چه کسی «دشمن مردم» است؟

خبرگزاری شبستان: تماشای اجرای «دشمن مردم» به کارگردانی سینا راستگو امکانی برای تفکر به این پرسشِ جدی ایبسن است که دشمن مردم چه کسی است و چگونه باور مردم و حق اکثریت در یک منازعه ی سیاسی مصادره می شود.

به گزارش خبرنگار تئاتر شبستان، ایده ی اصلی هر نمایشنامه ای، با طرحِ یک پرسش شکل می گیرد. یک سئوال کلیدی که قوه ی محرک داستان است و پاسخ آن می تواند چرایی کنش اصلی شخصیت محوری نمایشنامه و یا ماجرای دراماتیک آن را روشن کند. اگر چه پرسش یا پرسش های اصلی هر نمایشنامه در بررسی ساختار دراماتیک آن، مشخص و قابل بررسی است اما گاهی این پرسش ها، انگیزه ی نخستینِ نویسنده از نگارش متن بوده و چرایی آن را باید در بررسی شرایط زندگیِ نمایشنامه نویس، به ویژه در بازه ی زمانی نگارش نمایشنامه جست و جو کرد.

 

هنریک ایبسن، نمایشنامه نویسِ نروژی؛ زمانی «دشمن مردم» را نوشت که خود به نوعی دشمن ملت به حساب می آمد. او سه سال پیش از نگارش این نمایشنامه، در سال ۱۷۷۹ «خانه ی عروسک» را نوشته و با نگاه منتقد به اخلاق، زن و آن چه عرفیات جامعه به حساب می آمد، منتقدان بسیاری را نسبت به خودش بدبین کرده و اروپا را به نوعی به جنجال کشانده بود. دو سال پس از آن، انتشار «اشباح» در سال ۱۸۸۱ واکنش های منفی را علیه هنریک ایبسن به اوج رساند و او حتا پس از یک سال مبارزه در روزنامه ها نتوانست به نتیجه ای برسد که خود را از اتهام دشمن مردم بودن، برهاند.

 

ایبسن، با نگارش نمایشنامه هایی که جرم شان نقد بی اخلاقی و خرافه پرستی ملت بود به دشمنی با مردم متهم شده و در برابر اکثریت به تنها ماندن محکوم شده بود. این همان جایی است که می تواند ریشه ی نگارش دشمنِ مردم باشد، تنها ماندن در برابر اکثریت فریب خورده ی نا آگاه و کوشش برای یافتن پاسخِ اینکه چه کسی دشمن مردم است؟ ایبسن، به عنوان کسی که عرف متحجر را نقد کرده بود و در برابر اکثریت قرار می گرفت و یا اقلیتی که از حفظ تحجر سود می برد؟ پرسشی که شاید ایبسن آن را مثابه ی کلیدی برای گشودن قفل بر دروازه ی حقیقتِ گمشده در نمایشنامه ی دشمن مردم، قرار داده است.

 

سینا راستگو کارگردان جوانِ تئاتر، در نخستین تجربه ی جدی کارگردانی خود به سراغ دشمنِ مردم ایبسن رفته و این نمایشنامه را در تالار مولوی روی صحنه آورده است. اجرایی که مجال تازه ای برای بازخوانیِ این نمایشنامه فراهم می کند و امکانی برای تفکر به پرسشِ جدی ایبسن؛ درباره ی مردم و دشمنان مردم است. اگر این پرسش را که چه کسی دشمن مردم است، پرسش اصلیِ و یا دستِ کم یکی از مسائل اساسیِ متنِ رشک برانگیز ایبسن بدانیم، می شود رویکردِ اجرایی راستگو در کارگردانی را برداشتی صحیح و در جهت هدف نویسنده دانست.

 

راستگو در کارگردانی شاهکار ایبسن، توجه خود را معطوف به نقش مردم در منازعات سیاسی و اجتماعی کرده است. جایی که حقیقت میانِ دو یا چند گروهِ موافق و مخالفِ یک موضوع خاص پنهان شده و رای اکثریت می تواند راهگشای جامعه باشد. گافِ نظریه ی حق با اکثریت است، احتمالِ پررنگِ فریب بزرگی است که اقلیتِ حاکم می تواند در برابر هر حرف تازه ای، به خورد مردم بدهد و با صلبِ امکانِ شنیده شدن حق، رای و در واقع حق اکثریت را به نفع خود مصادره کند. ایبسن در نمایشنامه ی خود به اینکه واقعاً چه وقت و تا چه حد رای اکثریت می تواند روشن و به حق باشد، توجه کرده و راستگو با پررنگ کردن حضور مردم در لحظاتی از اجرا، بویژه در صحنه ی چاپخانه و علنی شدن جدال دکتر استوکمان و شهردار؛ سعی در نمایش این مهم داشته است.

 

در واقع، نخستین نکته ی قابل توجه اجرای راستگو، توجه به نقش مردم و باور فریبِ بزرگی است که قدرت به آن ها تحمیل می کند و البته به همین نسبت شاید تنهاییِ دکتر استوکمان در اجرا آنچنان که باید در نیامده است. کارگردان از نخستین لحظاتِ آغاز نمایش تا نقطه ی اوج و صحنه ی پایانی اجرا توانِ بهره مندی از پتانسیلِ حضور مردم را به نمایش می گذارد و اجازه نمی دهد تا شلوغی صحنه ها و حضور بازیگران، حرف اثر و مقصود نویسنده از حضور مردم بر صحنه را مخدوش کند. راستگو به درستی پتانسیل یکپارچه گی مردم و اتحاد بر سر یک مسئله حتا به اشتباه را با تکیه بر داده های ایبسن نمایش می دهد و اگر در طراحیِ میزانسن ها، مجالِ بیشتری برای نمایش تنهایی دکتر استوکمان که تنها به یک صحنه خلاصه شده می داد، به توفیق بیشتری دست می یافت. با این همه فهم کارگردان از مسئله ی نمایشنامه و نگاه او قابل اعتناست. 

 

نکته ی دوم، کارگردانی و طراحی میزانسن ها در نمایش این فریب و حضور مردم است. به جز صحنه ی آغازین که علیرغم طراحی منظم و شکوهی که به ظاهر نمایش بخشیده؛ اضافه به نظر می آید، راستگو موفقیتِ نسبی در طراحی میزانسن های صحنه های حضور مردم شهر داشته است. اوجِ این موفقیت در صحنه ی نهایی نمایش و قرار دادن مردم پشت به سکوی تماشاگران است که آن ها را هم برابرِ کاراکتر اصلی نمایش قرار داده و هم با نشاندن پشت به روی تماشاگران، قصد القای گسترش این خاموشی و نادانی از زمانه ی ایبسن تا به امروز را القا می کند.

 

کارآمدی طراحی صحنه ی محمد موسوی دیگر نکته ی قابل اشاره ی این اجراست که توانسته فضای مناسبی را برای طراحی میزانسن ها در اختیار کارگردان قرار بدهد. موسوی، چیدمانی ساده اما کارآمد را برای نمایش طراحی کرده که هم فضای قابل اعتنایی برای خلق فضاهای متنوع نمایش بدست می دهد و هم جذابیت بصری جالب توجه ای ایجاد می کند. استفاده از جلوه های آینه برای اینکه تماشاگران خود را در جریانِ آنچه که می بینند تماشا کنند و در پشتِ همین آینه ها گاهی لحظاتی نمایش داده شود که همیشه قابل رویت نبوده و گویی کاربرد نمایش پشتِ پرده ها را دارد، تمهید درخشانِ محمد موسوی و سینا راستگو بوده است.

 

دیگر مسئله ی قابل توجه این اجرا، ریتم و زمان است. یک کارگردان جوان در نخستین تجربه ی جدی خود، یک نمایشنامه ی خوش ساخت و معتبر را به دست گرفته و علیرغم ایراداتی که می توان به آن گرفت، اجرای قابل احترام و قابل اعتنایی ارائه کرده است. نمایشی که اگر در میانه ی آن خواب تان گرفت یا بیش از حد خسته بوده اید و یا قطعا برای دیدن نمایش نیامده اید چرا که دشمن مردمِ گروه جوانِ راستگو به هیچ وجه عصا قورت داده، فلج و کسل آور نیست. مسئله ای که با توجه به جوانیِ بازیگران و تجربه ی آن ها جای دست مریزاد گفتن دارد.

 

علی یزدان دوست

کد خبر 634540

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha