وصیت تک خطی شهید/ مدافع حرمی که جانباز فتنه ۸۸ بود

خبرگزاری شبستان: یکی از شهدای مدافع حرم استان آذربایجان شرقی که در فتنه سال ۸۸ نیز جانباز شد، تنها یک وصیت نامه تک خطی از خود به یادگار گذاشته است.

خبرگزاری شبستان - تبریز:

«شهیدی که اردیبهشتی شد» شاید این جمله بهترین تیتر برای این گزارش باشد،شهیدی که در اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۷ به دنیا آمد و در اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۵ مصادف با سالروز وفات حضرت زینب(سلام الله علیها) در دفاع از حرم اهل بیت(علیهم السلام) در سوریه، مدال شهادت را به گردن آویخت.

 

از نکات قابل توجه در مورد این شهید، وصیت تک خطی او است که در آن نوشته است:«سلام مرا به رهبرم امام خامنه ای برسانید و به ایشان بگویید از ایشان شرمنده ام چون یک جان بیشتر نداشتم تا در راه دفاع از حریم اسلام و انقلاب تقدیم نمایم.»

 

در این گزارش، گفتگوی ما با رضا اکبری، پدر شهید صادق عدالت اکبری شهید مدافع حرم از استان آذربایجان شرقی را می خوانید.

 

یک روز قبل با پدر شهید تماس می گیرم، با استقبال گرمی حتی قبل از اینکه خودم را معرفی کنم، پاسخ سلامم را می دهد، قرار مصاحبه را با هم می گذاریم و در پایان مکالمه با «یا حسین» خداحافظی می کند.

قرار مصاحبه ما منزل شهید عدالت اکبری است، مقابل منزل شان تصاویری از شهید توجهم را جلب می کند، مخصوصا جمله ای که بر آن نقش بسته است:«زینبی بود و زینبی هم رفت»؛ وارد منزل که شدیم، در و دیوار خانه، پر بود از تصاویر شهید صادق عدالت اکبری، گوشه و کنار خانه می شد یاد و نام شهید را احساس کرد، انگار او هم در کنار مصاحبه ما حضور داشت.     

 

اولین و آخرین دیدار پدر و فرزند شهید

 

شبستان: ابتدا از تولد آقا صادق و نحوه ورود ایشان به سپاه برایمان بگویید...

 

من در اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۷ در جبهه بودم که آقا صادق به دنیا آمد و بعد از چند روز به مرخصی آمدم و ایشان را زیارت کردم؛ آقاصادق بعد از طی تحصیلات ابتدایی و راهنمایی و متوسطه، در دانشگاه ادامه تحصیل داد و همزمان با فعالیت در بسیج، در سپاه پذیرش شد و به صورت افتخاری و داوطلبانه جهت مبارزه با معاندین اسلام و اشغالگران کشورهای اسلامی در سوریه حاضر شد.

 

شبستان: پیشنهاد حضور ایشان در جبهه مقاومت سوریه از طرف چه کسی مطرح شد؟ آیا مخالفتی هم از طرف شما صورت گرفت؟

 

ابتدا مجوز حضور برادر بزرگ آقاصادق در سوریه صادر شده بود، صادق و صالح هر ۲ برادر مشتاق بودند در جبهه مقاومت حضور پیدا کنند، اما بخشنامه سپاه حضور ۲ عضو از یک خانواده را به طور همزمان در سوریه ممنوع کرده است؛ صادق خیلی تلاش کرد و فکر می کنم در نهایت با اسم مستعار موفق شد در جبهه مقاومت حضور پیدا کند.

 

برادر بزرگش در مرخصی بود که خبر شهادت آقاصادق اعلام شد اما مجدد در سوریه حضور پیدا کرد و هم اکنون نیز در جبهه سوریه حضور دارد.

شبستان: از لحظه وداع با آقا صادق بگویید، کجا و چگونه از هم خداحافظی کردید؟

 

(آهی عمیق می کشد و در حالی که دستانش را بر سینه اش گذاشته می گوید)

انتخابات اخیر مجلس بود که در یکی از شهرها به عنوان نماینده شورای نگهبان حضور داشتم که ساعت ۹ شب آقا صادق تماس گرفت و در حالی که خیلی خوشحال بود گفت مجوز حضورش در سوریه از تهران صادر شده و باید امروز به تهران اعزام شود و اجازه خواست که حضوری برای خداحافظی بیاید، چون می دانستم خونگرم است و حتما خواهد آمد، به صورت تحکمی به او گفتم که من راضی به آمدنت نیستم و با همان تماس تلفنی با هم خداحافظی کردیم و اولین و آخرین دیدارمان هم همان بود.

 

شبستان: خبر شهادت آقاصادق چطور به شما رسید؟

 

از واحد فرهنگی و هنری شهرداری تبریز تماس گرفتند و احوالپرسی کردند این در حالی بود که من هیچ ارتباطی تا آن زمان با آن ها نداشتم، تعجب کردم؛ سپس از سپاه هم تماس گرفتند و گفتند اگر منزل هستید می خواهیم شما را ببینیم، متوجه شدم که خبرهایی هست، به آن ها گفتم نیازی به حضور نیست، اگر خبری شده اعلام کنید، بالاخره ما فرزندمان را به جبهه فرستادیم و آمادگی شنیدن هر خبری را داریم.

 

خبر شهادت آقا صادق را هم من به مادرش دادم، مادرش در مدرسه حضور داشتند، چون ایشان مدیر مدرسه هستند، تماس گرفتم و گفتم که آقا صادق به آرزوی دیرینه اش رسید، مادرش هم خودشان را برای شنیدن این خبر آماده کرده بودند و برهمین اساس هم با نقل و شیرینی از پیکر فرزندش استقبال کرد؛ چرا که آقا صادق به ما گفته بود که بعد از شهادتش، ناراحت نباشیم و خودمان را نشکنیم.

 

شاید می خواست داماد حضرت زهرا(سلام الله علیها) باشد

شبستان: همزمانی شهادت آقاصادق با روز میلادش و از آن مهم تر مصادف شدن آن با سالروز وفات حضرت زینب(سلام الله علیها) نمی تواند اتفاقی باشد

 

(حرفم را قطع کرد و ادامه داد)

 

انتخاب صادق آگاهانه بود، می دانست در چه راهی قدم می گذارد و چه سرنوشتی خواهد داشت، حتی در انتخاب همسر، به مادرش گفته بود که همسر آینده اش سیده باشد، و شاید می خواست داماد حضرت زهرا(سلام الله علیها) باشد و همزمان شدن شهادتش با سالروز وفات حضرت زینب(سلام الله علیا) هم از همین هدف نشأت می گیرد و این نشان می دهد که همزمان شدن این ایام اتفاقی نیست.

 

ما هم خودمان را برای خبر شهادت آقا صادق آماده کرده بودیم، صادق توصیه کرده بود اگر شهید شد ناراحت نباشیم و خودمان را نشکنیم و حتی لباس سیاه نیز به تن نکنیم؛ برهمین اساس، در مراسم استقبال از پیکر این شهید بزرگوار، مادر و همسرش با نقل و شیرینی از پیکرش استقبال کردند و ما نیز لباس سیاه به تن نکردیم چرا که شهادت، مرگ نیست و سعادت است.

 

وصیت تک خطی شهید

 

(چشمم به تابلویی می افتد که در گوشه ای از خانه، سمت پنجره ای که ما نشسته ایم، وصیت نامه کوتاه شهید با خط خوشنویسی شده زیبایی، روی دیوار نصب شده است)

 

شبستان: آقا صادق غیر از این وصیت نامه تک خطی، وصیت نامه دیگری دارند؟

 

(نیم نگاهی به تابلوی وصیت شهید می کند)

 

صادق در وصیت نامه اش هیچ توصیه ای نکرده و حتی سفارشی هم به پدرومادر و برادر و یا همسرش نکرده و تنها در یک خط نوشته است:«سلام مرا به رهبرم امام خامنه ای برسانید و به ایشان بگویید از ایشان شرمنده ام چون یک جان بیشتر نداشتم تا در راه دفاع از حریم اسلام و انقلاب تقدیم نمایم.»

 

آقا صادق، ولایی تمام عیار و ذوب در ولایت بود و موبه مو به فرمایشات رهبر معظم انقلاب اسلامی گوش می داد و وصیت نامه تک خطی آقاصادق خطاب به رهبر و مولایش موید این مطلب است.

ارتباط نزدیک با شهدا

 

شبستان: به نظر می رسد آقاصادق علاقه عجیبی به شهید و شهادت داشتند و این را حتی در وصیت نامه شان هم می توان دید، وقتی که حاضر هستند چندین جان داشتند و در راه اسلام و ولایت فدا می کردند؛ درست است؟

 

صادق با اینکه سنش به دوران دفاع مقدس قد نمی داد و شهدای آن دوران را از نزدیک ندیده بود، اما در تشییع و تدفین پیکرمطهر شهدای مدافع حرم شرکت می کرد و حتی عکس های یادگاری هم دارد، وصیت کرده بود که اگر شهید شد در کنار مدافعین حرم تدفین شود.

 

اتاق صادق پر از آثار شهداست، اتاق خود را به موزه آثار شهدا تبدیل کرده بود، از بندکفش گرفته تا بند کفن و پلاک و سربند و...، و هنوز هم این اتاق را حفظ کرده ایم، صادق جسمش به ظاهر در کنار ما بود اما روحش پر کشیده بود و علاقه شدیدی به شهدا داشت.

 

شهدا از جنس همین مردم هستند

 

شبستان: شهید صادق عدالت اکبری نائب رئیس انجمن پینت بال استان آذربایجان شرقی و مدیرآکادمی فوتبال انصار ولایت آذربایجان بودند و در رشته های گوناگون ورزشی و رزمی از جمله فوتبال، کاراته، دفاع شخصی، غواصی و ... به عنوان مربی و بازیکن فعالیت داشتند. این نشان می دهد که ایشان از روحیه و آمادگی جسمی بالایی برخوردار بودند...

 

صادق، جوانی با روحیه و پرنشاطی بود، با کودک و جوان و پیر به تناسب سنش رفتار می کرد، در برابر مظلومان، متواضع اما در برابر ظالمان مقتدر بود؛ صادق جوان پرنشاط و پرانرژی و شادابی بود، با هر قشری به تناسب سن و روحیه خودش رفتار می کرد.

 

شما ابعاد زندگانی تمامی شهدا را بررسی کنید یک نقطه سیاه در کارنامه آن ها پیدا نمی کنید، شهدا حق الناسی بر گردن نداشتند و اگر هم بوده حق الله است، شهادت نصیب هر انسانی نمی شود و شهدا گلچین شده از سوی خداوند هستند.

 

البته شهدا از جنس همین مردم هستند، برخی فکر می کنند شهدا با مردم فرق دارند، اما آن ها از جنس همین مردم هستند و این تفکر، تفکر غلط و خطرناکی است که شهدا را تافته جدابافته ای بدانیم، همین که یک انسان کارهایش با اخلاص و برای خدا باشد و حق مردم بر گردنش نباشد، به شهادت نزدیک تر می شود، اگر زندگانی تمامی شهدای انقلاب و اسلام را بررسی کنیم، می بینیم که نقطه سیاهی در زندگانی آن ها وجود ندارد و آن ها گویا گلچین شده اند.

 

شبستان: آقاصادق در فتنه سال ۸۸ در تبریز، جانباز شدند، جریان جانبازی ایشان چه بود؟

 

در ایام فتنه سال ۸۸ وقتی دیدم جوانان مردم برای دفاع از نظام و ولایت، برای مقابله با اشرار در خیابان ها حضور پیدا می کنند، از خودم پرسیدم: «حاج رضا، آیا به پسر خودت هم اجازه می دهی که در این شرایط، در خیابان ها حضور پیدا کند؟». به آقا صادق گفتم می توانی بروی و ببینی چه خبر است؟ و آقا صادق که گویا آماده شنیدن این جمله بود، بدون درنگ استقبال کرد و سر صحنه رفت و در درگیری با اشراری که قمه در دست داشتند، از ناحیه دست مجروح شده بود و مجبور به عمل جراحی در بیمارستان شد.

 

هزینه عمل آقا صادق با دفترچه بیمه ای که داشتند، ۴۰ هزار تومان شد که آن را هم سپاه پرداخت کرد، اما بعدها متوجه شدم همان مبلغ را از پول توجیبی خودش به صندوق سپاه برگردانده است، همان جا دست هایم را به سمت آسمان گرفتم و خدا را بابت داشتن چنین فرزندی شکر کردم.

 

(به تابلوی عکس شهید اشاره می کند و لبخندی بر لب دارد)

دفاع از اسلام و ولایت هزینه دارد

 

شبستان: خانواده شهدا بعد از شهادت فرزندشان و تقدیم جگرگوشه قلب شان به اسلام، چه رسالتی بر دوش دارند؟ آیا شما در حضور اجتماعی تان در مقایسه با قبل از شهادت آقا صادق تفاوتی احساس می کنید؟

 

صادق تا زمانی که در منزل من بود، پسرم بود اما حالا که در راه دفاع از آرمان های اسلام به شهادت رسیده متعلق به جهان اسلام و مردم است و رسالت من و خانواده اش نیز از این به بعد رسالت بسیار سنگینی است.

 

دفاع از اسلام و ولایت هزینه بردار است، حفظ انقلاب و دفاع از حریم اهل بیت(علیهم السلام) و ولایت و اسلام هزینه می خواهد، همه چیز پول نیست گاهی اوقات برای آرمان ها و حفظ دستاوردهای انقلاب و اسلام باید از جان هم گذشت.

 

گفتگو: بیت اله احمدی

عکس: حامد پاشازاده

 

کد خبر 607284

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha