شهید حسن آب شناسان را درکتاب«اونگاهش را به ارث گذاشت»، بشناسید

خبرگزاری شبستان: کتاب «اونگاهش را به ارث گذاشت» نوشته«گلستان جعفریان»ازمجموعه قصه فرماندهان است که به سرلشکر«شهید حسن آب شناسان» می پردازد.

 به گزارش خبرنگار کتاب شبستان، نویسنده در ابتدای اثرش درمعرفی و علت نامگذاری آن  می نویسد:«این نوشته داستان واره ای است از زندگی پرفراز و نشیب حسن آب شناسان  است.او پیش از آنکه فرماندهی توانا ، چریکی بی نظیر در برنامه ریزی ، اجرا و طراحی نقشه های جنگ باشد ، از نظر شخصیتی فرد مهمی است. او در کودکی و نوجوانی پسری پر مسئولیت بود، چرا که درخانواده ای فقیر اما با فرهنگ بزرگ  شده بود. جوانی بود پر جنب و جوش و با محبت!آن زمان در شخصیت های فیلم های تاریخی، او عشق به زندگی و هدف های بزرگ را جست و جو می کرد. این اهداف والا کم کم در ذهن او شکل می گرفت، کامل و کامل تر می شد و از از او چریک جوانی می ساخت که آرمانش خدمت به مردم میهن و دفاع از دین و آب و خاکش بود . اگرچه  او یک نظامی بود، اما روحی لطیف داشت . روحی که با عمیق ترین احساسات انباشته شده بود.

 زمان، آب شناسان عاشق «گیتی زنده نام» شد. زنی که احساسات او را در نوشته هایش می یافت و در نهایت نیزبا وی ازدواج کرد.

 این مرد بزرگ پس از شهادتش میراثی نداشت جز چهار هزار کتاب و انبوهی از یادادشت های عرفانی که از روح زیبای او او سخن می گفت . به پسرش افشین گفته بود: « پسرم ، من برای تو پول ، ملک و فرش به ارث نگذاشته ام. یا پس انداز پول هایم در بانک نبوده ام. من در زندگی به دنبال ساختن شخصیت خود بودم . به دنبال شکل گرفتن نگاه و دیدگاهم به دنیا و مسایل جاری در آن. امیدوارم آنچه در من نسبت به دین ، اعتقادات و حس بندگی و تسلیم در مقابل پرودگارم محقق شده ، برای شما هم توشه ای باشد و چراغ راهی!»

 من نیز از آن جهت نام « و نگاهش را به ارث گذاشت» را برای این کتاب برگزیدم که به نظرم حسن آبشناسان پیش از آنکه فرماندهی موفق باشد ، استادی بود که در زندگی ، مرحله به مرحله با آموزش و پیشرفت ، به تفکر و اعتقاداتش جهت داد و در نهایت توانست به انسان خود ساخته ای بدل شود.

 رابطه حسن آبشناسان با فرزندان جوانش، امین و افشین ، جذاب و آزاد منشانه بود و با دختر کوچکش مهربانانه.

 در این کتاب بیشتر از آنکه به ابعاد نظامی شخصیت حسن آبشناسان پرداخته شده است؛ به عشق ورزی به خانواده و بهره بردن او از لحظه های زندگی با تمام تلخی های و شیرینی هایش ...»

حسن آبشناسان (۱۹ اردیبهشت ۱۳۱۵درمحله نازی آباد تهران چشم به جهان گشود.پس از اخذ دیپلم ریاضی در ۱۳۳۶ وارد دانشکده افسری شد و در سال ۳۹ با درجه ستوان دومی فارغ‌التحصیل گشت و یک سال بعد دوره مقدماتی را به پایان رساند. پس از آن، در اولین دوره «رنجر»، «دوره‌های عالی ستاد فرماندهی»، «دوره‌های چتربازی و تکاوری» در تهران و شیراز و اسکاتلند، شرکت نمود. وی همچنین دوره دافوس در دانشکده فرماندهی و ستاد را با موفقیت طی نمود.

 با آغازجنگ عراق علیه ایران به منطقه جنوب اعزام شد و در ستاد جنگ های نا منظم به فعالیت پرداخت و موفقیت های بسیاری را بدست آورد به طوری مه اهالی دشت عباس ، لقب شیر صحرا را به این فرمانده چریک داده بودند که رادیو عراق هم کم کم با همین لقب از او نام می برد، وی بعد از مدتی به فرماندهی قرارگاه حمزه سیدالشهدا منصوب شد و توانست با تلفقیق نیروهای ارتش و سپاه و عقد پیوند برادری بین خودش ومحمد بروجردی ، پیروزی بزرگی را در منطقه کردستان  به دست آورد.

 آخرین مسولیت شهید آبشناسان ، فرماندهی لشکر 23 نیروهای مخصوص بود که بیش از چهار سال طول کشید. این مرد بزرگ که چریک پیر نیز لقب گرفته بود ، در تاریخ هشتم مهرماه سال 1364 طی عملیات قادر – که طراحی و فرماندهی آن را نیز خودش بر عهده داشت در منطقه سرسول به شهادت رسید.»

 نویسنده در این کتاب 138 صفحه ای تلاش می کند با زبانی ساده بزرگ مردی از تاریخ انقلاب اسلامی و روزهای جنگ تحمیلی را به به مخاطبان و علاقه مندان خود بشناسد و بسیار ساده و مختصر در دوازده فصل  توانسته است به این هدف خود دست یابد.

 نویسنده فصل نخست کتاب خود را این گونه آغاز می کند:

« قربان علی و عذرا خانم زندگی مشترکشان را در یک اتاق کرایه ای آغاز کردند. آن ها هر دو از خانواده های مذهبی بودند. جد قربان علی روحانی بود. در آن سال ها وضع زندگی مردم  خیلی شبیه هم بود . عموما درآمدی  کم و یک اتاق  برای زندگی داشتند . مردها صبح تا غروب بیرون از منزل کار می کردند و زن ها هم با قناعت زندگی می کردند و می کوشیدند تا یک ریالی از مزد شوهرانشان را برای روز مبادا کنار بگذارند. «ازما بهتران » هم خانواده هایی بودند که دستشان به دهانشان می رسید  و می توانستند برای خواسته های خود و فرزندانشان راحت پول خرج کنند. معمولا صحبت درباره زندگی این قشر اندک از جامعه ، نقل مجلس خانواده های فقیر ومتوسط بود و همه حسرت به دل بودند  تا زندگی شبیه آنان داشته باشند.

 اگرچه در میان اقوام عذرا خانم و قربان علی کسانی بودند که وضع مالی خوبی داشتند و در شمال شهر تهران زندگی می کردند، اما این زن و شوهر هرگز حسرت زندگی آنها را نمی خردند و به زندگی ساده خودشان دلخوش بودند .

 سال 1315 بود که حسن- نخستین فرزند قربان علی و عذرا خانم – به دنیا آمد. آن ها نزدیک نازی آباد تهران زندگی  می کردند و چون فرزندشان چند روز مانده به شهادت امام حسن(ع) به دنیا آمده بود به خواست مادرش اسمش را حسن گذاشتند...»

 نویسنده کتاب در این اثر همه چیز را با دقت در نظر می گیرد و با نگاهی تیز گویی که خود به دنبال پرسش هایی درباره زندگی حسن آبشناسان است و در زوایای داستان به پاسخ پرسش های خود پاسخ می دهد و از آنجایی که ساده  و به دور از تکلف می نویسد اثر بر دل می نشیند و خواننده را با خود همراه می سازد.  

 نویسنده کتاب خود را این چنین به پایان می رساند:« زنگ تلفن به صدا درآمد. دل گیتی هری ریخت پایین . گوشی را برداشت. یکی از همکارای گیتی بود. بعد از حال و احوال ، از او پرسید: « از سرهنگ آبشناسان خبری نشد؟»

 نه هنوز که خبری ندارم.ممنونم که نگران مایی.

 با عجله خداحافظی کرد . اصلا حوصله نداشت. فکر می کرد که اگر حسن زنگ بزند، تلفن نباید مشغول باشد. هنوز به آشپزخانه بازنگشته بود که دوباره تلفن زنگ زد. گیتی گوشی را برداشت .

 بله بفرمایید ... بله ، خودم هستم ...بله ...بله ... کی ؟.... امروز... بله ...

 دیگر چیز نمی شنید . نمی دانست چه می گوید،

 خداحافظی کرد یا نه ... زنگ در به صدا در آمد. همسایه شان چند بار زنگ زد تا گیتی گیج و گنگ در را باز کرد و به خانم همسایه نگاه کرد . خانم همسایه از چهره گیتی متوجه شد که خودش خبر دارد.

 الهی قربونت بروم . گیتی خانم عزیز من یک چیزی بگو ... به خدا که خشکم زد ، وقتی شوهرم گفت ، رادیو عراق سرود پخش کرده . با شادی خبر شهادت سرهنگ را اعلام کرده .

 گیتی نفسش بالا نمی آمد . هنوز کلامی نگفته بود . خانم همسایه نگرانش شد ، متوجه حالش شد . پرسید: « خانم سرهنگ حالتان خوب است؟» گیتی گویی با خود حرف می زد.

 تمام شد ، دیگر خسته نیست. حالا دیگر کار من شروع  می شود. باید بچه ها را آماده کنم...»

  انتشارات سوره مهر کتاب «اونگاهش را به ارث گذاشت» نوشته«گلستان جعفریان» در 139 صفحه چاپ کرده است

کد خبر 667987

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha