خبرگزاری شبستان_ خرم آباد؛
محمد علیم عباسی گراوند، درسال 1343 درکوهدشت دیده به جهان گشود و در محیطی سرشار از معنویت پرورش یافت.
تحصیلات ابتدایی را تا سال 55 به پایان رساند، دوره راهنمایی او مصادف باشکوفایی انقلاب بودو با پایان دوره دبیرستان راهی جبهه های حق علیه باطل شد.
در 15 سالگی راهی جبهه های جنگ شد و به رغم حضوردر جبهه های نبرد حق علیه باطل دررشته پزشکی پذیرفته شد.
در جبهه بستان ازناحیه کمرشدیدا زخمی شد، اما آن روح بزرگ آسمانی را زخم های خرد زمین گیر نکرد.
گراوند، پس ازبهبودی در فتح فاو شجاعانه شرکت کرد، سرانجام در اول بهمن سال 65 درعملیات کربلای پنج درشلمچه به دیدارحق شتافت یادش گرامی راهش پررهرو.
دنیا را طلاق داده ام
محمد علیم عباسی گراوند، اسوه اخلاق،صبر و نه تنها طبیب تن بود بلکه طبیب جان بود.
همرزم شهید، در بیان خاطره ای از محمد علیم (شهرام)، گفت: چهارمین روز عملیات کربلای ۵ بود تعدادی از مسئولین استان و محمدعلیم ( شهرام ) عباسی را دیدم، از دیدن شهرام خیلی خوشحال شدم او در بیمارستان صحرایی ماموریت درمان مجروحین را داشت.
وی افزود: آن شب شهرام با روحیه شاد خود بچه ها را به صحبت کشید، فردا صبح باید به خط مقدم می رفتم، شهرام به طرف من آمد و گفت: با فرمانده لشگر هماهنگی کن که با شما به خط مقدم بیایم.
همرزم شهید، ادامه داد: من نپذیرفتم و به او گفتم برادر عزیز! تو یک پزشک هستی، آمدن شما به خط مقدم ضرورتی ندارد، شما بهتر است در اورژانس منطقه عملیاتی به مجروحین کمک کنی.
وی ادامه داد: شهرام دیگر بار با اصرار گفت: حمید تو را به خدا این حرف را نزن، خسته شده ام، بیست روز است که در اورژانس و در داخل زیرزمینی ها هستم ماموریتم هم آنجا تمام شده، مسئولین خود را راضی کرده ام که به یکی از یگان های رزم بیایم، مطمئن باشید اگر همراه شما نیایم خودم به تنهایی به خط مقدم می روم.
همرزم شهید، ادامه داد: با اصرار او و سفارش مجدد فرماندهان لشگر پذیرفتم او را با خود ببرم، با مرکب تریلی قرمز رنگ حرکت کردیم، در بین راه سرش را روی کتفم گذاشت و شروع به خواندن کرد، حال عجیبی داشت.
وی اذعان داشت: گفتم دکتر چه میخوانی؟ جواب داد:حمید این همه به من نگو دکتر،از این اصطلاحات بیزارم، دلم از این دنیا گرفته،عنوان های ظاهری، دکتر، زن، بچه، مال و ... را نمی خواهم، بخدا دنیا را طلاق داده ام.
حجت الاسلام مبلغی، همشهری و همرزم شهید نیز در نقل خاطره ای از شهید، گفت: در همان دوران بچگی در مسجد جامع رفت و آمد داشتیم، در یکی از روزهایی که در مسجد بودیم، کارگری که خیلی فقیر بود وارد مسجد شد.
وی افزود: شهرام گفت این شخص خیلی آدم فقیری هست، خیلی افسوس خورد که چرا در جامعه همچنین افرادی هستند که با فقر زندگی می کنند.
حجت الاسلام مبلغی، اظهارداشت: کارگر نمازش را که خواند و شهید شهرام به دنبالش رفت تا نشانی اش را یاد بگیرد و به او کمک کند.
وی ادامه داد: وقتی که مرد فقیر از مسجد خارج شد، دنبالش راه افتادیم، مسافتی طولانی را طی کردیم تا به در خانه اش رسیدیم، وقتی که مرد داخل خانه اش شد، شهرام روبروی خانه وی زانوی غم بغل کرد و برایش گریه گرد.
آرزو عباسی، خواهر بزرگوار شهید، نیز در خصوص برادر شهیدش گفت: شهرام بسیار آرام و متین بود، وقتی کنار او بودم احساس آرامش عجیبی داشتم.
وی با بیان اینکه هم اکنون هم یاد او باعث آرامش قلبی ام می شود، افزود: شهرام مصداقی از الا بذکر الله تطمئن القلوب بود.
خواهر شهید، بیان کرد: بار اولی که زخمی شده بود، وقتی به خانه آمد، گاهی من پانسمان زخمهایش را عوض می کردم ولی شهرام با اینکه جراحت سختی برداشته بود، حتی یک آخ هم نمی گفت وبه من نگاه کرده و لبخند می زد.
وی ادامه داد: من بعد از چند سال(حالا که خودم فرزند جوان دارم) فهمیدم که او چه صبور بوده که آن دردها و زخم های عمیق را بدون کوچکترین شکایت یا بهانه و هیچ ناله ای تحمل می کرد.
خواهر شهید، اذعان داست: با توجه به اهمیتی که خودش به واجبات و مستحبات می داد ولی هیچ وقت ما را مجبور به انجام دادن عمل واجب ومستحبی نمی کرد، بلکه با رفتارش ما را شیفته خودش می کرد، آنگونه که ما با عشق دوست داشتیم مانند او باشیم.
زندگی نامه شهدا و سیره و منش آنان الگو های از اخلاص و ایثار است که بیان این سیره برای نسل جوان و نوجوان مهم ترین راه ترویج فرهنگ ایثار و شهادت در جهت مقابله با توطئه های دشمنان است.
نظر شما