نیم ساعت دیگر شهید می شوم

بچه ها به او اعتراض کردند که ما آب خوردن نداریم و تو داری با آب قمقمه ات وضو می گیری؟گفت: من نیم ساعت دیگر شهید می شوم و می خواهم با وضو شهید بشوم...

خبرگزاری شبستان// کرمان

 

مقدمه:

بدون شک دفاع مقدس را کسانی "مقدس" کردند که بسان شیران روز و پارسایان و شب زنده داران بودند؛ کسانی که "عشق"با همه بزرگی اش شرمنده آنان شد و کسانی که به قول حاج قاسم سلیمانی " یادشان تداعی کننده اسماعیل، یوسف نبی، ابوذر، سلمان، حمزه، مالک، جعفر، میثم و همه خدامردانی است که در طول تاریخ، حق را یاری کردند"
استان کرمان نیز رادمردان و پاکانی را در خود پرورانده است، که می توان از آنان به اسطوره های دفاع مقدس یاد کرد.


در راستای معرفی و شناساندن این چهره ها، اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس در سال های اخیر، تلاش های زیادی از چاپ کتاب گرفته تا برگزاری کنگره ها و یادواره ها و... انجام داده است.


یکی از اقدامات بسیار ارزنده، تشکیل کانون خبرنگاران دفاع مقدس و پایداری استان است که برای نشر و ترویج فرهنگ شهادت و بررسی سیره شهدا راه اندازی شده است.


راه اندازی سایت "خشاب" توسط کانون خبرنگاران دفاع مقدس و پایداری استان کرمان نیز در راستای همین اهداف بوده است، مطالب ذیل گلچینی از یادداشت های کوتاه منتشر شده در این سایت است:


نیم ساعت دیگر شهید می شوم


یک روز در منطقه، در موقعیتی بودیم که دسترسی به آب نداشتیم و ذخیرۀ آبمان هم خیلی کم بود.یکی از بچه ها که از سیرجان اعزام شده بود، نزدیک اذان ظهر آمد و با آب موجود در قمقمه اش، وضو گرفت.
 

بچه ها به او اعتراض کردند که ما آب خوردن نداریم و تو داری با آب قمقمه ات وضو می گیری؟ او گفت: من نیم ساعت دیگر شهید می شوم و می خواهم با وضو شهید بشوم.

 

با بلند شدن صدای اذان ظهر، سوت یک فروند خمپاره 120هم در فضا پیچید و دقیقا به محلی اصابت کرد که آن رزمندۀ سیرجانی ایستاده بود؛ بعد از فرو نشستن خاک ها، دیدیم که بله، دوست سیرجانی ما، طبق پیش بینی خودش به شهادت رسیده است.

 

در جبهه چنین انسان هایی داشتیم که از نیم ساعت بعدِ خودشان، خبر داشتند.

 

راوی: حمزه سیدی اعزامی از جیرفت

××××


گروهان تشنه مرگ


گروهان ویژه یعنی گروهان تشنه مرگ، یعنی گروهان شهادت؛ آن شب قرار بود از بین بچه ها، گروهان ویژه تشکیل شود.


وقتی که همه درون سنگر جمع شدند.هر کس به گونه ای به دیگری نگاه می کرد، ناگهان غلامعباس از جایش بلند شد و چراغ سنگر را خاموش کرد،همه جا در تاریکی فرو رفت.


همه مات و حیران این کار او شدند. بعد از لحظاتی ادامه داد: گروهان ویژه یعنی گروهان صد درصد شهید، حالا هر کس می خواهد بماند و هر کس نمی خواهد برود.

 

بعد از این کلام او که تداعی کنندۀ شب عاشورا بود،ناگهان گریۀ شوق بچه ها بلند شد، گریه ای از سر سوز و گداز و این یعنی، ما همه می خواهیم در گروهان ویژه باشیم.


راوی:علی رضا محمودی از شهر بابک

 

××××


اشتباه معجزه گر

 

یکی از رزمندگان اعزامی از زرند خاطرۀ خود را این گونه بیان می کند: یکی از امداد های غیبی که در عملیات والفجر 8 شاهد بودم، بازگو می کنم.

 

ما در پشت خط، پدافند کرده بودیم و من در واحد گلوله 60 بودم، یک شب وقتی ما نگهبان بودیم، قرار بود دو تن از برادرهای دیگر را بیدار کنیم که بعد از ما نگهبانی بدهند.


من اشتباها دو تا برادرانی که در یک سنگر دیگر بودند، بیدار کردم. وقتی برادران بیرون آمدند، یک گلوله کاتیوشا آمد داخل سنگر و سنگر دود شد به هوا رفت.

 

آن جا واقعا لطف الهی را در حق آن دو نفر درک کردیم، اگر ما به اشتباه آن ها را بیدار نکرده بودیم، حتما در سنگرشان در عالم خواب، به شهادت می رسیدند و چیزی هم از جنازه هایشان باقی نمی ماند.

 


خاطره از حسین علیزاده اعزامی از علی آباد- زرند کرمان

 


پایان پیام/

کد خبر 67457

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha