خبرگزاری شبستان: تاریخ فرهنگ و تمدن هماره گواهی بر وجود گرایشهای معنوی و عرفانی در انسان بوده است؛ به طوریکه این نکته در خودکاویها و نیازشناسیهای ما ـ فراتر از اقتضائات زمانی و مکانی ـ نیز تأیید میشود. از سوی دیگر شاخصترین رهبران معنوی جهان نیز پیامبران و جانشینان آنها بودهاند، تا آنجا که غالب معنویتگرایان جهان را پیروان این افراد تشکیل میدهند. اما مسألهایکه همواره در کنار ادیان ناب و پیامبرانی که گذشت زمان حقیقت آنها را گواهی نموده مطرح است، پدیده مدعیان کذاب و دروغین میباشد. این مسأله که دلایل مختلفی دارد، در طول زمان به صور مختلف خود را نشان داده تا آنجاکه برخی از انحرافات دینی و معنوی آنقدر جدی و عمیق شدند که توانستند خود را به عنوان یک فرقه اصیل نمایان و پایدار سازند. اگرچه نگاه به این موضوع میتواند از دریچههای مختلفی صورت گیرد، لیکن معنویتهای انحرافی پیش از هر چیزی بیانگر انحراف در مسیر ادیان و معنویتگرایی اصیل است. به این ترتیب معنویتگرایی التقاطی گذشته از اینکه که در چه مقامی مورد بحث است، برای متدینین به ادیان ـ خاصه ادیان توحیدی ـ به عنوان یک معضل اساسی مورد توجه است.
معضل انحرافات معنوی اما در دوران جدید دچار انقلابی ماهوی شده است؛ ضمن اینکه ارتباطات و رسانه نیز در این زمینه نقشی بیبدیل و مهم داشتهاند. ورود اندیشههای فلسفی به حوزههای دینی از یکسو و تضارب ادیان و آموزههای معنویِ بدون نظم و منطق خاص از سوی دیگر، از عللی محسوب میشوند که انحرافات معنوی و دینی به صورتی جدید و متفاوت با نمونههای تاریخی قبل نمایان شود.
اما اساسا این موضوع پیش از آنکه برای ما به عنوان یک مسأله مطرح باشد، برای معنویت و جامعه معنوی غربی به مسأله و بلکه بحران تبدیل شده است. خاستگاه بحرانهای معنوی غرب ریشه در رنسانس و اندیشههای فلسفی دارد که یکی از مهمترین نمودهای آنرا میتوان در تولید و تولد ادیان جدید و گرایشهای غیر انسانی معنوی مشاهده کرد.
در همین رابطه جهانی شدن اما پیامدهای معنوی خود را نیز برای ما به همراه داشته و رویکردهای غربی به معنویت و دین را به ما تحمیل نموده است. در حقیقت ضمن وجود انحرافات سنتی معنوی در اسلام مثل برخی گرایشهای صوفیه و شیعی و سنی خاص، انحرافات جدید نیز در این زمینه به وجود آمده است که در غالب آنها می توان نشانههایی جدی از معنویت به سبک غربی را مشاهده نمود. در حقیقت سبک زندگی، برای برنامههای معنوی نیز الگو و اسوههایی را ارائه میدهد که یکی از رهاوردهای آنرا می-توان در جریان تهاجم فرهنگی و بومیگرایی معنوی اما به سبک غربی مشاهده کرد.
بنابر این، پدیده مذکور تا حدی جدی میشود که به عنوان یک مسأله فرهنگی در جریان تهاجم و شبیخون فرهنگی، مورد اشاره و تأید رهبر معظم انقلاب نیز قرار میگیرد و نهایتا شورای عالی انقلاب فرهنگی با مصوبهای در این خصوص نهادهای مسئول را موظف به پیگیری و اجرای سیساتهای راهبردی و اجرایی ویژه مینماید. در واقع معنویتگرایی التقاطی، نه تنها ریشههای غیر بومی و غیر اصیل از یک جهانبینی مغایر با فرهنگ ما را در خانوادهها و جامعه ما تسری و نفوذ میدهد، بلکه در بلند مدت معنویتگرایی ناب و امنیت اخلاقی ـ فرهنگی را تهدید میکند. در ادامه سعی شده است زمینهها و حوزه تأثیر معنویتگرایی التقاطی ـ تا حدودی ـ در چند محور مورد اشاره قرار گیرد.
1- زمینههای فلسفی
معنویتگرایی انحرافی ـ و به بیان جامعهشناسی ـ «جنبشهای نوپدید دینی»، دارای ویژگیها و نمادهای خاصی است که ریشه در آموزههای فلسفه غرب دارد. با این نگاه و با توجه به مقدمه، جنبشهای نوپدید دینی نمیتواند پدیده بومی و مربوط به ایران یا موطن ادیان توحیدی محسوب گردد. به عبارت دیگر این پدیده، فرزند مدرنیته و به بیان دقیق فرزند تقابل کلیسای قرون وسطایی و آموزههای رنسانس در طول قرون 11 تا 17 و از قرن 18 تا کنون است. در حقیقت معنویتگرایی در غرب دچار نوعی تطور تاریخی شده است که فرهنگ و تمدن مدرن مهمترین تأثیر را روی آن گذاشته است. این تأثیرگذاری تنها به سطوح نخستین مربوط نمیشود، بلکه مباحثی آنچنان عمیق و معرفتی را پدید میآورد که مبانی دین-گرایی معنویتگرایی در غرب را متحول نموده است. اگرچه سنت معنویتگرایی مسیحی و معنویتگرایی ناب مسیحی و یهودی در غرب رایج است، لکن مسأله از زوایه بحث ما به نقاط بسیار حساسی رسیده است؛ به این معناکه به اعتراف اندیشمندان غربی، رویگردانی از معنویت و رواج هویتگرایی غیر اصیل در غرب باعث شده تا تدین و رویکرد به معنویت دچار بحرانهایی جدی شود. همانطور که متذکر شدیم مهمترین نقش را در این میان آموزههای فلسفی فلاسفه و اندیشه مدرن داشته است؛ آموزههای افرادی چون دکارت، کانت و کیرکگور. بازنشر این اندیشهها در دیگر ممالک و از جمله ایران و تطبیقهای غیر اصولی آنها با آموزههای ادیان توحیدی به فراخور باعث ایجاد انحرافات فکری و عقیدتی میشود که در سالهای اخیر تأثیر آنها را در فرقهسازی و فرقهگرایی مشاهده میکنیم. ارتباط معنویتهای نوپدید با آموزه-های فلسفی غرب، ارتباطی یکسو نبوده است؛ بلکه به نظر میرسد نقش معنویتگرایی سکولار در تولید اندیشههای انحرافی جدید غیر قابل انکار است. در حقیقت معنویتگرایی در بخش غالبی از غرب، بر مبنای آموزههایی است که به صورتی زمینی (سکولار) امور را تفسیر میکند. بنابر این روانشناسی، الهیات و کلام جدید غرب حوزههای متافیزیکی را از امور غیر یقینی و مشکوک محسوب میکند. در این شرایط، انسان با نیازهای معنوی، دچار تناقضاتی بنیادین میشود که او راگاه تا فراخود و عبور از خود ـ خودکشی ـ سوق میدهد. تناقضات فلسفی و معنوی انسان امروز از یکدیگر جدا نیستند، چراکه هر یک به نوعی از دیگری تأثیراتی را گرفتهاند، اما به هر تقدیر نقش فلسفه در تحلیل معنویتگرایی امروز از اهمیت برخوردار است. ذکر این نکته نیز ضروری است که جریانهای مختلف فلسفی تأثیرات ویژهای در این حوزه داشتهاند. به عبارت دیگر جریان ایمانگرایی غرب که خود انشعاباتی دارد با جریان هایدیگری و فلاسفه تحلیلی متفاوت است. از دیگر سو نگاه کارکردگرایان یا امثال نیچه به معنویتگرایی و دین نیز متفاوت است. این تفاوتها آنگاه که در جریان ترجمه و بومیسازی بازتولید شوند، مستعد ایجاد انحرافاتی هستند که هر یک در جای خود قابل بررسی و تحلیل است.
2- زمینههای فرهنگی ـ ادبی و هنری
اشاره به زمینههای فرهنگی ـ تمدنی معنویتگرایی التقاطی، میتواند روایت دیگری از زمینههای فلسفی انحرافات معنویتگرایی در غرب باشد. چراکه فرهنگ و بلکه سیاست و اقتصاد، محصول و فرزند آموزه-های فلسفی زمان خودند، گرچه ارتباطی تناگاتنگ و چند سویه بین آنها برقرار است و قالب جامعهشناسان، فرهنگ را مبنای تغییر و تحولات دانستهاند. به هرتقدیر در خصوص جنبشهای نوپدید دینی، تأثیر هنجارهای خاص فرهنگ غرب که خاصه از ابتدای تحولات رنسانس ـ قرن یازدهم میلادی ـ در حوزه-هایی چون ادبیات و هنر رخ داد، اندک اندک در حوزههای دیگری مثل فلسفه و دین نیز خود را نشان داد. توجه کنید نخستین ریشههای تحول در جهانبینی و معرفتشناسی معنوی غرب در حوزههای فرهنگیای چون ادبیات و هنر وجود دارد. بنابر این و در این میان ضرورت دارد پیوستگی بین جنبشهای معنوی نوظهور و حوزههای فرهنگی مورد توجه قرار گیرد. از سوی دیگر، نشانهشناسی معنویتگرایی التقاطی، ما را مجددا به حوزههای فرهنگی به ویژه ادبیات و هنر رهنمون میشود. تطور مفهومی معنویت-گرایی در هنر غرب نه تنها در نوع معماری عمومی کلیساها، بلکه در سبکهای هنری و ارزشهای حاکم بر نقاشی و... به وضوح مشخص است.
این موضوع ـ پیوستگی معنایی و مفهومی معنویتگرایی با هنر و ادب هر عصر، نکته ایست که در عمل به تقسیم دورههای تاریخی و سبکهای مختلف ادبی و هنری انجامیده است که به نظر میرسد مهمترین یا یکی از مهمترین عوامل مؤثر در تحول نگاه معنویتگرایی و نظر مردم به دین بوده است. فرهنگ، ادب و هنر تنها حوزههای متؤثر از معنویت نیستند، بلکه در موقعیتهای مختلف ابزار و زمینههای ترویج و توسعه معنویت از هر نوع محسوب میشوند. بنابر این اگر رنسانس در هنر و ادبیات، فرهنگ معنوی غربی را متحول کرد، معنویتگرایی مدرن نیز در ساحات مختلفی، ادبیات و هنر را تحت تأثیر خود قرار داده است. این نسبت را میتوان در سبکهای خاص هنری مدرن که برخی از آنها به طور ویژه مربوط به گروههای جنبشهای نوپدید است، ببینیم. برخی سبکهای هنر غربی خاصه موسیقی، رقص و آواز، مربوط به نحلههای شیطان پرست و... میباشد. همینطور سبکهای ادبی به ویژه رماننویسی، بستری شدهاند برای بیان اندیشههای التقاطی؛ چه بسا التقاطگرایی معنوی، خود سبکهای جدیدی در ادبیات مدرن ایجاد کرده است همچون نمونههایی از آثار پائولو کوئلیو.
3- زمینههای اقتصادی
به نظر میرسد در ارتباط اقتصاد و معنویت، اقتصاد مقدم باشد؛ چنانچه شریفه معصوم میفرماید: کاد الفقر أن یکون کفرا. اگرچه مؤمنین از تعلقات دنیایی دور و با قناعت خو دارند، اما در نگاه اجتماعی، کاستی-های شدید در تأمین نیازهای اقتصادی جامعه، به مرور به فساد و مسائل مختلف انحرافی منجر خواهد شد. این موضوع خود بستری برای دعاوی کذب مدعیان نیز به شمار میآید. در جامعهای که به دلیل نیازهای اقتصادی، یأس و نومیدی به آینده رو به افزایش است، همانطور که بازار مکارهای برای قاچاقچیان مواد مخدر به وجود میآید، زمینههایی جدی برای مدعیان دروغین معنویتگرایی نیز پدید میآید. به طور مثال پیروان فرَقی که عزلتگرایی و نفی دنیا را ترویج میکنند و از سوی دیگر فرَقی که با استفاده ابزاری از آموزههای دینی و رهیافتهای علوم انحرافی غربی و شرقی نسخههایی را برای مردم تجویز مینمایند، به نوعی همه دنبال ایجاد آرامش و آسایش معنوی در مقابل اضطرابهای اقتصادی میباشند. در شرایطی که اوضاع اقتصادی و امید به زندگی رو به رکود باشد، البته فضا میتواند مورد سوء استفاده مدعیان دروغین معنویتگرایی قرار گیرد، چراکه دین و معنویت در راستای ایجاد آرامش و تأمین نشاط است و فرقههای نوظهور نیز در این راه تبلیغ و ترویج میشوند. اینها همه در یکسوی ماجراست. در جامعهای که از نظر معنوی و دینی دارای نشانههای سلامت باشد و شاخصهای بهداشت معنوی در سطح مطلوبی قرار داشته باشند، برخورد با مسائل اقتصادی نیز سالمتر و بهینه خواهد بود. رویکرد جامعه معنوی سالم به مسائل اقتصادی در هر دو شکلِ بحرانهای اقتصادی و اجرای سیاستهای پیشرفت اقصادی بسیار مؤثر است. حال این پرسش از اهمیت برخوردار است که آیا میتوان نسبتی صحیح میان دو حوزه اقتصاد و معنویتگرایی ایجاد کرد یا خیر؟
4- زمینههای سیاسی
نگاه به معنویتگرایی از زاویه قدرت و حکومت همیشه با پرسشها و مسائلی روبرو بوده است؛ اما در خصوص مبادی معنویتگرایی انحرافی که به عقیده نگارنده ریشه در انحرافات معنوی رنسانس و نوع برخورد با کلیسای قرون وسطایی دارد، باید گفت بیشتر از هرچیز دو حوزه فرهنگ و اندیشه به زایش فرقههای معنوی کمک کردهاند تا حکومتها و مردان سیاست. اگرچه با مروری بر روند روبه رشد فرقه-گرایی در غرب به این حقیقت میرسیم که با توجه به کارکردهای اجتماعیِ فرقههای معنویتگرا، قدرتهای حاکم نیز به آنها توجه داشته و در مواقع لزوم با حمایت یا تحدید آنها، بهره برداریهای لازم را مینمودهاند. به طور مثال قدرتهای استعماری با حمایتهای جدی از بهائیت، در حوزههای مختلف باعث رشد و توسعه این فرقه در جهان شدهاند؛ به طوریکه میتوان امثال حمایت از بهائیت و فرق کوچک و بزرگ دیگر را ـ به وفور ـ در پرونده قدرتهای استعماری مشاهده کرد.
در این میان التزامات و عقاید معنوی قدرتهای حاکم نیز از اهمیت ویژهای برخوردارست. به عبارت دیگر رویکرد معنوی مردان سیاست بدون شک متؤثر از وابستگیهای معنوی و دینی آنهاست که این امر در سیاستگذاریهای معنوی کلان جامعه اعم از داخلی و بینالمللی مؤثر خواهد بود؛ اما با توجه به آمار و ارقامی که در رابطه با تولید ادیان و فرقههای معنوی در جهان وجود دارد وگاه اعداد و ارقامشان حکایت از 10هزار دین و فرقه در جهان دارد، میتوان انتظار داشت که وجود رویکرد فرقهای به معنویت، در بلند مدت، بر سیاستگذاریهای کلان یک جامعه مؤثر واقع شود؟ به نظر میرسد در جهان پسامدرن که انواع انحرافات اعتقادی اعم از حوزههای حقوقی، جنسی و... به رسمیت شناخته شده و در قالبهای مختلف، سازمانهای مردم نهاد و فرقهها را تشکیل میدهند، گروههای معنوی التقاطی به شبکههای قدرت نفوذ کرده و تأثیرات بزرگ و گستردهای را به اجرا گذارند. به طور مثال این موضوع در حوزه شیطانپرستی و رویکردهای معنوی فراماسونی به وضوح قابل پیگیری است.
5- زمینههای اجتماعی
فرقهها خود در بستر اجتماع قابل تحلیل و تفسیرند؛ اما از آنجا که بستر تولد آنها در جامعه است، جامعه-شناسی دین نیز در این خصوص مباحث مفصلی را ارائه داده است. این موضوع از علل رویکرد اجتماعی مردم به فرقهها تا نظریات جامعهشناختی را شامل میشود.
6- زمینههای دینی:
اساسا آموزههای ادیان توحیدی، بر مبنای وحدت و توحید تفسیر پذیرند. تاریخ ادیان اما انشعاباتی را پس از انبیاء نشان میدهد، ولی روح ادیان با وحدت همسایه است نه تکثر و مفارقت. بر این مبنا ما در اسلام، مسحیت و یهود، هیچ تأییدی بر تولید فرقه و ایجاد التقاط در آموزهها مشاهده نمیکنیم چراکه این موضوع حقانیت ادیان توحیدی را زیر سؤال میبرد. هویت ادیان الهی با فرقهگرایی و التقاط، همجنس نیست، چنانچه میبینیم که از زمان حضرت رسول صلی الله علیه و آله، طومار مدعیان کذاب پیچیده شده است.
آموزههای قرآنی ـ روایی سنگ محک معنویتگرایی محسوب میشوند و گسترش معنویتگرایی بدون توجه به مبانی ناب دین، از پایبست ویران خواهد بود. مدعیان دروغین اما با بهرهگیری از اقتضائات زمان و جهل برخی مردم، زیرکانه کلاهبرداری میکنند. با تمام این حرفها اگرچه بازار فرقهگرایی در تاریخ اسلام داغ بوده است، اما تجربه امروز نشان میدهد که غالب معنویتگراییهای التقاطی به مرور زمان مضمحل شده و از آن چیزی به جای نمانده است. از سوی دیگر باید دانست سیاستگذاریهای صحیح در حوزه معنویتگرایی و ترویج امور دینی، اگر ره به خطا برند، میتوانند توده مردم را نه تنها به دینزدگی بلکه دست بر قضا به پذیرش آموزههای خرافی و جاهلانه معنویتهای انحرافی سوق دهد؛ امریکه از اهمیت فوق العادهای برخوردار است.
از سوی دیگر میتوان گفت همه معنویتهای التقاطی به نوعی شرک و انحراف عقیدتی آلودهاند. این بدان معناست که انحراف و التقاط در ادیان، ساحات و وجوه مختلف پیدا و ناپیدای زندگی پیروان را تحت تأثیر قرار میدهد. به فرموده رسول اکرم صلی الله علیه و آله، وجود شرک در مؤمنین همچون حرکت مورچه بر سنگ در شب تاریک است؛ وای به حال و زمانیکه این انحراف در بنیان اعتقادی وجود داشته باشد.
7- زمینههای اخلاقی
ارتباط مستقیم معنویات با روح انسان، تأثیر مستقیمی بر افعال میگذارد. به طور کلی کردار انسان متأثر از گزارههای ذهنی و معنوی مورد قبول اوست و از این منظر معرفت اخلاقی به فرقههای نوظهور اهمیت زیادی دارد. اخلاق، به عنوان پیشانی ادیان، آموزههای معنوی و جنبشهای نوپدید معنوی محسوب می-شود. در حقیقت اخلاق نمود گزارههای معنوی در ادیان و فرَق میباشد. به عبارت دیگر فلسفه وجودی ادیان و فِرَق، گذشته از مبادی معرفتی و جهانشناختی، اساسا در گزارههایی وجود دارد که آداب زیستن را به انسان میآموزند. افعال انسان، نقطه تمرکز مجموعههای معنوی است و بر این مبناست که باید انگارههای اخلاقی فرق را دروازه شناخت آنها دانست. دستورات و باید و نبایدهای اخلاقی فرقهها، نشان دهنده خط قرمزها و محدوده مقبولات و افق ایدهآلهای آن فرقه به شمار میآید و از این طریق ابتدا و انتهای یک مجموعه معنوی را میتوان در اخلاقیات آن مشاهده نمود.
8- زمینههای ورزشی
یکی از وجوه بروز فرهنگی ـ اجتماعی معنویتگرایی التقاطی، حوزه تربیت بدنی است. به طور مثال ورود آموزههای شرقی به ورزشهای رزمی ایرانی (!)، نمونه کاملی از این موضوع به شمار میآید. در این حوزه انواعی از انحراف قابل مشاهده است. همانطور که میدانید مبانی معرفتی ورزشهایی همچون کنگ فو و... ریشه در اندیشههای شرقی دارد. بنابر این بستر معرفتی این ورزشها غیر بومی محسوب میگردد. از سوی دیگر برخی از اساتید فنون ورزشی مذکور، با درک این مغایرات، دست به ادغامهایی در این خصوص زده و تحت عناوینی دینی و مذهبی، سبکهای جدیدی را تشکیل دادهاند. به این موارد نقصان در درک آموزشهای رزمی و... را باید افزود. به طور مثال بسیاری از اساتید یوگا در ایران اندکی از مسائل را آموختهاند و در هدایت دانشجویان به انحراف و آسیبهای جسمی فراوانی منجر شده است. از سوی دیگر گسترش نگاه ورزشهایی که ریشه در شرق دارند، به توسعه فرهنگ شرقی در بسترهای اجتماعی ختم میگردد.
9- زمینههای جهانشناختی و طبیعتگرایانه
مروری بر رویکرد معنویتگرایی التقاطی، گویای این نکته است که در بسیاری از این آموزهها، نگاه به جهان و طبیعت و به طور خاص متافیزیک (آسمان)، فیزیک (طبیعت) و انسان و حیوان، به صورتی است که هندسهای کفرآمیز و آلوده به شرک را به وجود میآورد. این وضعیت که به طور مثال از جهان-بینی سرخپوستی تا تناسخ هندی را شامل میشود، اگرچه در برخی سطوح، تقابلی با آموزههای دینی ندارد، ولی در سطوح نهایی و ریشهای اساسا به چیزی غیر از دین و معنویت ناب دلالت میکنند. نقش معنویتگرایی در ارتباط انسان با طبیعت انکار ناشدنی است و این امر در جهان امروز که بحران طبیعت و محیط زیست به اوج رسیده است، درک شدنی است. بنابر این دو بحران در غرب به نقطه مشترکی رسیدهاند: بحران معنویت و بحران طبیعت. این نکته نیز باعث شده است تا تأثیرات این بحث را در معنویتگراییهای التقاطی مشاهده نماییم.
پایان پیام/
آموزههای قرآنی ـ روایی سنگ محک معنویتگرایی محسوب میشوند و گسترش معنویتگرایی بدون توجه به مبانی ناب دین، از پایبست ویران خواهد بود. <BR>
کد خبر 56325
نظر شما