دینی بودن بیشتر حدود علم را نشان می‌دهد تا انطباق کامل محتوا را

خبرگزاری شبستان: اسلامی بودن یک علم هرگز به معنای انطباق کامل آن با دین یا واقع نیست؛ چرا که علم، هر چه باشد، تا حدی حاصل خلاقیت عالم بوده، آمیزه‌ای از کاشفیت و خلاقیت است. دینی بودن بیشتر حدود علم را نشان می‌دهد تا انطباق کامل محتوا را.

به گزارش خبرنگار گروه اندیشه خبرگزاری شبستان: چهارمین کنگره بین المللی علوم انسانی اسلامی، صبح سه شنبه، 2 آبان ماه در مرکز همایش های بین المللی صدا و سیما آغاز به کار کرد.

 

بر پایه این گزارش در بخش افتتاحیه این کنگره حجت الاسلام قائمی نیا، عضو هیات علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، دکتر مظفر اقبال، رئیس مرکز اسلام و علوم کانادا و دکتر محمدرضا تقوی، استاد انشگاه شیراز مقالات خود را ارائه کردند.

 

دکتر قائمی نیا به عنوان اولین ارایه کننده در مورد پیوند علم و دین اظهار کرد: دین و علم دو دستگاه معنایی جدا نیستند. آنها در ذهن دو فضای شناختی خاص را ترسیم می‌کنند که با هم روابط بسیار پیچیده‌ای دارند. این دو فضا با هم به طور شناختی تلفیق می‌شوند و از این تلفیق و آمیختگی فضای دیگری حاصل می‌آید که «علم دینی» نام دارد. بنا بر این، علم دینی حاصل تلفیق مفهومی  علم و دین است.

 

وی ادامه داد: مساله دیگر این که دین به مثابه طرح واره در این تلفیق عمل کرده است، ساختار کلی تلفیق را تعیین می کند و این نشان می دهد تاثیر دین در علم بسیار پیچیده است.

 

قائمی نیا ابراز کرد: مساله دیگر اینکه تأثیر دین در علم بیرونی یا درونی است؟، به عبارت دیگر، دین ممکن است در روی صحنة علم تأثیر بگذارد یا در پشت صحنة علم؟. مراد از تأثیر بیرونی (یا تأثیر در پشت صحنة علم)، تأثیر در مبانی فلسفی و مبادی مابعدالطبیعی علم و ارزش‌های حاکم بر علم است و مراد از تأثیر درونی (یا تأثیر در روی صحنه علم)، تأثیر در محتوای درونی علم ـ تأثیر در نظریات و مدل‌ها و تلفیق‌ها و مسائل و غیره ـ است. دین درون خود ایده‌های فلسفی و مابعدالطبیعی خاصی دارد و با هر مبنای فلسفی همخوان نیست. علم در مواجهه با دین رنگ آن ایده‌ها و مبانی را می‌گیرد.

 

وی اظهار کرد: مساله سوم اینکه دین در دو سطح بیرونی با متافیزیک علم تماس پیدا می‌کند: یکی در سطح مبانی و مبادی متافیزیکی علم و دیگر، در سطح متافیزیک حاصل از علم. علم، همان طوری که بر متافیزیک خاصی مبتنی است، برای برخی منبع الهام‌بخش متافیزیک خاصی هم شده است. گاهی دین با این نوع متافیزیک‌های ثانوی نیز تماس پیدا می‌کند. معمولاً میان متافیزیک ثانوی و علم فاصله وجود دارد و نتایج مابعدالطبیعی هم در پرتو پیش‌فرض‌های مابعدالطبیعی خاصی از دستاوردهای علم حاصل آمده است.

 

وی گفت: تأثیر ارزشی دین ـ تأثیر در ارزش‌های حاکم بر علم ـ محدود به سطح خاصی نیست و دین می‌تواند دست کم در چهار سطح علم؛ یعنی جمع‌آوری داده‌ها و مقوله‌بندی داده‌ها و روش‌های گزینش نظریات در علم و تبیین رفتار عاملان تأثیر بگذارد.

 

عضو هیات علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در ادامه با اشاره به رکن چهارم اظهار کرد: تأثیر درونی هم یا تأثیر مفهومی است یا نظری. در تأثیر مفهومی دین در دستگاه مفهومی علم و در تصورات و مقوله‌بندی آن دست برده، آن را دگرگون می‌سازد. به عبارت دیگر، در این صورت دین طرح مفهومی جدید در علم درمی‌افکند و دستگاه مفهومی تازه‌ای را به علم عرضه می‌کند. امّا در تأثیر نظری، دین در محتوای تصدیقی و در فرضیه‌ها و نظریات و مدل‌ها و غیره دست می‌برد.

 

وی ادامه داد: پنجمین مساله اینکه علوم تجربی رابطه مدولی، و علوم انسانی رابطه کل‌گرایانه، با دین دارند. از این رو، دین در علوم طبیعی و تجربی انقلاب مفهومی به بار نمی‌آورد، ولی می‌تواند در علوم انسانی انقلاب مفهومی به راه بیندازد .

 

قائمی نیا اظهار کرد: ارتباط درونی دین با علم ممکن است به معنای تحت‌اللفظی و یا غیرتحت‌اللفظی (استعاری) باشد؛ بدین معنا که گاهی ممکن است باورهای دینی و مضمون کتاب و سنت در درونمایة علم به طور مستقیم و صریح تأثیر بگذارد (ارتباط تحت‌اللفظی) و یا به طور ناپیدا و غیرمستقیم در آن دست ببرد (رتباط استعاری).

 

 وی افزود: هفتمین رکن در ارتباط درونی است که طی آن دین می‌تواند در فرایند فرضیه‌ربایی و تبیین و تفسیر و در استعاره‌ها و مدل‌های علمی تأثیر بگذارد و پیدایش تلفیق‌های مفهومی جدیدی را موجب گردد.

 

قائمی نیا اظهار کرد: هشتمین رکن ناظر بر آن است که در تلفیق، میان فضای علم و فضای دین، روابط و نگاشت‌هایی برقرار می‌شود و سپس، فضای مفهومی جدیدی به وجود می‌آید. امکان تلفیق مفهومی علم و دین همواره در علم وجود دارد و موجب می‌گردد که فضاهای مفهومی جدیدی در علم پیدا شود. همچنین، نهمین مساله این است که علم دینی نه تنها با فرض واقع گرایی(رئالیسم) همخوان است که علم با واقعیت های طبیعی یا اجتماعی سر و کار دارد یعنی رئالیسم هستی شناختی. علم در پاره ای از موارد به آن واقعیت ها دست می یابد که همان رئالیسم معرفت شناختی است.

 

وی ادامه داد: دهمین رکن این است که واقع‌گرایی در علم دینی را نباید بدین معنا دانست که هر جزئی از علم با جزئی از عالم خارج یا با جزئی از واقعیت موردنظر متناظر است، همچنین، یازدهمین رکن ناظر بر آن است که معماری علم دینی به طور تدریجی صورت می‌گیرد. علم یک فرایند تاریخی تدریجی است. هیچ گاه نباید انتظار داشت که علم دینی به نحو مطلق و یکجا صورت گیرد. مهندسی علم جزء به جزء و تدریجی صورت می گیرد. مهندسی علم به طور مطلق و یکجا امکان‌پذیر نیست. شکل‌گیری پارادایم ها و فرضیات و مدل‌ها و غیره هم تدریجی‌اند.

 

وی با بیان اینکه ما همواره با علم‌های دینی رو به رو می‌شویم، افزود: فی‌المثل، اقتصاد اسلامی یا انسان‌شناسی اسلامی واحد بر فرض تحقق این قبیل علوم نخواهیم داشت بلکه اقتصادهای اسلامی و انسان‌شناسی‌های اسلامی داریم و همواره باید در انتظار باشیم که اقتصادهای اسلامی و انسان‌شناسی‌های دیگری ظهور کنند. تکثر در علم اجتناب‌ناپذیر است.

 

قائمی نیا تصریح کرد: دین و علم رابطه مکانیکی و جبری ندارند، بلکه خلاقیت آدمی و روش‌های بشری در این میان فاصله افکنده‌اند. سرشت علم با تکثر عجین شده است. آن گونه که رئالیست‌های خام می‌گفتند، علم آینه تمام‌نمای واقع نیست، بلکه علم آمیزه‌ای از کاشفیت و خلاقیت است و خلاقیت عالم نیز در علم تأثیر دارد. دانشمند تلاش می‌کند تا عالمی نزدیک به عالم واقع بسازد. عالم او هرگز انطباق کامل با عالم واقع نخواهد داشت.

 

عضو هیات علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی تاکید کرد: سخن فوق معنای «اسلامی» بودن علم را نشان می‌دهد. اسلامی بودن یک علم هرگز به معنای انطباق کامل آن با دین یا واقع نیست؛ چراکه علم، هر چه باشد، تا حدی حاصل خلاقیت عالم بوده، آمیزه‌ای از کاشفیت و خلاقیت است. دینی بودن بیشتر حدود علم را نشان می‌دهد تا انطباق کامل محتوا را. علم در چارچوب آن از حدودی فراتر نمی‌رود و علم دینی به مثابه شبکه‌ای است که دین در مرزهای آن قرار دارد. دانشمند درون این شبکه را با خلاقیت خود و از ترکیب اطلاعاتی که از زمینه‌های دیگر حاصل می‌آید، پر می‌کند.

 

وی ابراز کرد: بسیاری از کسانی که درباره علم دینی سخن گفته‌اند، رویکردی کلامی به مسأله داشته‌اند و از این باب وارد بحث شده‌اند که ببینند از دین چه انتظاری باید داشت. اگر دین را پدیده‌ای حداکثری در نظر بگیریم، به طور طبیعی باید انتظار داشته باشیم که دین جامعه‌شناسی و اقتصاد و طب و غیره هم به ما بدهد. اگر هم دین پدیده‌ای حداقلی باشد نباید انتظار داشته باشیم که علومی از این قبیل در دین باشد. به اعتقاد نگارنده، رویکرد کلامی در تبیین وضعیت علم دینی از نوعی مغالطه ناشی می‌شود. برای ایضاح این مغالطه باید به رویکرد بدیل توّجه کرد. رویکردی که در این اثر برای تعیین تکلیف علم دینی مبنا قرار گرفته رویکرد معرفت‌شناختی است. معرفت علمی باید مورد تحلیل معرفت‌شناختی قرار بگیرد. این نوع معرفت چه مؤلفه‌هایی دارد؟ و چگونه پیدا می‌شود؟ تحلیل ساز وکار معرفت علمی و این که علم چیست و چگونه شکل می‌گیرد، می‌تواند سرنوشت علم دینی را روشن سازد.

 

قائمی نیا خاطرنشان کرد: پرواضح است که در رویکرد معرفت‌شناختی وارد حوزه فلسفه علم، به معنای وسیع که شامل علوم طبیعی و انسانی است، می‌شویم و با انبوهی از مباحث پیرامون سرشت علم جدید و کالبدشکافی آن رو به رو می‌شویم. برای تبیین علم دینی باید به سرشت علم جدید و مباحث فلسفة علم توجه کرد. خود علم دینی هم مشمول مباحث فلسفه علم می‌شود و باید به سرشت آن و نحوة شکل‌گیری‌اش توّجه کرد. فلسفه در این چارچوب ابزاری برای حل مسایل مفهومی بنیادی راجع به علم است.

کد خبر 664600

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha