به گزارش خبرنگار اندیشه خبرگزاری شبستان، در کانال تلگرامی بی نهایت (@bayenatt110) براساس بیانات و کتب مرحوم استاد علی صفایی حائری آمده است:
«لكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ (23 حدید)/ تا بر آنچه از دست شما رفت، تأسف نخوريد، و بر آنچه به شما عطا كرده است، شادمان و دلخوش نشويد، و خدا هيچ گردنكش خودستا را [كه به نعمت ها مغرور شده است] دوست ندارد«.
حد زهد و آزادی انسان
انسان از صبح تا شام با چيزهايى شاد مى شود و از چيزهايى مى رنجد. چيزهايى در او مؤثر هستند. هنگامى كه اين مؤثرها و محرك ها از درجۀ وجودى انسان پايين تر باشند و با اين وصف او را دگرگون كنند، در اين هنگام خسارت وجودى انسان آغاز مى شود!
اين براى ما طبيعى است كه اگر فرشمان بدون هيچ گونه كوتاهى سوخت، يا ماشينمان آتش گرفت و يا موهاى سرمان ريخت و كچل شديم، براى ما طبيعى است كه صدمه مى خوريم، ولى مسأله از همين جا آغاز مى شود كه بايد اين طبيعت ها و اين طبيعى ها محاكمه شوند!
چرا من به خاطر چيزهايى كه از لحاظ وجودى پايين تر از من هستند، صدمه مى خورم؟
آنچه كه روى من اثر مى گذارد، همان نشان دهندۀ جريان وجود من است، كه امیرالمومنین امام على (ع) مى گويد: «قيمَةُ كُلِّ امْرِىءٍ ما يُحْسِنُهُ»: ارزش هر كسى برابر همان چيزى است كه آن را خوب مى شمارد و رويش حساب مى كند.
آنچه روى من اثر مى گذارد، مرا به خودم نشان مى دهد. من اگر خودم را فرش و ماشين و مو مى دانم، حق دارم كه ناراحت شوم، وگرنه اين طبيعى نيست و بايد محاكمه بشوم.
بچه ها كه خودشان را عروسك و توپ مى دانند، با از دست رفتن اينها مى سوزند، ولى همين كه بزرگ تر شدند و درجۀ وجودى خودشان را احساس كردند، ديگر از اين چيزها ناراحت نمى شوند و همان طبيعى ها برايشان غيرطبيعى مى شود.
انسان كه خودش را از جماد و نبات و حيوان جلوتر مى يابد، چطور مى تواند به خاطر اينها، كه دنيا چيزى جز همين ها نيست، ناراحت بشود و يا شاد بشود؟
بى حساب نيست كه حد زهد و آزادى را اين آيه مى شمارد: «لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُم وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتيكُم»؛ انسان نمى تواند با دست يافتن به تمامى نعمت ها، شاد بشود و يا با رفتن آنها برنجد.
اين حالت طبيعى براى انسانى كه در «وجود» و «قدر» خودش را بيشتر از اينها مى شناسد، ديگر طبيعى نيست.
انسانى كه مؤثرهايش و محرك هايش را كنترل نكرده و محاكمه نكرده، اين انسان خودش را از دست داده و به خسارت وجودى رسيده است.
انسانى كه خودش را تبديل به سنگ و آجر كرده و به كاخ ها و پس اندازهايش تبديل شده و تمامى حركتش را در اين «مدار بسته» زندانى كرده و يا در پست ها و عنوان ها بسته است، اين انسان خاسر است و هلاك است.
انسان بايد راكدها را به حركت وا دارد، نه آن كه حركت انسانى خودش را در اينها زندانى كند و خودش را با اين «پَست» ترها معاوضه كند و با اينها مبادله نمايد.
*برگرفته از کتاب تطهير با جارى قرآن؛ ج1؛ صص 151 - 152
نظر شما