ولایت مداری و ساده زیستی شاخصه بارز شهید رجایی بود

ولایت مداری، ساده زیستی و خدمت به مردم شاخصه های بارز شهید رجایی بود که امروز همه مسئولان و دولتمردان نظام جمهوری اسلامی باید این درس بزرگ را مشق کنند.

خبرگزاری شبستان// قزوین 

 

ولایت مداری، ساده زیستی و خدمت به مردم شاخصه های بارز شهید رجایی بود که امروز همه مسئولان و دولتمردان نظام جمهوری اسلامی باید این درس بزرگ را مشق کنند.

 

زندگی نامه

شهید محمد على رجایى، در سال 1312 هجری قمری در شهرستان قزوین متولد شد، تحصیلات ابتدایى را تا اخذ گواهینامه ششم ابتداى در همین شهرستان به انجام رساند. در سن چهار سالگى از وجود داشتن نعمت پدر محروم شد و تحت تکفل مادر مهربان و منیع الطبع قرار گرفت. در سال 1327 به تهران مهاجرت کرد و سال بعد یعنى در 1328 وارد نیروى هوایى شد. در مدت پنج سال خدمت در نیروى هوایى، دوره متوسطه را با تحصیل شبانه گذراند، سپس در سال 1335 به دانشسراى عالى رفت و به سال 1338 دوره لیسانس خود را در رشته ریاضى به پایان برد و به سمت دبیر ریاضى به استخدام وزارت فرهنگ در آمد و به ترتیب در شهرستان هاى خوانسار، قزوین و تهران به تدریس، اشتغال ورزید.


شهید رجایى در مدت تدریس، همیشه آموزگارى دلسوز، پرکار و شایسته بود و ضمن تدریس، به فرا گرفتن علوم اسلامى و انجام فعالیتهاى سیاسى همت مى گماشت. در سال 1340 به عضویت نهضت آزادى در آمد که منجر به دستگیرى وى (در اردیبهشت 1342) و پنجاه روز زندان شد. پس ‍ آزادى از زندان با شهید باهنر به سازماندهى مجدد هیات موتلفه پرداخت و براى پرورش افرادى که بتوانند نبردى مسلحانه را اداره نمایند به اعزام داوطلبانى به جبهه فلسطین دست زد. در همین رابطه و براى تکمیل برنامه مزبور (در سال 1350) خود شخصا به خارج از کشور سفر کرد. ابتدا به فرانسه و ترکیه رفت و از آنجا عازم سوریه شد.


شهید رجایى همگام با فعالیت هاى سیاسى لحظه اى نیز از خدمات فرهنگى غافل نبود از آن جمله تدریس در مدارس کمال و رفاه ، همکارى با بنیاد رفاه و تعاون اسلامى با همکارى شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتى و شهید دکتر باهنر و آیت الله هاشمى رفسنجانى.


ایشان با نهایت شجاعت و شهامت مدت دو سال، در زندان هاى انفرادى رژیم پهلوى انواع و اقسام شکنجه ها را تحمل نمود و چون کوهى استوار مقاومت کرد. در اثر این مقاومت ها او را به زندان قصر و سپس به اوین فرستادند. او در زندان به ماهیت واقعى منافقین پى برد و از آنها تبرى جست. دوران زندان مجموعا چهار سال به درازا کشید و شهید رجائى در سال 1357 با اوج گیرى انقلاب اسلامى همراه دیگر زندانیان سیاسى آزاد شد و بلافاصله وارد مبارزات سیاسى و فرهنگى گردید و به اتفاق عده اى از همکارانش براى بسیج و سازماندهى مبارزات مخفى معلمان مسلمان ، تلاش گسترده اى را آغاز کرد و موفق به ایجاد انجمن اسلامى معلمان شد. او در راه پیماییهاى عظیم سال 1357 مخلصانه و با تمام توان کوشید و نقش ‍ موثرى در فعالیتهاى تبلیغاتى آنها داشت.


شهید رجائى پس از پیروزى انقلاب اسلامى و در سال 1358، مسئولیت وزارت آموزش و پرورش را به عهده گرفت و در زمان وزارت خود موفق به دولتى کردن تمامی مدارس شد. سپس به عنوان نماینده مردم تهران در مجلس شوراى اسلامى انتخاب گردید و به دنبال تمایل مجلس شوراى اسلامى در تاریخ 18/5/1359 به عنوان اولین نخست وزیر جمهورى اسلامى ایران به مجلس معرفى و با راى قاطع به نخست وزیرى انتخاب شد. شهید رجایى در این مسئولیت خطیر، على رغم این که به فاصله بسیار کوتاهى با توطئه عظیم استکبار جهانى در ایجاد جنگ تحمیلى از سوى رژیم صدام روبرو شد و همچنین کارشکنى هاى بنى صدر و متحدانش و خرابکاریهاى منافقین و ساواکیها را در پیش رو داشت ، اما توانست به بهترین وجه از عهده انجام وظایف و مسئولیتهاى سنگین خود بر آید.


به دنبال عزل بنى صدر از ریاست جمهورى، شهید رجائى با راى اکثریت مردم محرومى که شاهد تلاش هاى صادقانه این فرزند صدیق ملت و مقلد با وفاى امام (ره ) بودند به ریاست جمهورى انتخاب شد. دشمنان قسم خورده انقلاب اسلامى که توان تحمل وجود این مایه امید مستضعفان و عنصر ارزشمند و دلسوز را نداشتند در هشتم شهریور ماه 1360 او را به همراه یار قدیمى اش شهید باهنر در انفجار دفتر نخست وزیرى به شهادت رساندند.1
 

 

خاطراتی از شهید رجایی

دکتر مجتبی رحماندوست، مشاور رئیس جمهوری
هرچند من با شهید رجایی برخوردهای کمی داشتم ولی خیلی تکان‌دهنده و سازنده بود.


رجایی آدم خیلی بی‌ادعایی بود و اهل قیافه گرفتن نبود. زمانی که رجایی نخست‌وزیر بود، بازدیدی از دانشکده افسری نیروی زمینی ارتش داشتیم. شیوه حرکت رئیس جمهور(بنی‌صدر) طوری بود که همه باید کنار می‌رفتند و ادای احترام می‌کردند. اما نخست‌ورزیر همراه مردم و پشت سر رئیس جمهور حرکت می‌کرد.


مردم از این که جلوی رئیس جمهور بیایند، نگرانی و هراس داشتند اما به محض این که به رجایی می‌رسیدند، لبخندی به وی می‌زدند و می‌گفتند، آقای رجایی یک عکس با هم بگیریم، می‌گفت: بگیریم، آدمها سختشان بود که به رئیس‌جمهور یک کلمه بگویند، ولی راحت بودند که به نخست‌وزیر بگویند یک عکس با هم بگیریم.
 

دکتر عباس شیبانی
من با شهید رجایی و شهید باهنر از زمانی که خواستند یک مدرسه را با ضوابط اسلامی تاسیس کنند، به نام مدرسه رفاه، آشنا شدم آنها دنبال کارهای فرهنگی پایه‌ای بودند مخصوصا دکتر باهنر که کتابهای دینی هم می‌نوشت و سعی می‌کرد کتابهای ساده با محتوای دینی بنویسد.


نوع برخوردهای شهید رجایی با مردم پس از انقلاب و پس از اینکه مسئولیت گرفتندبه هیچ وجه برخوردهای ایشان تغییری نکرد حتی پس از اینکه ایشان رئیس‌جمهور شد وضع زندگی‌اش همچون سابق بود. آن زمان که ایشان کاندیدای ریاست جمهوری شده بود من هم کاندیدا شده بودم. آن زمان من و بقیه کاندیداها را هم دعوت کرده بود به دفتر نخست‌وزیری تا از ما محافظت کنند که به خاطر ترور یا مسئله‌ای دیگر انتخابات ریاست جمهوری عقب نیفتد در همان زمان هم ایشان بسیار ساده بود و برخوردهایش صمیمانه بود و سعی می‌کرد الگوی خوبی برای جوانها باشد.

مهندس بهزاد نبوی
وقتی شهید رجایی کابینه را تشکیل دادند،‌ به عنوان مسئول کابینه عنوان کرده بود که وزرا در وزارتخانه‌ها بگردند و ساده‌ترین و سطح پایین‌ترین اتاق‌ها را به عنوان اتاق وزیر انتخاب کنند.


وصیت نامه شهید رجایی


بیست روز قبل از شهادت، قبل از ترک خانه برای شرکت در جلسه‌ای مهم، همسر رجایی به او گفت: «پیشنهاد می‌کنم وصیت‌نامة جدیدی بنویسید. وصیت‌نامه قبلی را سال‌ها پیش نوشته‌اید.»


رجایی به یادآورد که در سال 1352 قبل از این‌که به زندان برود، وصیت‌نامه‌ای نوشته بود و آن‌ روز، هشت سال از نوشتن آن وصیت‌نامه می‌گذشت.


کمی فکر کرد. سپس کاغذی خواست تا وصیت‌نامه‌ای جدید بنویسد. او بر روی یک برگ کاغذ دفتر مشق بدون‌ این‌ که پاکنویس کند خوش خط و خوانا و بدون خط‌خوردگی و روان‌ و ساده وصیت‌نامه‌ای نوشت و آن را به همسرش داد. نکاتی که در این چند خط به آن‌ها اشاره‌ شده، بسیار قابل تأمل است:

بسم الله الرحمن الرحیم
این بنده کوچک خداوند بزرگ با اعتراف به یک دنیا اشتباه، بی‌توجهی به ظرافت مسئولیت از خداوند رحیم طلب عفو و از همه برادران و خواهران متعهد تقاضای آمرزش خواهی می‌کنم.
وصیت حقیقی من مجموعه زندگی من است. به همه چیزهایی که گفته‌ام و توصیه‌هایی که داشته‌ام در رابطه با اسلام و امام با انقلاب تأکید می‌نمایم.
به کسی تکلیف نمی‌کنم ولی گمان می‌کنم اگر تمام جریان زندگی مرا به صورت کتاب در‌آورند برای دانش‌آموزان مفید باشد.
هر چه از مال دنیا دارم متعلق به همسر و فرزندانم می‌باشد. کیفیت عملکرد را طبق قانون شرع به عهده خودشان می‌گذارم.
برادرم محمدحسین رجایی وصی و همسرم ناظر و قیم باشند.
خدای را به وحدانیت، اسلام را به دیانت، محمد(ص) را به نبوت و علی و یازده فرزندان معصومین علیهم‌السلام را به امامت و پس از مرگ را به قیامت و خدای را برای حسابرسی به عدالت قبول دارم و از دریای کرمش امید عفو دارم.
این مختصر را برای رفع تکلیف و تعیین خط ‌مشی برای بازماندگان و بر حسب وظیفه شرعی نوشتم وگرنه وصیت‌نامه این‌ بنده حقیر با این همه تحولات در زندگی در این مختصر نمی‌گنجد و مکّه، حج بیت‌الله بر من واجب شده بود امکان رفتن پیدا نشد. اینک که به لقاءالله شتافتم این واجب را یکی از بندگان صالح خداوند به عهده بگیرد. ثلث اموال به تشخیص بازماندگان به «خیرالعمل» صرف شود و اگر به نتیجه قطعی نرسیدند به بنیاد شهید بدهید.
محمدعلی رجایی

انفجار و شهادت
در ساعت سه عصر، صدای انفجار مهیبی از ساختمان نخست‌وزیری برخاست. کارکنان به طرف محل انفجار دویدند. جمعیت زیادی از راه رسید. همه نگران رجایی و باهنر بودند. رجایی از چند روز قبل به فرمان حضرت امام خانواده‌اش را در یکی از واحدهای مسکونی نهاد ریاست‌جمهوری ساکن کرده بود تا دیگر مجبور به رفت‌وآمد به خانه‌اش نباشد.

 

کمال، پسر 13 ساله رجایی از دور شاهد شعله‌های آتش بود. او با حالی آشفته به مادرش تلفن کرد و ماجرا را با او در میان گذاشت تا همسر شهیدرجایی خودش را برساند. پیکرهای خونین و سوخته رجایی و باهنر را به بیمارستان منتقل کردند. شدت انفجار به حدی بود که ابتدا هیچ‌کس نتوانست کشته شدگان را شناسایی کند. جنازه‌ها را به بیمارستان انقلاب منتقل کرده و پیکر شهیدرجایی را در سردخانه قراردادند.


هیچ‌کس نمی‌دانست که این پیکر سوخته، بدن شهیدرجایی است. به فکر یکی از اطرافیان او رسید که از روی دندان‌ها می‌توان فهمید که پیکر سوخته، بدن شهیدرجایی است یا خیر؟ اما سوختگی آن‌چنان بود که دهان رجایی به سادگی باز نمی‌شد. لحظاتی بعد یکی از پزشکان از راه رسید و پس از شستن لب‌ها با آب اکسیژنه، دهان را باز کرد و دندان‌ها دیده‌ شد، اما باز هم کسی او را نشناخت. همسر شهید رجایی به بیمارستان آمد و در سردخانه پیکر سوخته شهید‌رجایی را شناسایی کرد.


با شنیدن خبر شهادت رجایی و باهنر، مردم به خیابان‌ها ریختند و ایران در سوگ رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر خود فرو رفت. با طلوع آفتاب روز نهم شهریور ماه مردم در مقابل مجلس شورای اسلامی تجمع کرده و با سردادن شعار «رجایی، رجایی! راهت ادامه دارد!» پیکر او و شهید باهنر را تا بهشت زهرا مشایعت کردند.

 

منبع:

1-برگرفته از کتاب  روزها و رویدادها جلد دوم / جمعی از نویسندگان

 

پایان پیام/

کد خبر 63357

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha