئله ما این است که چرا حوزه از دانشگاه جداست؟ تلقی من این است که عامل معرفتشناختی مطرح است که این پروژه خشن در جهان مدرن بر علیه کشور ما مطرح شد، لذا به طبقهبندی معرفت شناختی از جنبههای علمی، فلسفی و نظری نیاز است. بر اساس این پروژه نظام آموزشی مدرن باید جایگزین نظام آموزشی سنتی شود، نه به خاطر آنکه نظام آموزشی مدرن میتوانست گرهگشا باشد، بلکه برای اینکه یک جامعه سکولار وابسته به نظام سلطه شکل گیرد، همانگونه که این بحث را امثال مرحوم آلاحمد و شریعتی که تحصیل کردههای دانشگاهی بودند متوجه شدند و به آن پرداختند.
به باور ذوعلم، عامل حکومت که نظامی وابسته به پهلوی بود، مهمترین عامل درونی کشور بود که این پروژه را دنبال کرد و بسیاری از روشنفکران سکولار قربانی دام فریبنده نظام پهلوی شدند و اینها به تدریج عامل مزدور رژیم پهلوی و گرفتار چرخهای شدند که اینها را به این سمت سوق داد و تا به زنجیر کشیدن نظام آموزشی حوزه و تخلیه آنها از مدارس، منبرها و مساجد پیش رفتند.
وی با تاکید بر اینکه استعاره ۲ بال پرنده بودن علم و دین، استعاره درستی نیست، بیان میکند: شاید استعاره تمدن و فرهنگ و یا جسم و روح، بهتر باشد. در زمینه وحدت حوزه و دانشگاه هنوز به مدلی نرسیدیم. وقتی امام(ره) مطرح میکنند این دو باید در هم ذوب شوند، نه به این معناست که این دو ادغام شوند و یا یکی در دیگری هضم شود و یا با هم همکاری داشته باشند، بلکه همان مفهوم درستی است که ایشان مطرح کردند: این دو باید در هم ذوب شوند.
قلمرو وحدت حوزه و دانشگاه
عماد افروغ، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران نیز در این زمینه معتقد است اگر بنیان مستحکمی به لحاظ نظری و معرفتی نداشته باشیم، این وحدت بسیار متزلزل و شکننده خواهد بود، وی در این زمینه میگوید: تا کنون برداشتها و تحلیلهای مختلفی از محدوده و قلمرو وحدت با توجه به امکانپذیری و مطلوبیت این تحلیلها ارائه شده است. با مرور بر اندیشه حضرت امام(ره)، به عنوان بانی اصلی طرح این وحدت و منبع الهام تحلیلهای مختلف، آشکار میشود که این تحلیلها الزاما وفادار یا بهتر است گفته شود، محدود به نظر حضرت امام(ره) نبوده و در بعضی موارد ابعادی فراتر از اندیشه امام یافته است.
وی میافزاید: توجه به این بنیانها هر چند در جای خود امری بجا و ضروری است، اما بعضی از این مبانی معرفتی آنقدر آرمانی و گاه خیالی و دور از دسترساند که خروج از آنها بهآسانی امکانپذیر نیست. ابعاد این مبانی نظری به قدری پیچیده و تو در توست که پرداختن به آنها و حل معضلات و پرسشهای مرتبط با آنها متضمن مباحث فلسفی یا شبهفلسفی پُردامنه و زمانبر است.
وی با بیان اینکه طرح چنین مسئلهای به مثابه پدیدهای اجتماعی است، بیان میکند: اگر این گفته درست باشد که حیطه مورد نظر، حداقل در اندیشه امام(ره) بیشتر حیطه سیاسی-اجتماعی بوده است، باید با این مسئله بهمثابه پدیدهای اجتماعی که منطق خاص خود را دارد، برخورد کنیم و در حد ضرورت، مطلوبیت و امکانپذیری به مبانی فلسفی و معرفتی آن بپردازیم. باید به ریشههای پیدایی این اختلاف به عنوان واقعیتی اجتماعی و ابعاد و مولفههای مختلف تاریخی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی آن توجه کافی کنیم و در این بین اگر بحث معرفتی نیز صورت میگیرد به طور عمده به آن از زاویه ابعاد فرهنگی-فکری بنگریم.
عماد افروغ معتقد است که این موضوع به معنای انکار مبانی نظری، ارزشی و حتی ایدئولوژیک در بررسی پدیدههای اجتماعی نیست، بلکه مراد این است که بحث ما بحثی اجتماعی است و پرداختن به مبانی نظری و ارزشی باید با هدف شفاف کردن بیشتر موضوع باشد. از سوی دیگر، انتقال از مباحث نظری صرف به مباحث اجتماعی و برعکس بهراحتی امکانپذیر نبوده و مناقشهآمیز است. این انتقال منطق خاص خود را دارد. چه بسیار اندیشمندانی که ارتباطات مفهومی و حتی منطقی ذهن خود را به جامعه نسبت میدهند و به منطق پدیدههای اجتماعی که از سیالیت، تغییر، نسبیت و کثرت برخوردارند توجهی ندارند و برعکس، چه بسیار اندیشمندانی که سیالیت و تغییر پدیدههای اجتماعی را به عالم ذهن و معرفت نسبت میدهند.
سیدجواد میری، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی نیز در پاسخ به این پرسش که مفهوم وحدت حوزه و دانشگاه به چه معناست؟ میگوید: بحث وحدت حوزه و دانشگاه را با دو رویکرد اجتماعی و معرفتی میتوان بررسی کرد. اگر از منظر سیاسی و اجتماعی مطرح میشود، یعنی اینکه دو نهاد پرقدرت در جامعه وجود دارد که در فضای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی به دنبال نوعی مفاهمه، مصالحه و تقسیم کاری باشند و بعد بتوانند در عالم سیاست با یکدیگر فعالیت کنند. پس از انقلاب روحانیون نه تنها به عنوان کسانی که در حال ارشاد جامعه بودند، بلکه در حوزه قدرت با توجه به پشتوانه نظری کسانی بودند که میخواستند جامعه را مدیریت کنند. این در حالی بود که دانشگاه با رویکرد دیگری به مسائل اجتماعی نگاه میکرد و ضرورت داشت که برای اداره جامعه نوعی وحدت، نه به معنای یکی شدن بلکه به معنای تعامل محل توجه باشد.
وحدت حوزه و دانشگاه از بعد معرفتی
وی میافزاید: از منظر غیرسیاسی و از منظر معرفتی و اپیستمولوژیک، جای بحث شدیدی وجود دارد. خود بحث رابطه دانشگاه و حوزه چه از منظر وحدت یا تعامل بحثی جدی است. اگر حوزه همین که ما امروز داریم باشد، یک نهادی است که اساسش مبتنی بر این ایده است که ما باید از مرزهای اعتقادی جامعه مسلمین و مرزهای اعتقادی شیعه دفاع کنیم. و این یک رویکرد کلامی است، یعنی من یا ما به عنوان یک حوزوی، متکلم و فقیهی در پارادایم مرزبانی از آفاق جهان شیعی و اسلامی در برابر شبهات ممکن هستیم.
میری تصریح میکند: اما نهاد دانشگاه یا حوزه و ساحت آکادمیک اساسا بر این مبناست که ما چگونه نقد را سامان دهیم. هیچ مرز اعتقادی برای کسی که با عقل انتقادی در حوزه آکادمیک میاندیشد وجود ندارد و باید تلاش کند اگر در حوزه قدرت ورود مییابد مناسبات این حوزه را بفهمد و با مسائلی که میتواند در برابر رهایی انسان باشد را شناسایی کرده و منع ایجاد کند. این موانع در تمام حوزههای زیست انسانی میتواند محل نقد یک آکادمیسین باشد. او در کرانه ایستاده است تا نگاه انتقادی را سامان دهد. اینجا دانشگاه عقل انتقادی را دارد بنیان میگذارد و در حوزه اساسا عقل یک نگاه اعتقادی است و حتی اگر از عقل بهره میگیرد در چارچوب نظام اعتقادی حرکت میکند. این دو با هم نمیتوانند وحدت داشته باشند.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی میافزاید: میتوان پرسید چگونه اینها باید با هم تعامل داشته باشند، چرا که هر جامعهای نیازمند یک فرم از همبستگی اجتماعی است که دین در آن از مولفههای مهم و تعیین کننده است. حوزه یکی از کانونهایی بوده است که در طول تاریخ تمدن اسلامی و زیست جهان ایرانی این کارکرد را داشته است. اما اگر رابطه حوزه و دانشگاه را آنگونه که در ایران امروز شکل میگیرد در نظر بگیریم، وضع به گونه دیگری است. ما در ایران میخواهیم دانشگاه را حوزهای دیگر کنیم و یا حوزه را دانشگاهی متفاوت بسازیم. اینجاست که اختلاطی ایجاد میشود و کارکرد تاریخی که حوزه و دانشگاه باید داشته باشد، مخدوش میشود و آشفتگی مفهومی ایجاد میشود. این آشفتگی مفهومی یعنی اینکه به جای آنکه در دانشگاه عقل انتقادی ترغیب شود و فضای آن باشد تا مناسبات اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و دینی مفهومسازی و نقد شود، از این سخن به میان بیاوریم که موضوع اعتقادی است و چیزی نگوییم و یا از وضع موجود دفاع کنیم. یا به جای اینکه این مناسبات را در ساحت قدرت بررسی کنیم، در ساختار اعتقادی زمینهای فراهم سازیم که زمینه عقل انتقادی کاهش یابد.
میری تصریح میکند: بر عکس در حوزه به جای این که مبانی اعتقادی را بدون در نظر گرفتن ساختار قدرت بررسی کنیم که اساسا وقتی میگوییم، اعتقاد اسلامی مبتنی بر عقیده است که برای رسیدن به فلاح و توشه آخرت است، آن را با مسائل قدرت مخلوط کنیم و بشویم بلندگوی قدرت، که اینهم آسیبزاست. به عبارت دیگر اگر تعامل حوزه و دانشگاه بخواهد مورد بررسی قرار بگیرد، یکی از آسیبها میتواند دولتی شدن حوزه و یا اعتقادی شدن رویکرد انتقادی دانشگاه باشد.
وحدت حوزه و دانشگاه و جدال سنت و تجدد
وی در پاسخ به اینکه وحدت این دو نهاد چه نسبتی با جدال سنت و تجدد دارد، میگوید: انسان آکادمیک، تیپی از انسان است که تلاش میکند که در حوزه فهم و نه خرد، مفاهیم را مبتنی بر عقاید خود نکند بلکه بین حکم ارزشی و توصیفی تمایز قائل شود. نکتهای که وجود دارد این است که پرسش از آکادمی در ایران پرسش از انحطاط شیوههای گذشته بود. به عنوان مثال چرا حوزه و نهاد علما نتوانست خود را در سطح تمدنی بازتولید کند و اینکه امکان حضور یا ظهور نهادی به نام آکادمی در ایران در مدل جدیدش نشان از آن داشت که حوزه و نگاه سنتی و حوزوی نتوانسته بود خود را در سطح تمدنی بازتودلید کند.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگی میافزاید: همانطور که مطهری میگوید، علوم دینی به حدیث و فقه و اصول فقه تقلیل یافته و در خود هم فقه نگاههای اخباری شکل گرفته بود. از این رو مبنای علم دینی که میخواست انسان و سوژه ایرانی را ساماندهی بکند، آنقدر تقلیل یافته بود که به علومی بسیار محدود بدل شده بود و جهانی را که دستخوش تحولات عظیمی شده بود را نمیتوانست تحلیل کند. از قرن شانزدهم تا قرن بیستم، جهان شاهد تحولات اجتماعی، علمی و .... بود، اما حوزه فهم روزآمدی از این تحولات نداشت. تجدد به گونهای بر سر زیست جهان ایرانی آوار شد. اینکه رهبری تمدن را به حوزه بدانیم چندان در حد امکانات امروز حوزه نیست.
میری میافزاید: باید در مورد وضعیت فعلی حوزه نگاهی انتقادی داشته باشیم، به این معنا که ما حداقل چند مدل اندیشیدن در زیستبوم ایرانی وجود داشت که امروز دیگر به قدرت گذشته نیستند. یک الگو فقها و حقوقدانان حکومت بودهاند، یک عده وعاظ بودند که به نصیحت مردم میپرداختند، برخی حکیم و فیلسوف بودند، بخشی متصوفه و گروهی مانند زکریای رازی به دانشهای تجربی میپرداختند.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ادامه میدهد: اینها شیوههای مختلفی از اندیشیدن در سنت اسلامی بودند. این مدلها در سنت فکری ما بوده است، اما هر چه به عالم جدید نزدیک میشویم، میبینم که گونه غالب شیوه فقاهتی میشود که در خود آن یک اتفاقی در جهان اسلام و تشیع میافتد و آن بر آمدن رویکرد اخباریگری است که در همه حوزهها از زمان صفویه شکل گرفت، تا آقا وحید اصفهانی که اصولیان تفوق یافتند، ولی نوع نگاه اخباریگری در جامعه فکری ایران و زیست جهان شیعی فروکش نکرد، بلکه جرئی از جریانهای فکری در حوزه شد و باعث شد در اواخر دوران قاجار حوزههای ما بسیار محدود شوند و رویکردشان به تغییرات جهانی ناچیز باشد. در این جا نمیتوان از مرجعیت فکری حوزه صحبت کرد و گفت دانشگاه باید خود را در ذیل حوزه تعریف کند. در حوزههای سنتی پیش از انقلاب ما خبری از نگاههایی مانند فارابی، ابنسینا، ملاصدرا، زکریای رازی، ابوریحان بیرونی و ابن خلدون و... نبود و تبدیل شده بود به توجهات درونی به دین و متن که ربطی به منطق تغییرات زیست جهان ایرانی نداشت.
وحدت حوزه و دانشگاه ضرورت سامان اجتماعی
میری میافزاید: دانشگاه هر چند جدید بود تلاش میکرد که نقدی را ساماندهی کند. وقتی انقلاب روی داد، روحانیون به جای اینکه در کنار قدرت باشند و تایید کنند و ناقد باشند، خود به قدرت تبدیل شدند و روحانیت یک حق ویژهای در ساماندهی امور جامعه در تمام ساحات یافت، در چنین وضعیتی رابطه حوزه و دانشگاه تقریبا یک سویه است، چرا که حوزه حق ویژهای در حاکمیت دارد و چون کارکرد پیشین خود را از دست میدهد و حوزویان به جای آنکه از منظر دین و سنت اعتقادی ناقد دین باشند، به قدرت تبدیل میشوند، اگر دانشگاه بخواهد در ذیل حوزه تعریف شود، چون این دو نهاد مساوی نیستند، دانشگاه رنگ حوزوی خواهد گرفت و ماهیت خود را از دست خواهد داد.
وی با بیان اینکه حوزه و دانشگاه دو شیوه متفاوت از اندیشیدن هستند، میگوید: نباید یکی از این دو نهاد را به دیگری تقلیل داد و در این صورت ما دچار خلط معرفتی میشویم حوزه با نگاهی درون معرفتی به پاسخگویی به شبهات میپردازد و دانشگاه نیز باید با عقلانیت انتقادی پیش برود تا بتوانیم جامعه را ساماندهی بکنیم.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگی تصریح میکند: تعامل در یک وضعیت ایدهئال امکانپذیر است و شما در یک وضعیتی که حوزه قدرت در دست نداشته باشد. الان حوزه دولت را تغذیه میکند و دانشگاه چنین جایگاهی ندارد و تبدیل به یک طفیلی شده است، اما در یک وضعیت ایدئال امکان تعامل در ساحت سیاسی وجود دارد. در ساحت معرفتی شما نمیتوانید به وحدت کسی که نگاه انتقادی دارد با کسی که نگاه اعتقادی قائل باشید. اما اگر اینها را نیروهای اجتماعی و سیاسی ببینیم که میخواهند تعامل کنند تا جامعه به وضیعت بهتری برسد و نهادها مستحکم شوند و فضاهای اجتماعی به سمت بهبودی برود، به این معنا ممکن است و این زمانی میتواند باشد که دانشگاه بر اثر ملاحظات موجود تفکر انتقادی را تعطیل نکند.
نظر شما