اربعین گویم دمادم تا حرم؛ ذکر تعجیل فرج در هر قدم

خبرگزاری شبستان: در موکب های مستقر در مرزهای شلمچه و چذابه هر کس به هر نحوی برای زائران امام حسین (ع) خدمت رسانی می کند و همه می گویند برای عشق به امام حسین (ع) آمده اند و چه دل انگیز است این صحنه های عاشقی.

خبرگزاری شبستان _ اهواز

بیش از 1400 سال از حادثه کربلا و شهادت امام حسین (ع)، و حضرت ابوالفضل (ع) و یاران باوفای ایشان می گذرد اما گویی این واقعه همین دیروز رخ داده است؛ همین که نام سیدالشهدا (ع) بر زبان می آید ناخودآگاه مظلومیت اهل بیت پیامبر (ص) اشک را در دیدگان جاری می کند و دل ها برای زیارت حرم فرزندان امیرالمؤمنین (ع) و فاطمه زهرا (س) پر می کشد.

 

عاشقان امام حسین (ع) چند سالی است که در ایام اربعین با پای پیاده از جای جای میهن اسلامی و حتی سایر کشورها خود را به مرزهای چذابه و شلمچه می رسانند تا عشق و ارادت خود را به اباعبدالله الحسین (ع) اثبات کنند و بگویند همچنان ادامه دهنده راه اسلام و اهداف و آرمان های شهدای کربلا هستند.

 

گرچه همه توفیق این را پیدا نمی کنند که در حرم امام حسین (ع) و حضرت ابوالفضل العباس (ع) حضور یابند اما کسانی در مسیر راه زائران با ایجاد موکب هایی به هر نحوی در حال خدمت رسانی هستند و خادمی سیدالشهدا (ع) را می کنند تا مرهمی بر پاهای خسته زائران باشند هر چند این راه خستگی نمی شناشد.

 

در دو طرف جاده بستان به چذابه که به طریق الحسین معروف است خادمان حسینی با ایجاد موکب هایی از شهرهای مختلف به صورت شبانه روزی در حال خدمت رسانی هستند و می توان این را در چهره خستگی ناپذیر آنها دید که با شور و عشقی از زائران امام حسین (ع) پذیرایی می کنند.

 

اسکان، پخت نان، تهیه غذا، واکس کردن کفش های زائران، دادن آب، خرما، میوه، چای، شربت و ... از جمله کارهایی است که خدام با روی باز در این موکب ها انجام می شود و برخی سازمان ها همچون اوژانس برای درمان و نیروهای نظامی و انتظامی برای امنیت زائران به صورت شبانه روز فعالیت می کنند.

 

همه می گویند برای عشق به امام حسین (ع) آمده اند و چه دل انگیز است این صحنه های عاشقی.

 

پخت نان

خانم جوانی در موکبی از شهرستان لالی، می گوید: برای به عشق امام حسین (ع) و خدمت به زائران حسینی آمده ام، امسال اولین بار است که خادمی سید الشهدا (ع) را می کنم؛ می گفت روزی سه تا چهار ساعت می آیم و حدود 500 تا 700 قرص نان می پزم.

 

پلاک های عاشقی

در جای دیگر آقای از تبریز آمده بود می گوید: حدود 12 روز است که چذابه هستم، سال های قبل در مرز مهران فعالیت داشتم و در شلمچه هم کار کردم و امسال از طرف هیئت مدافعان حرم دعوت شدم به مرز چذابه؛ در اینجا پلاک های یادگار شهدا در زمان جنگ را می سازم و مشخصات فردی افراد را حک می کنم؛ منطقه پرخطری است و خدای نکرده انفجاری رخ دهد هویت افراد برای خانواده هایشان مشخص باشد.

 

امام حسین (ع) نگذاشت شرمنده بی بی فاطمه زهرا (س) باشم

حاج علی عرب از شهرستان شوش دانیال یکی از موکب دارانی است مدت پنج سال در مرز چذابه خدمت رسانی می کند؛ وی فرزند شهید رضا عرب از شهدای هشت سال دفاع مقدس است که می گوید همیشه خدمت رسانی در راه امام حسین (ع) در خانواده آنها بوده است.

 

وی خاطره ای را بیان می کند و می گوید: سال گذشته قصد داشتم برای خدمت رسانی به زائران امام حسین (ع) موکب خود را برپا کنم ولی از لحاظ مالی بسیار در مضیفه بودم به طوری که حتی نمی توانستم کرایه ماشین بدهم و اسباب حسینیه را با آن به مرز بیاورم؛ در کل بیشتر از 100 هزار تومان پول نداشتم.

 

بغض گلویم را گرفته بود و نمی دانستم چه کار باید بکنم، همسر و فرزندانم هم همین حالت را داشتند؛ در آخر گفتم خدا کریم است، می خواهیم برویم پیش اهل بیت (ع) و سفره عزای امام حسین (ع) را پهن کنیم؛ امام حسین (ع) که نمی گذارد دستم تنگ بماند و شرمنده بی بی فاطمه زهرا (س) شوم.

 

به ناچار تصمیم گرفتم ماشین خود را بفروشم تا مجبور نباشم دستم را پیش کسی دراز کنم و شرمنده زوار شوم؛ می گفتم حاضرم برای امام حسین (ع) جان خود را که هیچ همه زندگی خود را هم بدهم ولی سفره اباعبدالله الحسین (ع) پهن باشد زیرا توفیقی است که نصیب هر کسی نمی شود.

 

مادرم وقتی فهمید ماشین خود را فروختم پیشانی مرا بوسید و اشکش جاری شد و گفت خدا کمکت می کند و خودش 400 هزار تومن پولی که داشت را به من داد تا در این راه هزینه کنم. مقداری از پول ماشین دستم آمده بود و یا علی گفتیم و به راه افتادیم.

 

تلفنم چندین بار زنگ خورده بود و من نتوانسته بودم جواب بدهم در آخر که پاسخ دادم یک خانمی گفت حاجی خدا خیرت دهد من بیشتر از 20 بار است که دارم با شما تماس می گیرم؛ تو رو به امام حسین (ع) اگر هنوز حرکت نکرده ای یک مبلغ پولی دارم می خواهم به شما بدهم که شروع کار موکب از سهم من باشد.

 

این خانم یک میلیون به من داد و وقتی متوجه حال و روز و تنگی دستم شد 500 هزار تومان دیگر هم داد و در آخر هم مبلغی دیگری داد و گفت هر وقت پولی دستت آمد به من برگردان. گفتم خواهر من تا یک ساعت پیش انقدر به خاطر دست تنگی بغض داشتم که نزدیک بود سینه ام بترکد و برای همین هم نمی توانستم تلفن شما را جواب بدهم. آن خانم گفت به خدایی که می پرستید من از صبح تا حالا یکی تحریکم کرده بود که به شما زنگ بزنم و مبلغی را کمک کنم.

 

پول را گرفتم و راهی شدم. برای اینکه بتوانیم موکب را راه اندازی کنیم باید زیر چادرها را سیمان کنیم تا صاف شود؛ خواستیم در مسیر ماسه تهیه کنیم، در کنار جاده یک ماشین کمپرسی که بار ماسه داشت، ایستاد، به او گفتم من این بار ماسه را می خواهم که بتوانیم زیرسازی حسینیه را آماده کنم؛ راننده کمپرسی گفت من این بار را به شخصی در شهرستان سوسنگرد فروختم ولی اجازه بده به صاحب آن زنگ بزنم و اگر قبول کرد بار را به تو بدهم و فردا برای او بار جدید بیاورم.

 

راننده به صاحب بار زنگ زد و او تا فهمید که بار ماسه برای موکب امام حسین (ع) است قبول کرد و گفت می خواهم سهمی داشته باشم و نصف پول بار را هم خودم می پردازم؛ رسیدیم در چذابه و بار را که خالی کردیم راننده مابقی پول را نگرفت و گفت حاجی صاحب بار که با یک تلفن راضی شد سهمی از سفره امام حسین (ع) داشته باشد من هم مابقی پول را نمی گیرم و سوار ماشینش شد و رفت.

 

بالاخره موکب و سفره امام حسین (ع) راه افتاد و توانستیم تا سه روز بعد از اربعین خدمت رسانی زائران حسینی را بکنیم.

 

حاج علی با بغض گفت هنوز یک ماه از فروش ماشینم نگذشته بود که به بی بی فاطمه زهرا (س) قسم، به اندازه پول دو ماشین به دستم رسید، امام حسین (ع) می خواست بدهکاری من ...

 

حاج علی به اینجا که رسید بغضش ترکید و اشک و گریه امانش نداد و نتوانست باقی حرف های خود را بزند ...

 

در دل هر کدام از این خدام حسینی، خاطره ها و رازهای از کرامات امام حسین (ع) و قمر بنی هاشم (ع) نهفته است که اگر آنها را بازگو کنند، کتاب ها می شود. امیدواریم همه ما این توفیق را بیابیم که قدمی هر چند کوچک در راه خدمت به اهل بیت (ع) و سیدالشهدا (ع) برداریم و ادامه دهنده راه کسانی باشیم که برای احیای دین مبین اسلام جانشان را فدا کردند.

 

کد خبر 668271

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha