خبرگزاری شبستان- خراسان جنوبی؛ نزدیک ظهر روز سوم حضور دانشجویان خراسان جنوبی در مناطق نور است کانال کمیل را به مقصد فکه ترک می کنیم اما باید دلمان را در اینجا جا بگذاریم دل کندن سخت است، چه دشوار است شهدا را تنها گذاشتن و رفتن، اما نه، ما تنها می مانیم اینجا همیشه هست، یاد این منطقه و شهیدانش را باید در دل زنده نگاه داریم.
هنگام اذان ظهر به فکه میرسیم، مسئول کاروان از بچهها میخواهد نماز ظهر را اقامه کنند و پس از زیارت با سرعت برگردند. هوا گرفته و باد تندی می وزد...
وقتی قدم به خاک فکه میگذارم بهت و حیرتی غریب فضای دلم را میگیرد. غمی بزرگ بر جانم میافتد و احساس حقارت همه وجودم را تحت تأثیر قرار میدهد. فضای سنگین فکه، یادگار ارواح بلندی است که سالیان پیش همه عشق را به شهادت جانبازی خویش فرا خواندند انسانهای پاک که حلاج وار با خون خویش وضوی عشق کردند و سر به سجده شکر بردند. این است اصل ماجرا. این است راز بزرگ سرزمین شنهای روان، این است فکه.
منطقه فکه؛ رملی و سرزمین شن های روان است در بخش جنوبی آن رمل و شن های روان بیشتر است، به گونه ای که حرکت کردن بر روی آن بسیار سخت و طاقت فرساست. عطش عجین همیشگی رملها و تشنگی اذن دخول سرزمین شنهای روان است.
فكه يادآور نام چهار عمليات است: والفجر مقدماتي (بهمن ۶۱)؛ والفجر يك (فروردین ۶۲ )؛ ظفر چهار( تیر ۶۳) و عاشورای سه(مرداد۶۳). فکه روایت سرزمینی است که رمل های آن پیکر خونین بسیاری از عزیزان این سرزمین را کفن شده است و اینجا باید نشان ز بی نشانان بگیری.
تمام مظلومیت فکه را باید از دل فکه شنید این دانسته های ما از فکه است، اگر آنجا کمی تحمل کنیم صدای حاج همت را پشت بی سیم می شنویم صدای بی سیمچی گردان حنظله که حاج همت را میخواهد. آمار شهدا را می دهد. بگذار همان گونه بنویسم: باطری بیسیم داشت تمام می شد. حاج همت به پهنای صورت می گریست. بچه ها در محاصره گیر افتاده بودند، عراقیها داشتند یکی یکی زخمی ها رو تیر خلاص می زدند. بی سیم چی میخواست بی سیم را قطع کند. حاج همت گفت : قطع نکن،هرچه میخواهی بگو. بی سیم چی گردان حنظله گفت: سلام ما را به امام برسانید و از قول ما به امام بگوئید: همانطور که فرموده بودید حسین وار مقاومت کردیم، ماندیم و تا آخر جنگیدیم …
از ناگفتههايی كه فكه آرام و ساكت در سينه دارد، نحوه شهادت اسرا و مجروحين است. گروه تفحص در حين عمليات جستجو به سيمهاي تلفني رسيدند كه از خاك بيرون زده بود. رد سيمها را كه گرفتند رسيدند به يك دسته از شهدا كه دست و پايشان با همين سيمها بسته شده بود، معلوم بود كه آنها را زنده به گور كردهاند. چرا كه كسی دست كشتهای را نميبندد!!
بعد از این برنامه ی زیارتی به سمت منطقه عملیات فتح المبین راه افتادیم، در ورودی منطقه فتح المبین، خیلیها کفشهایشان را در میآوردند. چند پاسدار خیلی جوان در ورودی فتح المبین کفشهای زائران را صلواتی واکس میزنند. یکی از خادمان شهدا هم ایستاده و منقل ذغال بزرگی جلویش گذاشته و تند و تند در آن اسپند میریزد. زائران که از زیر قرآن رد میشوند، همین که بوی اسپند به مشام شان میرسد صلوات میفرستند.
روای می گوید: دو روز از فروردين ۶۱ گذشته بود كه عمليات فتحالمبين كليد خورد. در استخاره محسن رضايي براي آزاد سازي اين مناطق سوره فتح آمد و نام عمليات فتحالمبين گذاشته شد. رمزش را هم گذاشتند: يا فاطمة الزهرا سلام الله عليها.
مرحله اول عمليات، عبور رزمندهها از شيارها بود كه به كمين عراقيها خوردند. در همين شيارها بود كه خيليها شهيد شدند. چون عراق هوشيار بود مرحله اول را دوام آورد؛ حتي حمله هم كرد و تعدادي از نيروهاي ما را اسير گرفت. مرحله اول، خدا ما را نجات داد و فتح خدا آغاز شد.
مرحله دوم و سوم عمليات، عراقيها چنان ضربهاي خوردند كه راهي جز فرار نداشتند آنها اصلا انتظار نداشتند كه ايرانيها به اين قوت جلو بيايند و به پادگان عينخوش برسند. ديگر براي آنها جاي ماندن نبود. هفت روز از فروردين ۶۱ گذشته بود كه سايت دست رزمندگان اسلام بود؛ اما صدام به وعدهاي كه داده بود هيچ وقت عمل نكرد و اين براي او درس عبرتي نشد كه ديگر خط و نشان نكشد در خرمشهر هم همين حرفها را زد؛ ولي دو ماه بعد از اين آنجا را هم مفتضحانه رها كرد و رفت تا ديگر جرات نكند وعده و وعيد بدهد.
در فتحالمبين، عراقيها به گونهاي غافلگير شدند كه اسناد و مدارك و چمدانهاي محرمانه بسياري از خودشان جا گذاشتند و رفتند. ماشينهايشان كه در گل گير ميكرد رها ميكردند و پا به فرار ميگذاشتند. اگر ما در طول جنگ ده كاميون سند از عراق گيرمان آمده باشد، نه كاميون آن در همين منطقه فتحالمبين بود.
اگر فتح خدا نبود و اگر ما در فتحالمبين پيروز نميشديم، با پنج عمليات هم نميشد، اين زمينهاي بزرگ و سايتها را آزاد كرد. چرا كه عراقيها تا اين مرحله حالت هجومي داشتند. از اين عمليات به بعد، عراقيها دست و پايشان را جمع كردند؛ ميدان مين گستردند و مجبور شدند به لاك دفاعي بروند.
امروز به يادبود شهيدان اين منطقه، يادمان زيبايي ساختهاند تا شايد تو بتواني در فضاي همان روزها قدم بزني. شيارهاي كوچه مانندي كه آهسته تو را از خود عبور ميدهد تا آرام آرام دلت نرم شود و آشتي كني با هر آنچه از ياد بردهاي آشتي كني، با آناني كه آرام آرام از كنار همه زيباييهاي دنياي فاني گذشتند تا به زيبايي مطلق برسند.
ما دوباره زنده شدیم. دلمان بیدار شد و عهد می بندیم که پیرو راه اصیل شهدا باشیم. با خاک ها، بوته ها، تانک ها و با تمام آنچه که در اینجا جا ماند، خداحافظی کردیم و سوار بر اتوبوس به سمت دوکوهه حرکت می کنیم.
دو کوهه نام منطقه و پادگانی است که در ۴ کیلومتری شمال غربی شهر اندیمشک و در مجاورت جاده اندیمشک – خرم آباد قرار دارد. پادگان دو کوهه قبل از انقلاب یک پادگان پشتیبانی برای لشگر ۹۲ زرهی اهواز و مقرهای نظامی جنوب غربی کشور در نظر گرفته شده بود، که در بهمن ماه ۱۳۶۰ در اختیار تیپ تازه تأسیس محمد رسول ا... (صلي الله عليه و آله) به فرماندهی جاوید الاثر حاج احمد متوسلیان قرار گرفت. این پادگان عقبه یگانهای عمل کننده در عملیات فتح المبین بود.
حسینیهاش هنوز بوی عطر یاران آخر الزمانی امام حسین (علیه السلام) را دارد و صدای همت که در نطقی مشهور آدمی را به اخلاص میخواند از آن به گوش میرسد. در دو کوهه مردانی آسمانی همچون متوسلیان، شهبازی، همت، چراغی، کریمی، دستواره، وزوایی، موحد دانش، مهتدی، سعید سلیمانی و بسیاری دیگر از یاران امام روح ا... زیستهاند. در طرفین حسینیه شهید همت دو کوهه چهار شهید گمنام آرمیده اند که زیارتگاه زائران و راهیان سرزمین نور شده اند.
اینجا آخرین مکان بازدید دانشجویان خراسان جنوبی از سرزمین نور است داریم باز می گردیم. اما دلها بی قرار جدایی است نمی دانند که ما دلمان را در این سرزمین غریب جا گذاشتیم. نمی دانند که اینجا ما را حسابی هوایی کرده...
گزارش و عکس: زهرا مهرور
نظر شما