به گزارش خبرنگار مهدویت خبرگزاری شبستان، وقتی عنصر اعتراض را در خصوص انتظار فرج مهدی موعود(عج) مورد مداقّه قرار دهیم، به نکات تازه ای می رسیم. نکته بسیار مهم، مجاز بودن این اعتراض است. یعنی با اینکه غیبت حضرت حجت(عج)، تقدیر خداوند حکیم است، ولی ما می توانیم نسبت به آن معترض باشیم. به همین دلیل است که در دعای افتتاح و همچنین در دعای توصیه شده برای دوران غیبت، به آموخته اند که برای غیبت ولی خدا، به آستان خداوند متعال شکوه کنیم و به این غیبت معترض باشیم: «اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْكُو إِلَيْكَ فَقْدَ نَبِيِّنَا وَ غَيْبَةَ وَلِيِّنَا؛ بارالها! به درگاه تو شکایت می کنیم از فقدان پیامبرمان و غیبت ولیّ مان» و این شکایت را همسنگ اعتراضی دیگر قرار داده اند: «وَ کَثْرَةَ عَدُوِّنَا وَ قِلَّةَ عَدَدِنَا؛ و [به درگاه تو شکایت می کنیم از] کثرت دشمنان مان و کمی عددمان» تا آن را تشدید کنند.
اساساً یکی از حکمت های این غیبت، می تواند شکل گرفتن این اعتراض مقدس باشد تا لیاقت انسان ها و به ویژه مسلمانان و شیعیان برای درک حضور و ظهور ایشان پدید آید. ضمن آنکه زندگی در سایه پُرنور یک امام معصوم، حق ما است؛ حقی که به سبب ظلم ظالمان تاریخ از ما سلب شده است. این یک فضیلت است که به حضور در کنار او متمایل باشیم و به غیبت او معترض. گاهی دیده شده است که امامان ما، با آنکه خود امام بوده اند و مانند ما مضطر نبوده اند، برای دوران غیبت آخرین امام(عج)، چنان با سوز دل اشک می ریخته و نوحه سرایی کرده اند که شاهدان را به حیرت وامی داشتند.
به عنوان مثال، امام صادق (ع) در مناجاتی با امام مهدی (ع)، که در آن زمان هنوز به دنیا نیامده است، زبانِ حال جان سوزی دارند و می فرمایند: «آقای من، غیبت تو خواب را از من ربوده است؛ سَیّدِی! غَیبتُكَ نَفَت رُقادی»
این برادر رسول خدا (ص)، و امیرالمومنین، علی بن ابی طالب (ع) است که در اشتیاق دیدار مهدی (عج) آه می کشد. آنگاه که مردی درباره مهدی(عج) می پرسد، پس از بیان اوصاف فرزندش مهدی(عج)، با دست به سینه مبارکشان اشاره کرده، آهی می کشد و می فرماید «وه که چقدر مشتاق دیدارش هستم؛ هَاه، شَوْقاً اِلَی رُؤْیتِهِ»
انتظار باید با اعتراض به غیبت همراه باشد!
اعتراض به غیبت، انتظار ظهور را در پی خواهد داشت؛ و هرچه این عدم رضایت عمیق تر باشد، آن انتظار دقیق تر خواهد بود و دل منتظر را رقیق تر خواهد کرد. دعای ندبه، سرشار از اعتراض به اوضاع نامطلوبی است که ما گرفتار آن هستیم. تا آنجا که به قتل انبیاء و فرزندانشان اشاره می کند و به قتل اباعبدالله الحسین (ع) در کربلا تصریح می نماید. حتی آنجا که می خواهد اعتراض خود را نسبت به شهادت امام حسین (ع) بیان کند، از تعبیر «شهادت»، که دیدن بخش مطلوب واقعه کربلاست استفاده نمی کند و کلمه «مقتول» را به کار می گیرد و طالب انتقام خون مظلومان می گردد: «أَیْنَ الطّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِکَرْبَلاءَ؛ کجاست آنکه طالب خون کشته شده کربلاست؟»
باید به فهرست اعتراض های دعای ندبه مراجعه کرد و تک تک آنها را در دل رویاند. باید نهالستانی از اعتراض به انواع غیبت امام مهدی(عج) را در دل ها کاشت و با اشک چشم آنها را آبیاری کرد تا بتوان به قدر کافی میوه های انتظار را از آن برداشت نمود. وقتی به اعتراض های حضرت زهرا (س) در میان گریه های او در فراق پیامبر عظیم الشأن (ص) نگاه می کنی، مات می مانی که او از چه شکایت دارد؟ از انقطاع وحی که «پدر با رفتن تو دیگر وحی نازل نمی شود و آیات قرآن بر سر و روح ما نمی بارد» یا از فراق معلم بزرگ وحی که «کجاست کسی که کتاب خدا را به ما تعلیم می داده و وحی الهی را برای ما تبیین می کرد؟»
چقدر ارزشمند است که انسان بتواند به این مقام برسد که هم اکنون به غیبت مفسر قرآن و احیاگر معالم دین معترض باشد تا انتظارش معنا بیابد و او در زمره منتظرین حقیقی قرار گیرد. وقتی در دعای ندبه می گوییم : «أَيْنَ مُحْيِي مَعَالِمِ الدِّينِ وَ أَهْلِهِ؛ کجاست آنکه دین و ایمان و اهل ایمان را زنده گرداند؟» باید گفت: «کجاست اهل چنین تمنایی؟» نگوییم: چگونه می توانیم «منتظر» واقعی شویم؟ بگوییم: چگونه می توانیم «معترض» واقعی شویم؟
هم برای ایجاد انتظار فرج، باید اعتراض را در دل احیاء کرد و هم برای تقویت این اعتراض باید دلایل گسترده تری یافت. کسانی که به وضع موجود خود، بدون حضور حضرت(عج)، راضی هستند و با اعتراضشان از محدوده خواسته های اندک شخصیتشان فراتر نمی رود، قطعاً منتظر موعود(عج) محسوب نمی شوند. اینها نه تنها به اینکه دیگر انسان ها خدا را نمی شناسند و یا تحت ستم طاغوتیان به سر می برند، هیچ اعتراضی ندارند، بلکه حتی به محرومیت خویش از مواهب بی حد عالم هم معترض نیستند.
یا زنده ای و شاداب، یا مرده ای و مرداب!
اگر اعتراض نباشد، انتظار فرج هم پدید نمی آید و براساس «خلایق هر چه لایق» و نیز براساس برخی از قوانین مکتوب و مستور عالم، باید نگران وضع بدتر هم بود؛ چرا که رضایت به پستی و کم بودن، باعث سقوط انسان به ادنی مراتب علم هستی خواهد شد. حرکت انسان در این دنیا، یا صعودی است و یا سقوطی، این از خصائص ذاتی حیات انسان در این عالم است. یا زنده ای و شاداب، یا مرده ای و مرداب؛ راه میانه ای وجود ندارد.
شاید باید اوضاع آن چنان بد شود تا راهی جز اعتراض باقی نماند. تنها در این صورت است که آدم های بی حال و منفعل هم معترض می شوند. شاید فلسفه فزونی گرفتن ظلم و فراوانی فساد در آخرالزمان، برآوردن فریاد اعتراض ما انسان ها نسبت به کاستی ها و کژی هایی است که نمی دیدیمشان؛ زیرا تنها در پی فربهی زندگی و برّه وار خود بودیم. خرابی هایی که از آنها غافلیم و تا در ظلم فاحش و فساد فراگیر نشویم، آنها را نمی بینیم.
اگر زودتر از آنکه خرابی های عالم به اوج برسند، در اثر معرفت به سقوط بیش از پیشی که جامعه بشری را تهدید می کند، فریاد اعتراض بشر جهان را پر کند، فرج آن حضرت(عج) هم، زودتر و کم هزینه تر محقق خواهد شد.
اگر اعتراض ما فقط به این باشد که چرا زندگی ما کمی بهتر و تنها کمی بهتر، و در واقع به ظاهر بهتر، مانند غربی های مرفه نیست، این حق ماست که نابود شویم؛ و این سرنوشت محتوم ماست که آنچه را هم داریم از دست بدهیم و به فلک زدگی بیفتیم. چون حد اعتراض ما شامل سعادت دنیا هم نیست، چه برسد به سعادت آخرت.
کسانی که دایره اعتراض آنها از این حد بیشتر نیست، در قاموس انتظار، غربزده نامیده می شوند. آنها در واقع نابودکننده تمام هستی خودشان و جامعه خوب ما هستند. اینها بدون آنکه از دنیا برخوردار باشند، عبد و عبید دنیای اندک در دست دیگرانند و بدون آنکه خود از دنیا بهره ای ببرند، برده دنیای نداشته اند.
استهزاء منتظران ناشی از عقده است
اگر دیدید این آدم نماهای فرومایه، منتظران را تمسخر می کنند، باید بدانید که این استهزاء ناشی از عقده ای است که نسبت به آزادگان و فرادستان عالم هستی دارند و آنها را در حقیقت از فرودستی خود می نالند. در واقع، آنها چون خود را دلیل می یابند، عزتمندان منتظر را به استهزاء می گیرند.
منتظر از برخی ظواهر زینت یافته دوران غیبت هم فریب نمی خورد و به آنها راضی نمی شود و دست از اعتراض برنمی دارد. ریشه های این وضعیت پیش آمده نامطلوب را هم به خوبی می شناسد و به آنها هم معترض است. او می داند، ریشه ظلم، «کفر» است و بنیان عدالت، «ولایت». منتظر، مانند عوام تنها بر ظلم نمی شورد، بلکه هیچ کفری را بر نمی تابد و آن را سرمنشأ بیداد می داند. همچنان که با هر ولایت گریزی می ستیزد، زیرا می داند «تنها ولایت مداران، عدالت محورند.»
*برگرفته از کتاب «انتظار عامیانه، عالمانه، عارفانه» نوشته علیرضا پناهیان
نظر شما