به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری شبستان، رمضان ماه خودسازی و تزکیه و تذهیب نفس است و از همین رو در آثار بزرگان و سخنوران پارسی گوی از همان بدو ورود اسلام به ایران مورد توجه بوده و در فضلیت آن سخنان و اشعار زیبایی را سروده اند.
حکیم ابوالقاسم فردوسی این ماه را ماه تصفیه نفس می خواند و در وصف این ماه مبارک می گویند:
همان بر دل هر كسی بوده دوست
نماز شب و روزه آیین اوست
مولانا جلال الدین محمد بلخی نیز در وصف رمضان چنین می سرایند:
ماه رمضان آمد ای یار قمر سیم
ای یاوه هر جایی، وقتست که باز آیی
با یاد لب دلبر خشکست لب مهتر
خالی شو و خلی به، لب بر سرنایی نه
گر تو به زیان کردی آخر چه زیان کردی
از درد به صاف آییم و زصاف به قاف آییم
بربند سر سفره بگشای ره بال
بنگر سوی حلوایی، تا کی طلبی حلو
خوش با شکم خالی می نالد چون سرن
چون نی زدمش پرشو و آن گاه شکر می خ
کو سفره نان افزا کو دلبر جان افز
کز قاف صیام ای جان، عصفور شود عنق
شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی نیز در وصف ماه مهمانی خدا می گوید:
شنیدم که نابالغی روزه داشت
به کُتّاش آن روز سائق نبرد
پدر دیده بوسید و مادر سرش
چو بر وی گذر کرد یک نیمه روز
به دل گفت: اگر لقمه چندی خورم
چو روی پسر در پدر بود و قوم
که داند چو در بند حق نیستی
پس این پیر از آن طفل نادان تر است
کلید درِ دوزخ است آن نماز
اگر جز به حق می رود جاده ات
به صد محنت آورد روزی به چاشت
بزرگ آمدش طاعت از طفل خرد
نشاندند با دام و زر بر سرش
فتاد اندر او زآتش معده سوز
چه داند پدر غیب یا مادرم؟
نهان خورد و پیدا به سر برد صوم
اگر بی وضو در نماز ایستی؟
که از بهر مردم به طاعت دراست
که در چشم مردم گزاری دراز
در آتش فشانند سجاده ات
حافظ رند عافیت سوز نیز درباره ماه ضیافت الهی می گوید:
روزه یکسو شد و عید آمد و دل ها برخواست
توبه زهد فروشان گران جان بگذشت
باده نوشی که در او روی و ریایی نبود
ما نه رندان ریاییم و حریفان نفاق
می ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواست
وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست
بهتر از زهد فروشی که در او روی و ریاست
آن که او عالم سرّ است بدین حال گواست
حافظ در جایی دیگر نیز می گوید:
ساقی بیار باده که ماه صیام رفت
در ده قدح که موسم ناموس و نام رفت
شهریار، شاعر معاصر در شعری با عنوان «هدیه روزه داران» چنین سروده است:
حکمت روزه داشتن بگذار باز هم گفته و شنیده شود
صبرت آموزد و تسلط نفس و ز تو شیطان تو رمیده شود
هر که صبرش ستون ایمان بود پشتشیطان از و خمیده شود
عرفان سر کشیده گوش به زنگ کز شب غره ماه دیده شود
آفتاب ریاضتی که ازو میوه معرفت رسیده شود
عطش روزه می بریم آرزو کو به دندان جگر جویده شود
چه جلایی دهد به جوهر روح کادمی صافی و چکیده شود
بذل افطاری سفره عدلی است که در آفاق گستریده شود
فقر بر چیدهدار از خوانی که به پای فقیر چیده شود
شب قدرش هزار ماه خداست گوش کن نکته پروریده شود
از یکی میوه عمل که درو کشته شد سی هزار چیده شود
گر تکانی خوری در آن یک شب نخل عمر از گنه تکیده شود
چه گذاری به راه تو به کزو پیچ و خمها میان بریده شود
مفت مفروش کز بهای شبی عمرها باز پس خریده شود
روز مهلت گذشت و بر سر کوه پرتوی مانده تا پریده شود
تا دمی مانده سر بر آر از خواب ور نه صور خدا دمیده شود
در جهنم ندامتی است کزو دست و لبها همه گزیده شود
مزه تشنگی و گرسنگی گر به کام فرو چشیده شود به
خدا تا گرسنهیی نالید تسمه از گردهها کشیده شود
خواجه عبدالله انصاری در «مناجات نامه» چنین می خواند خدا را:
الهی یکتای بی همتایی، قیوم توانایی، بر همه چیز بینایی، در همه حال دانایی، از عیب مصفایی، از شرک مبرایی، اصل هر دوایی، داروی دل هایی، شاهنشاه فرمانفرمایی، مغزز بتاج کبریایی، بتو رسد ملک خدایی.
الهی نام تو ما را جواز، مهر تو ما را جهاز، شناخت تو ما را امان، لطف تو ما را عیان.
الهی ضعیفان را پناهی. قاصدان را بر سر راهی. مومنان را گواهی. چه عزیز است آن کس که تو خواهی.
الهی ای خالق بی مدد و ای واحد بی عدد، ای اول بی هدایت و ای آخر بی نهایت. ای ظاهر بی صورت و ای باطن بی سیرت، ای حی بی ذلت ای معطی بی فطرت و ای بخشنده بی منت، ای داننده رازها، ای شنونده آوازها، ای بیننده نمازها، ای شناسنده نامها ، ای رساننده گامها، ای مبر از عوایق ای مطلع بر حقایق، ای مهربان بر خلایق، عذرهای ما بپذیر که تو غنی و ما فقیر و بر عیب های ما مگیر که تو قوی و ما حقیر، از بنده خطا آید و ذلت و از تو عطا آید و رحمت.
نظر شما