به گزارش خبرنگار گروه اندیشه خبرگزاری شبستان: اگرچه عاشورا صحنه عمل است و امام(ع) و یارانشان با عمل حقانیت حق و بطلان باطل را برای همیشه در تاریخ ثابت کرده اند اما از این واقعه سخنانی کوتاه اما نغز و پرمغز به یادگار مانده که مسیر همیشه تاریخ را پیش روی حق طلبان قرار داده است؛ از آنجمله فرمایش حضرت زینب(س) در مجلس یزید است که پس از ان همه سختی و مشقت و دیدن داغ عزیزان فرمودند: «ما رأيتُ الاّ جميلاً»!!
بررسی فلسفه بیان این جمله عقیله بنی هاشم(س) ما را بر آن داشت تا با حجت الاسلام دکتر احمد رهدار، استاد حوزه و دانشگاه و رییس موسسه فتوح اندیشه قم به گفت وگو بپردازیم که مشروح آن به حضورتان تقدیم می شود:
جمله معروف حضرت زینب(س) با عنوان «ما رأيتُ الاّ جميلاً» آنهم بعد از فجایعی که در دشت کربلا و روز عاشورا بر خانواده و خود ایشان رفته بود، ناظر بر چه مسئله ای است و چه بعدی از مقام عرفان و بندگی را به تصویر می کشد؟
باید در اینجا به دو نکته توجه کرد، نخست آنکه روح واقعه کربلا تقابل طاعت جبهه حسینی در برابر عصیان جبهه یزیدی است. طبیعتاً غلبه طاعت جمیل است و البته حضرت زینب(س) می داند که این غلبه تاوان دارد، اما با همه درد و غمی که دارد این هزینه ها را پذیرفته اند؛ گو اینکه عقل پیشینی حضرت زینب(س) نتایج پسینی واقعه کربلا را می بیند.
فردی امروز واقعه کربلا را تحلیل می کند و برایش مسجل است که این واقعه با تمام غمی که دارد چگونه سبب کمال و هدایت کثیری از انسان ها شد.
این جمله حضرت زینب(س) از یک جنبه به روح صحنه واقعه کربلا بر می گردد که در واقع تثبیت روح طاعت الهی است و نکته دومی که به ذهن می آید اینکه مومن وقتی سعه وجودی پیدا می کند اتفاقاتی از این دست هرچند که به ظاهر بزرگ و اعظم مصائب بشری در طول تاریخ باشد، نمی تواند آن عظمت وجودی مومن را ملتهب و مضطرب کند.
از این رو، اگر واقعه کربلا را پدیدارشناختانه تحلیل می کنیم، واقعه سنگین و عظیم است و آدم های مظلوم و پاک به فجیع ترین شکل ممکن شهید می شوند، ولی یک وقت است که واقعه کربلا را در نسبت سعه وجودی حضرت زینب(س) تحلیل می کنیم، که در آن واقعه عاشورا چیزی نیست که عقیله بنی هاشم(س) را ملتهب کند، منظور از التهاب این است که حضرت زینب(س) را از هدف شان منحرف کند، طبعاً سختی خود را دارد ولی این در برابر خلوصِ آرمان حضرت زینب(س) به اندازه ای نیست که او را منحرف کند. چنان که امام سجاد(ع) فرمودند: «اَنَّ الْقَتْلَ لَنا عادَهٌ وَ کَرامَتَنَا الشَّهادَهُ؛ همانا کشته شدن عادت ما و شهادت کرامت ماست».
بنابر این، سعه وجودی حضرت زینب(س) وسیع تر از آن است و او به گونه ای دیگر به مسایل و وقایع نگاه می کند. از منظر فکری حضرت زینب(س) دیدن این شهدا یعنی رسیدن به مقام حکمت و رسیدن به قُرب الهی و قرار گرفتن در جوار رضوان الهی، این مفاهیم و این اتفاقات اصلا قادر نیست که عقیله بنی هاشم(س) را بر هم بریزد، لذا به آن وقایع می گوید: «جمیل»؛ کربلا در چشم حضرت زینب(س) بسترِ فرصت ساز برای تقرب اجتماعی آن کاروان کربلایی است.
از سوی دیگر می شود این جمله تاریخی را با تحلیل های ضعیف تری نیز بررسی کرد. در این تحلیل می توان گفت که بیان حماسی حضرت(س) برای شکست روحیه دشمنی است که فکر می کند فاتح است و نیز روحیه دادن به کاروان اسیران.
بنابراین، حضرت زینب(س) وارد یک نزاع و جبهه ای شده است و به عنوان طلایه دار این مقطع از درگیری نمی تواند در برابر دشمن سکوت کند. ساحت ایجابی روحیه حضرت زینب(س) بچه های کاروان را در بر می گیرد و ساحت سلبی اش خردکننده روحیه دشمنی است.
فلسفه اهمیت اجتماعی واقعه عاشورا به چه دلیل است؟
برخی مناسک زمینه ساز تقرب فردی هستند مثل روزه که بیشتر جنبه فردی است اما جهاد منسکی با رویکرد تقرب اجتماعی است. برای مثال می توان به هشت سال دفاع مقدس اشاره داشت؛ وقتی سفره دفاع مقدس پهن شد برای خیل کثیر فرصت سازی کرد و هر کسی سر این سفره نشست، به مقام قُرب رسید.
کربلا نیز با زیباترین و منحصربفردترینِ خلق صحنه حق علیه باطل، فرصت تقرب اجتماعی را برای کاروان امام حسین(ع) فراهم کرد؛ یعنی هر کسی که در این کاروان بود اعم از اسیر، مجروح، زن و مرد، پیر و جوان، خرد و کلان و ... جملگی بهره مند شدند و این به دلیل ظرفیت بالای اجتماعی واقعه عاشورا بود.
آیا با این رویکرد می توان مفهوم «کُلُّ یَومٍ عاشورا و کُلُّ أرضٍ کَربَلا» تعبیر کرد؟ فلسفه این تعبیر چیست؟
باید توجه داشت این جمله روایت نیست، بلکه فهم ارتکابی امت اسلامی و به صورت خاص تر شیعه در طول تاریخ از روح واقعه عاشورا و ماجراهای کربلا است. جالب است که این عبارت به لحاظ زمانی به تاریخ واقعه کربلا و بعد از آن باز نمی گردد بلکه این جمله در قرون متاخر تولید شده و قرائتِ پسینی امت اسلام از روح کربلا است، زمانی که این جمله را باز می کنیم معنای ویژه ای دارد و آن عبارت است از اینکه در ذهن امت اسلامی به ویژه شیعه، عاشورا تاریخ نیست، بلکه فرهنگ است.
زمانی که می گوییم: «کُلُّ یَومٍ عاشورا و کُلُّ أرضٍ کَربَلا»، این واقعه را از وجه انحصار تاریخی جدا می کنیم. فرق تاریخ و فرهنگ در این است که تاریخ پشت سر آدمی است ولی فرهنگ در محضر و پیش روی او قرار دارد. فرهنگ جریان دارد و بالفعل است اما تاریخ تمام شده است.
«کُلُّ یَومٍ عاشورا و کُلُّ أرضٍ کَربَلا» یعنی هر روز من عاشورا است و هر قطعه ای از زمین برای من کربلا است. یعنی کربلا و مواجهه جبهه حق و باطل هیچ وقت برای من تمام نشده است و تکلیف دارم که کربلایی باشم.
نظر شما