آخوند خراسانی گفت الحمدلله نمردم و از شاگردم یاد گرفتم

خبرگزاری شبستان: مقام تبلیغ اسلام، رساندن پیام اسلام به عموم مردم، معرفی و شناساندن اسلام به صورت یک مکتب، از مرجعیت تقلید کمتر نیست، تعجب نکنید، مقامی است در همان حد.

خبرگزاری شبستان – سرویس قرآن و معارف: "مرحوم آقا سید محمد باقر قزوینی، یکی از علمای قم بود، پیرمرد بود و تقریباً سالهای اولی که ما در قم بودیم، یعنی سی سال پیش فوت کرد. ایشان نقل می کرد که ما در درس مرحوم آخوند خراسانی بودیم  (آخوند خراسانی از آن مدرسهایی است که در جهان اسلام کم نظیر بوده؛ یعنی، اولاً؛ در اصول، ملای فوق العاده و از اساتید این علم یاست، و ثانیاً: در فن استادی بی نظیر بوده، در بیان و تحقیق و تقریر عجیب بوده، در حوزه درسش 1200 نفر شرکت می کرده اند که شاید پانصد تای آنها مجتهد بوده اند. می گویند: صدای رسایی داشت، به طوری که صدایش بدون بلند گو فضای مسجد را پر می کرد. یک شاگرد اگر می خواست اعتراض بکند، حرف بزند، بلند می شد تا بتواند حرفش را به استاد برساند). یک وقت همین مرحوم آیة الله بروجردی - که در آن وقت جوان بود - بلند شد، اعتراض به حرف استاد داشت، حرف خودش را تقریر کرد. (ایشان هم بسیار خوش تقریر بودند؛ ما در پیر مردی ایشان این را دیدیم. البته دهانشان کمی لرزش داشت، ولی می گفتند: در جوانیشان عجیب بوده اند). مرحوم آخوند گفت: یک بار دیگر بگو. بار دیگر گفت. آخوند فهمید راست می گوید، ایرادش وارد است، گفت: الحمدلله نمردم و از شاگرد خودم استفاده کردم. تازه این مرد بعد از چند سال نجف ماندن بر می گردد به ایران. مگر در این موقع به مقام مرجعیت تقلید می رسد؟ نه، تازه سی سال دیگر یکسره کار می کند. "

"تبلیغ و مبلغ در آثار شهید مطهری"  نام اثری از عبدالرحیم موگهی است که به بررسی موضوع مهم تبلیغ دینی و نقش مبلغان پرداخته است. در سلسله یادداشت هایی به این موضوع مهم از منظر این اندیشمند و مصلح برجسته دینی خواهیم پرداخت. در بخش هفتم از این سلسله مطالب به موضوع شرایط تبلیغ از منظر این متفکر اسلامی خواهیم پرداخت. 

ارزش واقعی تبلیغ و جامعه

گفتیم که یک پیام برای این که موفق باشد، چند شرط لازم دارد: اولین شرط، قدرت محتوا و به تعبیر قرآن، حقانیت آن پیام است. دوم: به کار بستن متد و روش و اسلوب صحیح پیام رسانی است. سوم: استفاده کردن از وسایل و امکانات طبیعی و صنعتی - هر دو - ولی به صورت مشروع و با پرهیز از افراط و تفریط. افراط به معنای استفاده کردن از وسایل نامشروع که قهراً نتیجه معکوس می دهد، و تفریط به معنای جمود ورزیدن (در استفاده از وسایل مشروع که آن هم باعث ضعف نیروی تبلیغی می شود. چهارم که باقی ماند، لیاقت و شخصیت شخص پیام رسان است....
مساله شرایط مبلغ و پیام رسان، از آن مسائلی است که درست نمی دانم به چه علتی در جامعه ما خیلی کوچک گرفته شده است. ارزش بعضی از مسائل در جامعه محفوظ است، ولی ارزش واقعی بعضی دیگر به علل خاصی از بین می رود؛ مثالی برایتان عرض می کنم: یکی از شؤون دین اجتماعی ما، مقام افتا و مرجعیت تقلید است که یک مقام عالی روحانی است. خوشبختانه جامعه ما این مقام را در حد خودش می شناسد. هر کس که فی الجمله به امور مذهبی وارد باشد، وقتی می شنود مرجع تقلید، فوراً در ذهنش مردی که اقلاً چهل پنجاه سال به اصطلاح استخوان خرد کرده، زحمت کشیده، سرش در قرآن و تفسیر و حدیث و فقه بوده، سالها پیش استادان عالی قدر درس خوانده، سالها تدریس کرده، کتابها نوشته و تألیف کرده، مجسم می شود. و این درست است و باید هم چنین باشد و خدا نکند که این مقام در ذهنها سقوط بکند، آن چنان که مقام تبلیغ و مبلغ سقوط کرده است.

علمای بنام در گذشته واعظ و خطیب بودند
در دوران گذشته اسلام، مطلب این طور نبوده است. شما اگر به کتب رجال مراجعه بکنید، می بینید عده زیادی از علمای به نام واعظ یا خطیب معروفند: خطیب رازی، خطیب تبریزی، خطیب بغدادی، خطیب دمشقی، اینان کسانی هستند که کلمه خطیب جزء نامشان نیست. اینها چطور اشخاصی بودند؟ آیا در حد یک روضه خوانی بودند که ما اکنون در جامعه خودمان می شناسیم؟ هر کدام از کسانی که بانام خطیب معروف هستند، دریایی از علم بوده اند؛ مثلاً، خطیب رازی، همین فخر الدین رازی معروف است (امام فخر) که یکی از کتابهایش تفسیر کبیر است که در سی جزء منتشر شده است و کتاب بسیار بزرگی است (مثل این که اخیراً در بیست جزء منتشر کرده اند)، و یکی از تفاسیری است که مزایای بسیار زیادی دارد.
این مرد در طب، نجوم، فلسفه، منطق، حدیث، فقه و وعظ و خطاب وارد بوده، و کسی است که اشارات بو علی سینا را شرح کرده و ایرادها بر بو علی سینا گرفته است و تنها خواجه نصیر الدین طوسی بود که توانست ایرادهای او را از بو علی سینا رفع و بر طرف کند. این شخص، یک واعظ و خطیب زبر دست در تاریخ اسلام است.
آن که به خطیب بغدادی معروف است، صاحب کتاب تاریخ بغداد است، که یکی از مدارک معتبر تاریخی اسلامی است. آن که به او خطیب تبریزی می گویند، همین کسی است که متن کتاب مطول، که یکی از متون اصلی ادبیات عربی در علم معانی و بیان و بدیع است، از اوست. و همچنین اشخاص دیگر؛ مثلاً، مرحوم مجلسی - رضوان الله علیه - از علمای بزرگ شیعه است، که در عین حال یک واعظ و خطیب بوده است.
در گذشته در میان علمای اسلام، مقام خطیب و مبلغ و واعظ، مقام کسی که اسلام را معرفی می کرد، همپایه مقام مرجعیت تقلید بود؛ یعنی همین طور که امروز اگر کسی ادعا کند که من رساله نوشته ام و مرجع تقلیدم، محال است که شما قبول بکنید و می پرسید؛ خوب، آقا کجا و پیش کدام مجتهد درس خواهنده، و این آقا سنش هنوز مثلاً جهل سال بیشتر نیست، در گذشته در مورد یک مبلغ نیز این چنین دقیق بودند. در سن چهل سالگی ادعا می کند که من مرجع تقلید هستم، دیگر نمی داند که نه آقا، درس خواندن خیلی لازم است، چهل پنجاه سال درس خواندن لازم است، تا کسی به این پایه برسد که بتوان او را مجتهد، فقیه، مفتی و شایسته برای استنباط و استخراج احکام فقهی و شرعی دانست؛ مثلاً اگر می گویند: مرحوم آیة الله بروجردی، شما اجمالاً و به طور سر بسته می دانید که این مرد چندین سال زحمت کشیده است، تا نزدیک سی سالگی در اصفهان بوده، در این شهر اساتید بزرگی دیده، فقه و اصول و فلسفه و منطق را تحصیل کرده است. در حالی که در اصفهان یک استاد محقق و مجتهد بوده و به مقام اجتهاد رسیده است، به نجف می رود و در حوزه درس مرحوم آیة الله آخوند خراسانی شرکت می کنند و سالها یکی از بهترین شاگردان ایشان بوده است.

آخوند خراسانی گفت الحمدلله نمردم و از شاگردم یاد گرفتم
مرحوم آقا سید محمد باقر قزوینی، یکی از علمای قم بود، پیرمرد بود و تقریباً سالهای اولی که ما در قم بودیم، یعنی سی سال پیش فوت کرد. ایشان نقل می کرد که ما در درس مرحوم آخوند خراسانی بودیم  (آخوند خراسانی از آن مدرسهایی است که در جهان اسلام کم نظیر بوده؛ یعنی، اولاً؛ در اصول، ملای فوق العاده و از اساتید این علم یاست، و ثانیاً: در فن استادی بی نظیر بوده، در بیان و تحقیق و تقریر عجیب بوده، در حوزه درسش 1200 نفر شرکت می کرده اند که شاید پانصد تای آنها مجتهد بوده اند. می گویند: صدای رسایی داشت، به طوری که صدایش بدون بلند گو فضای مسجد را پر می کرد. یک شاگرد اگر می خواست اعتراض بکند، حرف بزند، بلند می شد تا بتواند حرفش را به استاد برساند). یک وقت همین مرحوم آیة الله بروجردی - که در آن وقت جوان بود - بلند شد، اعتراض به حرف استاد داشت، حرف خودش را تقریر کرد. (ایشان هم بسیار خوش تقریر بودند؛ ما در پیر مردی ایشان این را دیدیم. البته دهانشان کمی لرزش داشت، ولی می گفتند: در جوانیشان عجیب بوده اند). مرحوم آخوند گفت: یک بار دیگر بگو. بار دیگر گفت. آخوند فهمید راست می گوید، ایرادش وارد است، گفت: الحمدلله نمردم و از شاگرد خودم استفاده کردم. تازه این مرد بعد از چند سال نجف ماندن بر می گردد به ایران. مگر در این موقع به مقام مرجعیت تقلید می رسد؟ نه، تازه سی سال دیگر یکسره کار می کند.

روحیه های عجیب مراجع شیعه
من در سال 22 این توفیق را پیدا کردم که رفتم بروجرد در خدمتشان . ایشان در زمستان 23 آمدند به قم و در سال 22 هنوز در بروجرد بودند). ماه شعبان بود، پانزدهم شعبان که شد طبق سنت، آن درسی را که می گفتند (خارج مکاسب بود) تعطیل کردند، گفتند: این پانزده روز را می خواهم یک بحث کوچکی بکنیم و یادم هست بحث مسیحیت را پیش کشیدند و گفتند: من این مسأله را در حدود چهل و چند سال پیش که در اصفهان بودم، یک بار مطالعه کرده ام، تحقیق کرده و نوشته ام و نوشته ام را دارم، و بعد از آن دیگر به این مسأله مراجعه نکرده ام. حالا می خواهم بعد از چهل و چند سال، بار دیگر روی این مسأله مطالعه بکنم. بعد خودشان گفتند: می خواهم به نوشته های خودم مراجعه نکنم، بلکه از نو مطالعه بکنم و سپس مراجعه کنم، ببینم آیا با آن وقت فرق کرده یا نه. بعد از ده پانزده روز که بحث کردند، رفتند آن جزوه خودشان را آوردند. وقتی خواندند، دیدند تمام آنچه که حالا به ذهنشان رسیده است، در چهل و چند سال پیش رسیده، با این تفاوت که ذهن حالا پخته تر و ورزیده تر شده و آن وقت اصولی تر و قاعده ای تر بوده، حالا به متن اسلام واردتر است. گفتند: از نظر تحقیق فرق نکرده، فقط ذهن ما فقاهتی تر شده است. حالا ببینید این مقام یک مرجع تقلید است و باید هم چنین باشد؛ و من از این می ترسم که جامعه ما این را فراموش بکند، مردم افرادی را که صلاحیت ندارند بپذیرند، ولی این مقام محفوظ است و باید هم محفوظ باشد.
 

سرمایه مبلغ شدن در جامعه ما چیست؟

اگر بگویم: مقام تبلیغ اسلام، رساندن پیام اسلام به عموم مردم، معرفی و شناساندن اسلام به صورت یک مکتب، از مرجعیت تقلید کمتر نیست، تعجب نکنید، مقامی است در همان حد.
البته برای مرجعیت تقلید یک چیزهایی لازم است که برای یک مبلغ لازم نیست، ولی جامعه ما به این مرجعیت تقلید یک چیزهایی لازم است که برای یک مبلغ لازم نیست، ولی جامعه ما به این مسأله که می رسد، همه چیز را فراموش می کند. شما ببینید در جامعه ما سرمایه مبلغ شدن چیست و مبلغ شدن از کجا شروع می شود؟ اگر کسی آواز خوبی داشته باشد و بتواند چهار تا شعر بخوانند، کم کم به صورت یک مداح در می آید، می ایستد پای منبرها و شروع می کند به مداحی و مرثیه خواندن. بعد شما می بینید که یک شالکی هم به سر خودش بست و آمد روی پله آل منبر نشست. مدتی به این ترتیب سخن می گوید؛ بعد، از کتاب جودی، جوهری، جامع التفصیل، حکایتی، قصه ای نقل می کند و یا به اصطلاح از صدر الواعظین یا لسان الواعظین. هر کس خیال می کند کتابی است به نام صدر الواعظین، وقتی که دقت می کنیم، می فهمیم که می خواهد بگوید: از سینه دیگران، از زبان دیگران شنیده ام. چند تا از این یاد بگیر، چند تا از دیگری، دروغ، راست اصلاً خبر ندارد قضیه چه هست، کم کم چهار تا پا منبری جور می کند و از پله پایین می آید پله بالاتر، کم کم می آمدی بالاتر، و عوام مردم را جمع می کند؛ و اکثر بانیان مجالس فقط روی یک مساله تکیه می کنند و آن جمعیت کشیدن است، که چه کسب بهتر می تواند جمعیت جمع بکند. بابا آخر این جمعیت کشیدن برای حرف حسابی گفتن است. بعد که جمعیت جمع شد، جه حرفی می گوید؟! این خیانت است به اسلام. خیانت است نسبت به اسلام که از یک آواز گرم مطلب شروع بشود؛ و این قاعده ای است که عمومیت دارد و در بسیاری از جاها که ما بوده ایم، معیار و ملاک همین بوده است و از امثال چنین مطلب شروع می شده است ء و وای به حال ما در این عصر، در عصر علم، در عصر شک و تردید، در عصر شبهه، در عصری که برای اسلام این همه مخالف خوانیهاهست و روزی نیست که در روزنامه ها یا مجلات، آدم یک چیزی بر علیه اسلام نبیند، یا در مقالات رادیویی یک گوشه ای نشنود. چرا روز نام ها درباره کلمه مهر جو درست کرده اند؟ در چنین تو باید بلد باشی حرف خودت را خوب بزنی، استدلال بکنی. اگر در اعصار گذشته، مبلغ شرایط سخت و سنگینی داشت، در زمان ما آن شرایط، ده برابر و صد برابر شده است.

 

کد خبر 622837

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha