به گزارش گروه مهدویت خبرگزاری شبستان، حجت الاسلام علیرضا پناهیان در کتاب «انتظار عامیانه، عالمانه و عارفانه» می نویسد:
اگر کسی خدا و حق را دوست داشته باشد، طبیعتا باید دوست داشته باشد که همه خدا را بشناسند؛ باید دوست داشته باشد همه مهدی فاطمه علیه السلام را بشناسند؛ مثلا باید بگوید: «چرا ژاپنی ها نباید مهدی فاطمه عجل الله تعالی فرجه را بشناسند؟ من نمی توانم طاقت بیاورم آقای من ناشناخته باشد.» مگر ما باید فقط دنبال ثواب جمع کردن برای خودمان باشیم؟ به این ترتیب انسان از دایره خودخواهی معنوی هم خارج می شود.
علاقه به حق وقتی شدت پیدا کند، یکی از مبانی علاقه به فرج خواهد بود. این مبنا ارزشمندتر از مبانی دیگر مانند مضطر شدن در اثر بلایا و مصائب است. منتظران اگر چه مضطر هم باشند اما دلیل اصلی آنها برای تمنای فرج، عشق به حق است.
گاهی این عشق و علاقه به حق، به گونه دیگری خود را نشان می دهد و آن در انتقام و ریشه کَن کردن جبهه باطل است. در چنین وضعیتی نیز خودخواهی جریان ندارد و حق طلبی وجود انسان را پر می کند. همانطور که در دعای ندبه می خوانیم: «أَیْنَ الطّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِکَرْبَلاءَ؛ کجاست خونخواه کشته شده کربلا؟»
در فرازهای دیگری از دعای ندبه نیز همین عشق به حق موج می زند و می توان در آنها التهاب برای برقراری حق را مشاهده کرد. مانند آنجا که می فرماید: «عَزیزٌ عَلَىَّ أَنْ أَرَى الْخَلْقَ وَ لا تُرى، وَ لا أَسْمَعُ لَکَ حَسیساً وَ لا نَجْوى، عَزیزٌ عَلَىَّ أَنْ تُحیطَ بِکَ دُونَىِ الْبَلْوى، وَ لایَنالُکَ مِنّى ضَجیجٌ وَ لا شَکْوى،عَزیزٌ عَلَىَّ أَنْ أُجابَ دُونَکَ وَ أُناغى، عَزیزٌ عَلَىَّ أَنْ أَبْکِیَکَ وَ یَخْذُلَکَ الْوَرى، عَزیزٌ عَلَىَّ أَنْ یَجْرِىَ عَلَیْکَ دُونَهُمْ ما جَرى؛ برای من بسیار سخت است که همه خلق را ببینم ولی تو دیده نشوی و هیچ صدایی از تو حتی آهسته هم به گوش من نرسد... برای من بسیار سخت و دشوار است که برای تو بگریم و خلق تو را واگذارند. برای من سخت و دشوار است که این وضعیت برای تو پیش آمده است {و تو در غیبتی} نه برای دیگری...»
در این فرازها آنچه برای ندبه خوان ها دشوار است این است که «او» مستور باشد.
محرومیت ما از حق، امری است و مستور بودن حق، امر دیگری است. در این دنیایی که هر کسی به عشق و اشتیاقی زنده است و تنها کسانی که خودخواهی هایشان تمام وجودشان را فرا گرفته است، عاشق نیستند؛ منتظر، عاشق حق است. او حق را تنها ابزاری اجباری برای سعادت خود نمی بیند که هیچ عاطفه ای نسبت به آن نداشته باشد، حتما زیباهایش را می بیند و لطافتش را درک می کند که می تواند به آن عشق بورزد. عشق به حق، بعد از چشیدن لذت استغراق در حق پدید می آید، به حدی که عاشق دیگر خود را برای حق می خواهد نه حق را برای خود.
نظر شما