گروه مهدویت خبرگزاری شبستان، حجت الاسلام علیرضا پناهیان در کتاب «انتظار عامیانه، عالمانه، عارفانه» می نویسد:
اگر اعتراض نباشد انتظار فرج هم پدید نمی آید و بر اساس «خلایق هر چه لایق» و نیز بر اساس برخی از قوانین مکتوب و مستور عالم، باید نگران وضع بدتر هم بود. چرا که رضایت به پستی و کم بودن، باعث سقوط انسان به ادنی مراتب عالم هستی خواهد شد. حرکت انسان در این دنیا یا صعودی است و یا سقوطی، این از خصائص ذاتی حیات انسان در این عالم است. یا زنده ای و شاداب یا مرده ای و مرداب، راه میانه ای وجود ندارد.
شاید باید اوضاع آن چنان بد شود تا راهی جز اعتراض باقی نماند. تنها در این صورت است که آدم های بی حال و منفعل هم معترض می شوند. شاید فلسفه فزونی گرفتن ظلم و فراوانی فساد در آخرالزمان برآوردن فریاد اعتراض ما انسان ها نسبت به کاستی ها و کژی هایی است که نمی دیدمشان؛ زیرا تنها در پی فربهی زندگی خود بودیم. خرابی هایی که از آنها غافلیم و تا در ظلم فاحش و فساد فراگیر واقع نشویم آنها را نمی بینیم.
اگر زودتر از آن که خرابی های عالم به اوج برسند در اثر معرفت به سقوط بیش از پیشی که جامعه بشری را تهدید می کند فریاد اعتراض بشر جهان را پُر کند فرج آن حضرت(عج) هم زودتر و کم هزینه تر محقق خواهد شد.
اگر اعتراض ما فقط به این باشد که چرا زندگی ما کمی بهتر و تنها کمی بهتر، و در واقع به ظاهر بهتر، مانند غربی های مرفه نیست، این حق ماست که نابود شویم و این سرنوشت محتوم ماست که آنچه را هم داریم از دست بدهیم و به فلک زدگی بیفتیم. چون حد اعتراض ما شامل سعادت دنیا هم نیست چه برسد به سعادت آخرت.
کسانی که دایره اعتراض آنها از این حد بیشتر نیست در قاموس انتظار، غربزده نامیده می شوند. آنها در واقع نابود کننده تمام هستی خودشان و جامعه خوب ما هستند. اینها بدون آن که از دنیا برخوردار باشند عبد و عبید دنیای اندک در دست دیگرانند و بدون آن که خود از دنیا بهره ای ببرند رده دنیای نداشته اند.
اگر دیدید این آدم نماهای فرومایه، منتظران را تمسخر می کنند، باید بدانید که که این استهزاء ناشی از عقده ای است که نسبت به آزادگان و فرادستان عالم هستی دارند و آنها در حقیقت از فرو دستی خود می نالند. در واقع آنها چون خود را ذلیل می یابند عزتمندان منتظر را به استهزا می گیرند.
منتظر، از برخی ظواهر زینت یافته دوران غیبت هم فریب نمی خورد، به آنها راضی نمی شود و دست از اعتراض بر نمی دارد. ریشه های این وضعیت پیش آمده نامطلوب را هم به خوبی می شناسد و به آنها هم معترض است. او می داند ریشه ظلم «کفر» است و بنیان عدالت «ولایت». منتظر مانند عوام تنها بر ظلم نمی شورد، بلکه هیچ کفری را برنمی تابد و آن را سر منشاء بیداد می داند و همچنان که منتظر با هر ولایت گریزی می ستیزد، زیرا می داند «تنها ولایت مداران عدالت محورند.»
جریان اعتراض ابتدا، اعتراض نسبت به اوضاع موجود پدید می آید. اما کم کم سر و کله کسانی که می توانیم اعتراضمان را مستقیما متوجه آنها سازیم و علیه شان فریاد بزنیم، پیدا می شود. آنها در حقیقت کسانی هستند که وضع موجود را پدید آورده اند یا به نحوی مانع اصلاح وضع موجود هستند. در دعای ندبه چنین عباراتی فراوان یافت می شود: «این قاصم شوکة المعتدین ... الشرک و النفاق» کجاست آن که شوکت ستمکاران را در هم می شکند؟ کجاست آن که بنا و سازمان های شرک و نفاق را ویران می کند. معلوم می شود این اعتراض مخاطبانی هم دارد.
پس منتظر در همین عنصر اول، یعنی اعتراض، اهل حب و بغض می شود و کارش با عده ای به دشمنی می کشد. منتظر با همه آدم ها نسبتی مساوی ندارد و نسبت به همه آنها محبت نمی کند. او اگر چه همه مردم عالم را دوست دارد و اساسا وقتی برای فرج گریه می کند در واقع برای فرج همه آدم ها اشک می ریزد. اما با بعضی از افراد هم دشمنی دارد. به وجود پلید پدیدآورندگان اوضاع بد عالم هم معترض است. یعنی همچنان که به رفتار ظالمانه معترض است با ظالمان هم خصومت دارد. نمی شود کسی فرج یک مهرپرور و عدالت گستر را بخواهد ولی با ستم پیشگان و نامردان روزگار دشمن نباشد.
نظر شما