خبرگزاری شبستان: تروریسم مسئله ای چند بعدی و قابل تحلیل در رهیافتی علی _معلولی است که خود زائیده و منشا شکل گیری تهدیدهایی جدی برای صلح و امنیت اجتماعات انسانی است و پیدایش آن،معلول نابرابری های اجتماعی و تحرک ناموزون پاره ای از بافت ها و ساخت های نظام بین اللملی است.
در اینکه ترور و تروریسم پدیده ای شوم و نامیمون است و با پیشرفت های جوامع شکل و نوع آن تغییر می کند شکی نیست اما آنچه در این میان و در قرن حاضر مهمتر است استفاده برخی کشورها در اتهام زنی به برخی کشورها و گروههای دیگر در این زمینه است که اصولا هدفشان از این اتهام زنی رسیدن به اهداف توسعه طلبانه و غاصبانه شان است.
آنچه در ذیل آمده است مقاله مجید عاصمی با موضوع "عملیات روانی و تبلیغاتی غرب برای ایجاد اسلام هراسی" است که در آن تلاش شده است ضمن معرفی اهداف غربیان برای ایجاد اسلام هراسی در جوامع شان به نتیجه گیری از این اهداف نیز بپردازد.
***
میان درک ملموس پدیده اسلام هراسی در جوامع غربی و بحث تئوریک آن، تفاوت های ماهوی و معناداری وجود دارد. اصولاً رابطه غربیان و مسلمانان رابطه ای ویژه است. رابطه ا ی که از یک هزاره تنش، تنازع و تسلط و در عین حال، گفت وگو، تفاهم و آموزشِ متقابلِ تمدنی و فرهنگی حکایت می کند.
به طوری که در این ارتباط هم جنگ های صلیبی و هم مناسبات پیچیده دیپلماتیک وجود دارد. هم استعمار و سلطه و هم مکالمه و گفت وگوی نجیبانه علما و دانشمندان هست. این چالش های هزارساله موجب برداشت ها و سوءتفاهم هایی به نسبت پایدار در هر دو طرف نسبت به ماهیت و عملکرد طرف دیگر شده که به آسانی قابل تغییر و اصلاح نخواهد بود.
در این مدت طولانی دو طرف البته از یکدیگر تأثیرات شگرفی پذیرفته و نگرش های بعضاً عمیقتر و دقیقتری نسبت به هم به دست آورده ا ند. اما این تأثیرات هرگز به اندازه ا ی نبوده که بتوان انتظار داشت نوعی ادغام و یا هم جوشی واقعی میان آنها پدید آید. بالعکس، برحسب یک قاعده روانشناختی اجتماعی تمایل به حفظ هویت جداگانه و یگانه اروپایی - آمریکایی و اسلامی در هر دو تمدن و فرهنگ موجب شده تا اتفاقاً نزدیکی و تماس هر چه بیشتر دو تمدن نوعی حالت تدافعی و ترس از ذوب شدن و قلب ماهیت در طرفین به وجود آورد. به نظر می رسد که این تعاملات مثبت و منفی هرگز نتوانسته به گفت وگویی منطقی و مفاهیم های واقعی میان مسیحیان و مسلمانان منجر شود. اصلی ترین علت این موضوع آن است که شناخت هر چه بیشتر طرفین از یکدیگر به جای آن که باعث حس نزدیکی و تساهل بیشتر میان آنها شود، روز به روز، بدبینی و بیم متقابل را دامن زده است. شاید هر دو طرف به این تصور رسیده باشند که تمدن و فرهنگ آنها اساساً توانایی هضم و پذیرش مبانی و مفاهیم بنیادی تمدن و فرهنگ دیگر را ندارد. هم اینک متأسفانه در اکثر جوامع اسلامی این تفکر ریشه دوانیده که اسلام با مبانی فکری و نگرش لیبرالیسم غربی اساساً ناسازگار و متباین است و از دیگر سو در غرب نیز ایده قابل جمع نبودن ذاتی اسلام با نگرش غربی به زندگی، سکه رایج است. امروزه در جوامع غربی با مسلمانان به عنوان شهروندان درجه دوم رفتار می شود. این موضوع در اروپا بیش از هر جای دیگر و حتی بیشتر از آمریکا مشاهده می شود. مناسبات تاریخی اروپا با اسلام و مسلمین در طی قرون گذشته همواره مناسبات با عنصری بیگانه و خارجی بوده که در چهره تمدنی دیگر، فرهنگ و جهانی دیگر خودنمایی کرده است. در نتیجه آنچه رابطه میان مسلمین و غربیان را شکل می دهد، خاطرات تلخ تاریخی مسلمانان از غرب و نگاه تحقیرآمیز اروپا به انسان مسلمان است. اروپائیان اتفاقاً اسلام را بخوبی درک کرده و می شناسند و درست به همین جهت در قوانین موضوعه و سیاست های فرهنگی خود شرایط و زمینه های خاصی را ایجاد کرده است که مسلمانان نتوانند از حقوقی مساوی با دیگران در جوامع اروپایی بهره مند شوند.
آگاهی اروپائیان از اسلام بسی بیش از آن است که ما تصور می کنیم. حداقل طی دو سده گذشته، اروپائیان هزاران کتاب، صدها هزار مقاله و گزارش های علنی و سرّی درباره تمامی ابعاد ریز و درشت زندگی مسلمین، مفاهیم و دیدگاه های اسلامی، طرز تفکر علمای اسلام و تصورات و رفتارهای آئینی توده های مردم مسلمان تولید کرده و از این ذخیره علمی و فرهنگی برای سیاست گذاری در جهت مبارزه با اسلام و مسلمانان بهره گرفته ا ند. پارادوکس مسئله اینجاست که همین اطلاع و آگاهی گسترده و عمیق است که اروپا را نسبت به مسلمانان در حالت فوق العاده و همراه با زنگ خطر و نگرانی مداوم نگاه می دارد. اگر در ایالات متحده کمتر از دو دهه است که نگرش منفی و تعصب آمیز به مسلمین رشد کرده و البته در پی رخداد یازدهم سپتامبر به اوج خود رسیده است، در اروپا این بینش منفی، تلخ و متعصبانه ریشه ای فراتر از هزار سال دارد. نخستین گزارشی که در انگلستان راجع به اسلام هراسی در سال 1997 م منتشر شد متعلق به گروه مشاورین فکری رانی مید 1 بود که از سوی وزیر کشور وقت انگلیس یعنی جک استراو نیز در مجلس عوام مطرح شد. این گزارش در تعریف خود از اسلام هراسی، هشت ویژگی بدین شرح نام می برد:
اسلام هراسی یک شاخه شناخته شده از انواع نژادپرستی است که گمان می کند:
1 - اسلام، یک اتحادیه متکلّم وحده غیرقابل انعطاف و کاملاً ایستاست.
2 - اسلام، منطقی ناسازگار با دیگر مذاهب و فرهنگ ها داشته و هرگز از آنها تأثیرپذیر نیست.
3 - اسلام، دینی کهنه، نامعقول، مروج توحش و تبعیض جنسی و مادون دنیای غرب است.
4 - اسلام، خشونت گرا، متجاوز، تهدیدگر و حامیت روریسم و در تقابل کامل با تمدن و دنیای متمدّن ا ست.
5 - اسلام یک ایدئولوژی سیاسی است که برای مقاصد سیاسی و نظامی به کار می رود.
6 - اسلام به انتقادات غرب بیت وجه است.
7 - دشمنی نهفته در اسلام سبب تجویز رفتارهای تبعیض آمیز از سوی مسلمانان و نهایتاً جداسازی آنان از سایر جوامع می شود.
8 - پس اعمال خشونت برضد مسلمانان، طبیعی و منطقی و مجاز است.
دکتر زکی بداوی و همکارانش معتقدند که این موفقیت بزرگی است که اسلام هراسی همچون نژادپرستی مطرود شناخته می شود. اما واقعیت این است که با اینکه هیچ نهاد، انجمن و یا حزبی را در انگلیس به عنوان مسئول ترویج اسلام هراسی نمی توان سراغ گرفت، با این حال اسلام هراسی، رشدی چشمگیر داشته که البته از حادثه یازدهم سپتامبر به این طرف افزایش بیشینها ی را نشان می دهد. در این بین نباید نقش مطبوعات و رسانه های گروهی انگلیس را نادیده انگاشت که نفوذی مثال زدنی در افکار عمومی و هماهنگی آنان با یکدیگر دارند. نکته دیگری که از سوی بنیادهای اسلام هراسی در اروپا (و بالاخص انگلیس) مغفول مانده و یا تعمداً بدان اشاره نمی شود، اندیشه ای است که در پس ترویج اسلام هراسی در پی کسب منافع و کارکردهای آن است. یکی از کارکردهای همه، ترویج اسلام هراسی، به منظور مقابله با موج فزاینده ا ی است که در جوامع غربی برای گرایش به اسلام ایجاد شده است.
دیگر کارکرد اسلام هراسی و ترویج آن، به مقوله منطق عملیات شهادت طلبانه و خوف جوامع غربی نسبت به آن بازمی گردد. تعمّد خاصی وجود دارد که در غرب میان عملیاتِ کور تروریستی و شهادت طلبی آزادی بخش امت مظلوم و تحت اشغال، تفاوتی قائل نشوند و لذا سعی در این است که در سایه رواج خوف از اسلام، منطق رهایی بخش و روشنگر دفاع مشروع سرزمینی، مکتوم نگاه داشته شود. رابرت فیسک مین ویسد: «هنگامی که زمین و مایملک جامعه ای مصادره می شود و یا وقتی بی عدالتی به جامعه ا ی تحمیل شود، در آن صورت اندیشه افراد این جامعه به جانب زندگی پس از مرگ پیش می رود. این آرمان قوی اعتقادی، سلاحی را فراهم می سازد که پتانسیلِ به مراتب قویت ری نسبت به بمبِ اتمی دارد .»
بدین ترتیب اگر به رواج اسلام هراسی به عنوان جنگ روانی سیاستِ یک جانبه گرایانه و نظامی آمریکا بنگریم، به بیراهه نرفته ا یم. اصولاً غرب فکری فلسفی و غرب ایدئولوژیک در تلاشند که چهره ای منفی از اسلام و مسلمانان به افکار عمومی دنیا معرفی کنند.
در این راستا حاملان اندیشه مذکور از ابزارهای جهانی شدن فرهنگی استفاده می کنند. این مسئله به ویژه پس از یازدهم سپتامبر به عنوان پدیده ا ی فرامرزی شدت یافته است. با مفاهیمی همچون بنیادگرایی اسلامی، اسلام گرایان تروریست، عملیات انتحاری و... سعی در معادل قرار دادن اسلام و تروریسم دارند.
واقعیت این است که غرب، شرق را در استبداد آسیایی و شیوه تولید و تفکر شرقی خلاصه کرده (تروتسکیست های نومحافظه کارهای آمریکایی) و از نظریات نژادپرستانه بهره گرفته و سعی در تحقیر آنها دارد. ولی اعتراض مسلمانان به غرب در واقع اعتراض به حمایت غرب از ناقضان حقوق بشر در جهان مانند رژیم صهیونیستی و حمایت از حاکمانی است که به شیوه پاتریمونیال و نئوپاتریمونیال بر جوامع خود حکومت می کنند. آنچه جای بسی تأمل دارد این است که حتی تئوریسین های غربی نیز با اسلام مشکل دارند. حتی پاپ به اتحادیه اروپا توصیه کرده که فقط مسیحیت را موردتوجه قرار داده و لذا ترکیه را به عضویت اتحادیه اروپا نپذیرند!
پایان پیام/
نظر شما