به گزاش خبرگزاری شبستان؛ پایگاه خبری "قنطره" در مقاله ای به قلم "یان بورما" آورد: «هیلاری کلینتون» نامزد دموکرات ریاست جمهوری «آمریکا» اخیرا طرفداران رقیب جمهوری خواه خود، یعنی «دونالد ترامپ» را گروهی از فقرا توصیف کرده است. این عبارت «کلینتون» در توصیف طرفداران «ترامپ» مؤدبانه نبود، هر چند که وی بلافاصله عذر خواهی کرد اما در حقیقت توصیف به جایی بوده است زیرا «ترامپ» طرفدارانی را با عقاید تهی و پوچ همچون نژاد پرستی جذب کرد.
وجوه شباهت و تفاوت میان طرفداران «هیتلر» و طرفدارن «ترامپ»
کارگران کارخانه ها و سنت گرایان کاتولیک به طور کلی در مقایسه با بسیاری از پروتستان های تحصیل کرده کمتر از «هیتلر» حمایت کرده اند و این بدان مفهوم است که استانداردهای آموزشی پایین موجب صعود «هیتلر» نشده است.
احساس ترس، خشم و از دست دادن اعتماد به نفس به طور قابل توجهی در آلمان در دوران ریاست «وایمار» پس از تحقیر «آلمان» پس از شکست در جنگ جهانی اول و رکود اقتصادی ویرانگر افزایش یافت، اما تعصب و تبعیض نژادی نازی ها شبیه تعصب و سوگیری امروز حاکم در بین طرفداران «ترامپ» نبود. «هیتلر» یهود را نیروهای شروری می دانست که بر مشاغل نخبگان مانند بانکداران، اساتید دانشگاه و رسانه ها تسلط دارند و فریبکارانی هستند که از پشت به «آلمان» خنجر می زنند.
طرفداران «ترامپ» دشمنی مشابهی را علیه نخبگان مانند بانکداران «وال استریت» و رسانه های اصلی اظهار می کنند، اما خصومت انان علیه غریبه ها فقط نسبت به مهاجران فقیر و سیاه پوست مکزیکی و پناهندگان خاور میانه صورت می گیرد و آنها را افرادی سود جو می دانند که آمریکائی های نجیب یعنی سفید پوستان را از جایگاه مشروع اجتماعی خود محروم می کنند.
در «آمریکا» ی کنونی مانند گذشته «آلمان» در دوران «وایمار»، افراد خشمگین و ترسو به نهادهای سیاسی و اقتصادی حاکم اعتماد ندارند تا جائیکه آماده پیروی از فرمانده ای هستند که آنان را به نهایت تشویش و آشفتگی وعده می دهد به گونه ای که این افراد امیدوارند با از بین رفتن فساد، عظمت بازخواهد گشت همان گونه که در «آلمان» دوره «هیتلر» چنین امیدی بین تمام طبقات جامعه، نخبه و یا عامه مردم وجود داشت اما در «آمریکای» دوره «ترامپ» این آرزو فقط در بین عوام جای دارد.
در «آمریکا» و اروپا جهان برای رأی دهندگان ثروتمندتر و تحصیل کرده تر و نیز کسانی که از مرزهای باز و نیروی کار ارزان و مهاجر و فن آوری اطلاعات استفاده می کنند، کمتر ترسناک به نظر می رسد. همان گونه که مهاجرین و اقلیت های قومی که به دنبال بهبود شرایط هستند، هیچ نفعی در پیوستن به انقلاب شعوبی گری به راه افتاده علیه خود ندارند و به همین دلیل به نفع «کلینتون» رأی می دهند.
بنابراین «ترامپ» باید به آمریکایی های سفید پوست ناراضی که احساس طردشدن می کنند، تکیه کند. در حقیقت تعداد بسیاری از مردم احساس می کنند باید چنین روشی را اتخاذ کنند و بسته به میزان پایداری یک نامزد انتخاباتی نامناسب، جامعه «آمریکا» نیز محکوم می شود. این موضوع به سیستم آموزشی مربوط می شود و این بدان دلیل نیست که تحصیل کردگان از شعوبی گری در امان هستند بلکه از آن رو که سیستم آموزشی نامناسب بسیاری از مردم را در وضعیت بدتری قرار می دهد.
در گذشته تعداد کافی از مشاغل صنعتی به رای دهندگان کم سوادتر به منظور داشتن یک زندگی مناسب اختصاص داشت اما امروزه این مشاغل در جوامع پیشرفته به ویژه «آمریکا» ناپدید شده اند، چرا که شعوبی گری و تعصب در موقعیت مسئولیت زیان های بی شماری را نه فقط به این کشور بلکه به کشورهای متمسک به آزادی می رساند.
نظر شما