لغزش بزرگ کوئیلو در طی مسیر معنویت

خبرگزاری شبستان: کوئیلو به زعم خود تلاش می کند با به میان کشیدن برخی مفاهیم و توضیح آنها، مسیر سلوک معنوی را روشن کند و غبارهای فرونشسته بر چهره افسانه شخصی را بزداید و لباس حقیقت به آن بپوشاند، ولی به لغزشی بزرگ تر گرفتار می شود...

به گزارش گروه اندیشه خبرگزاری شبستان: اصطلاح «مکتوب» از واژه های مورد علاقه کوئیلو است. این واژه در اندیشه های وی واژه ای کمکی، برای توضیح یک کلیدواژه دیگر به نام افسانه شخصی است. واژه افسانه شخصی مهمترین مفهوم در اندیشه های کوئیلو است؛ به گونه ای که اگر این مفهوم از کتب کوئیلو حذف شود، بسیاری از واژه های محوری دیگر در آثار او بی معنا خواهند بود. چهل و چهار بار تکرار این مفهوم فقط در کتاب «کیمیاگر» به صورت تبیین و توضیح و کمک گرفتن از مصادیق، نشان دهنده اهمیت این مفهوم است. کوئیلو حتی خود را متعهد می داند به کسانی که این مفهوم را پذیرفته و به آن عمل می کنند، کمک مالی کند:

 

من تا زنده هستم، به افرادی که افسانه شخصی شان را دنبال کنند، کمک مالی خواهم کرد. ممکن است این رویا خرید یک گیتار باشد یا یک کلکسیون کتاب و یا یک سفر زیارتی.

 

کوئیلو در توضیح افسانه شخصی می گوید: به نظر من خداوند برای ما سرنوشتی در نظر گرفته است؛ افسانه شخصی ما را؛ چیزی که ما را؛ چیزی که ما را به خوشبختی می رساند. در این صورت با وجود تمام مشکلات، زندگی ما معنادار خواهد بود ... . از لحظه ای که افسانه شخصی مان را انتخاب می کنیم، باید به خاطرش بجنگیم، این چیزی است که برای ما نوشته شده. ولی می توانیم آن را فراموش کنیم و راهی را انتخاب کنیم که برای ما مکتوب نیست. بدین ترتیب «مکتوب» سرنوشت ماست؛ آنچه برای ما رقم خورده است، سرنوشت محتوم و حکمی غیرقابل تغییر و از پیش تعیین شده.

 

جای دیگر می گوید: افسانه شخصی چیزی است که همواره آرزوی انجامش را داری. همه انسان ها در آغاز جوانی می دانند که افسانه شخصی شان چیست.

مهم ترین نکته در توضیح افسانه شخصی این است که وی دنبال کردن افسانه شخصی را ماموریت الهی انسان ها روی زمین می داند و تاکید می کند که رضای خدا در همین است: تحقق افسانه شخصی یگانه ماموریت آدمیان بر روی زمین است.

 

در جملات یادشده آنچه ابتدا مورد تاکید کوئیلو است، برنامه ای است که خداوند برای انسان ها در نظر گرفته است. این کلام تا آنجا که به هدفمندی انسان مربوط می شود، کاملا منطقی و درخور تحسین است؛ چون خداوند انسان را بیهوده نیافریده و او را برای هدف و غایتی به جنگ مشکلات فرستاده است.

 

انسان در فرصت کوتاه عمر خود ماموریت دارد به این هدف که پرورش استعدادها و تحصیل کمال است، دست یابد. آنچه از کوئیلو پذیرفتنی نیست، پیوند زدن این برنامه با افسانه شخصی است.

 

آنچه در نوشته های کوئیلو اصلا موشکافی نشده این است که با کدام منطق ادعا می کند آنچه برای ما نوشته شده، افسانه شخصی است؟ کدامین پشتوانه وی را بر اثبات غایت بودن افسانه شخصی مدد می رساند؟ خداجویان همگی در پذیرش غایتمندی انسان با کوئیلو هم داستانند؛ اما کدام عقل محاسبه گر در ایده افسانه شخصی با کوئیلو هم نوایی می کند؟ ممکن است کوئیلو به عنوان یک ایده پرداز برای پرورش داستان و جذابیت بخشی به رمان در این ابتکار تحسین شود؛ اما نباید غافل شد که فطرت کمال طلب انسان و عقل فرجام نگر او، فرضیه افسانه شخصی را به عنوان معیار عمل و قانون زندگی بر نمی تابد و در جست وجوی دست گیره ای محکم که بتواند او را به اطمینان برساند، آرام نمی گیرد.

 

مفهوم افسانه شخصی چنان نابه سامان و مبهم در آثار کوئیلو رها شده است که گویاتر از واژه افسانه، کلمه در خور این مفهوم وجود ندارد. سوالات زیادی درباره این مفهوم وجود دارد که پرداختن به آنها بر ابهام افسانه شخصی خواهد افزود.

 

کوئیلو این مفهوم را با بیان چند مصداق و داستان سرایی درباره مصداق ها برگزار کرده و با زیرکی از ارائه برهان، منطق و پشتوانه برای این مفهوم گریخته است. به تعداد خوانندگان آثار کوئیلو می توان تصورات و برداشت هایی از افسانه شخصی داشت.

 

وی برای این مفهوم نه معیار و ملاکی عرضه کرده و نه تفسیری روشن و تبیینی همه فهم بر آن ارائه داده است؛ نتیجه اینکه تصویری واحد از این ایده مبهم شکل نمی گیرد و هرکس تصور می کند دیگران در مورد این مفهوم همچون او می اندیشند. از ابهامات متعدد این مفهوم به چند سوال بسنده می کنیم:

 

1.افسانه شخصی از چه منبعی نشات می گیرد و چگونه خود را به ذهن و قلب انسان پیوند می دهد؟ کدامین کانون آن را به قلب انسان القا می کند؟ آیا اوضاع و اقتضائات کودکی، در نوع و شکل این افسانه تاثیری دارد؟ ایده ها و گفته های هم سالان چه طور؟ آیا والدین می توانند افسانه شخصی فرزندشان را تعیین کنند یا جهت دهند، یا اینکه خداوند پیش از تولد افسانه شخصی را به عنوان ماموریت فردی هرکسی در جان او می نگارد؟

 

اگر آخرین فرض را بپذیریم، باید معتقد شد که خدا هدفی واحد و غایتی مشترک برای نوع آدمی مشخص نکرده؛  هرکس هدفی شخصی دارد و به تعداد آدمیان، غایت و راه وصول غایت وجود دارد. نتیجه اینکه، هستی هدف واحدی ندارد و مجموع کائنات (از حیث هدفمندی مجموع خلقت) بی هدف رها شده و خداوند افقی روشن برای هستی ترسیم نکرده است.

 

2.طریق فهم و راه کشف افسانه شخصی کدام است؟ اگر اصل وجود افسانه شخصی و صحت آن را فرض بگیریم، چگونه می توان آن را بازخوانی کرد و از میان نظیرها و مشابه ها، آن را مکشوف کرد و در عرصه عمل تعقیب کرد؟

آرمان های متعدد و افق های مختلفی فراروی انسان قرار دارد. رکس در مقابل خود طیف وسیعی از مطلوب ها را می بیند که برای آدمی جلوه گری می کنند. کدام مطلوب و کدام خواسته، افسانه شخصی است؟ شهرت، پول، شهوت،رفاه، مسافرت؛ کدامیک افسانه شخصی محسوب می شوند؟ تکثر خواسته های آدمی است که کوئیلو را در ارایه معیار و ملاک به چالش می کشد و او را مجبور می کند چیزی نگوید و جواب را به سکوت برگزار نماید.

 

3.اساسی ترین سوال که معنویت کوئیلو را به ابتذال می کشاند این است که چگونه انسان با تجلی رویاهایش به خدا وصل می شود؟ به راستی چه دلیلی وجود دارد که با تحقق رویاهای کودکی، خداوند از انسان راضی شده و وصول به مرتبه شهود و اشراق حاصل می شود؟ چه اطمینانی وجود دارد که هدف هستی با تحقق رویاها به سرانجام رسیده و خداوند رضایتش را به تعقیب رویاها مشروط کرده است؟ آیا واقعا پرداختن به آرزوها و امیال، انسان را به سوی خدا سوق می دهد؟ آنچه دهشتناک می نماید و عرفان ترویجی کوئیلو را به سراب تبدیل می کند و پایه های ان را به سان خانه عنکبوت سست و بی اساس می سازد، پیوند زدن رضایت حق به امیال و هواها و رویاهای زمان کودکی است.
 

خبرنگار روزنامه همشهری در مسافرت کوئیلو به ایران از وی می پرسد: مهمترین آرزوها معمولا در سه بخش است، ثروت، قدرت، شهرت. آیا رسیدن به اینها واقعا انسان را می تواند به خدا برساند؟ کوئیلو: من در این باره قضاوت نمی کنم.

 

روشن است اگر محور افسانه شخصی، خواسته ها و آرزوهای درونی افراد باشد، طبع خاکی انسان، هدف را پیرامون مصادیق مادی جست وجو می کند و به اقتضای انس انسان با جلوه های مادی، آمال زودگذر بیشتر برایش خودآرایی می کنند و با وجود مظاهر چشمگیر شهوت، شهرت، قدرت و پول، ایده افسانه شخصی هیچ گاه به اهداف متعالی راهبری نمی کند و فرصت عرض اندام برای گرایش های متعالی روح پیدا نمی شود. نتیجه آنکه قوای معنوی وجود انسان چند صباحی در توهم معنویت، گرد امیال زمینی می گردد و روح سرگردان آدمی هیچ گاه به افق متعالی گام نخواهد نهاد.

 

4.کوئیلو به زعم خود تلاش می کند با به میان کشیدن برخی مفاهیم و توضیح آنها، مسیر سلوک معنوی را روشن کند و غبارهای فرونشسته بر چهره افسانه شخصی را بزداید و لباس حقیقت به آن بپوشاند، ولی به لغزشی بزرگ تر گرفتار می شود و مفهوم مبهم افسانه شخصی را با مفهومی مبهم تر با عنوان نشانه ها توضیح می دهد. از نگاه وی، سالک در مسیر سلوک با علامت ها و نشانه هایی برخورد می کند که به عنوان تابلوی راهنما، انسان را به سمت هدفش راهنمایی می کنند.

 

با این توضیح باید گفت آیا مفهوم افسانه شخصی با این معنای جدید نمایان تر شد یا بر ابهامش افزوده شد؟ اگر وی پاره ای از علائم را راهزن بداند، چرا معترض مشخصات نشانه های حقیقی نمی شود و آن را به تشخیص سالک وا می گذارد؟

 

در این فرض این سوال که چگونه نشانه های حقیقی از نشانه های گمراه کننده متمایز می شوند، مشکل اول، معنویت مورد نظر کوئیلو است. اگر وی همه نشانه ها را حقیقی می داند، این گفته که هرچه فرا روی سالک رخ می دهد، الزاما به سمت و سوی صحیح رهنمون می سازد و همه به تحقق افسانه شخصی کمک می کنند، ادعایی است بی دلیل؛ مگر اینکه همچون کوئیلو باور کنیم که با پذیرش افسانه شخصی جبر تاریخ رخ می نماید و قدرتی پنهان سالک را حفظ می کند و همه چیز در خدمت وصول به رویا قرار می گیرد.

 

ادامه دارد...

 

*برگرفته از «کاوشی در معنویت های نوظهور(بررسی ده جریان فعال در ایران)» نوشته حمزه شریفی دوست

کد خبر 642195

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha