به گزارش خبرگزاری شبستان، راضیه تجارنویسنده ای توانا است که تا کنون آثار متعددی را نوشته است و توانسته مخاطبان بسیاری را بدست آورد. وی در یکی از جدیدترین آثارش، زندگی عطار نیشابوری را به رشته تحریر در آورده است.این زندگینامه داستانی کوتاه که انتشارات سوره مهر آن را چاپ کرده به سادگی می تواند خواننده را با خود همراه سازد.
دراین اثراگرچه نویسنده همواره با کمبود منابع مواجه بوده است.اما تا جایی که توانسته بخوبی ازعهده کاربرآمده است.عطار نیشابوری که داروسازی و داروشناسی را از پدرش آموخت و در عرفان مرید شیخ یا سلسلهٔ خاصی از مشایخ تصوف نبود و به کارعطّاری و درمان بیماران میپرداخت. وی علاقهای به مدرسه و خانقاه نشان نمیداد و دوست داشت راه عرفان را از داروخانه پیدا کند علاوه بر این شغل عطاری خود عامل بینیازی و بیرغبتی عطار به مدحگویی برای پادشاهان شد.
زندگی او به تنظیم اشعار بسیار گذشت ازجمله چهار منظومه از وی علاوه بر دیوان اشعار و مجموعه رباعیاتش، مختارنامه. آوازهٔ شعر او در روزگار حیاتش از نیشابور و خراسان گذشته و به نواحی غربی ایران رسیده بوده است.اسنادی نیز در دست است که نشان میدهد حلقهٔ درسهای عرفانی عطار در نیشابوربسیار گرم و پرشور بوده است و بسیاری ازبزرگان عصر در آنها حاضر میشدهاند. در دوران معاصر، شیعیان با استناد بهبرخی شعرهایش بر این باورند که وی دوستداراهل بیت بودهاست.
راضیه تجار نیز با دستمایه قرار دادن زندگی جذاب این شاعر اهل عرفان توانیسته اثر قابل قبولی را به علاقه مندان عطار تقدیم کند.
این اثر دارای نثری ساده و روان است و با اسلوب داستان نویسی نوشته شده است. داستان از دوارو فروشی آغاز می شود جایی که پدر عطار مشغول معاینه مردمان است و از سویی دیگر چشم به راه تولد پسری دارد که نامش را محمد می گذارد، محمدی که بعدها یکی از بزرگترین شاعران عرصه عرفان و ادب می شود و آثار جاودانه بسیاری چون منطق الطیر را خلق می کند.
راضیه تجار که نوشتن درباره عطار و زندگی او را یکی از علایق خود عنوان می کند، نوشتن در این باره را امری دشوار می داند زیرا منابع کافی درباره زندگی عطار وجود ندارد و از این رو داستانی را که نوشته است یک داستان تخییلی از زندگی این بزرگ مرد است که به حقیقت ماجرا ضربه نزده است.
در بخشی از این اثر خواندنی، می خوانیم:«درویش دستی به محاسن سپیدش کشید و چشمان نافذش را بر او دوخت. تو که حاضر نیستی ذره ای از مالت را ببخشی ، چطور می خواهی جان عزیزت را واگذاری؟! محمد فرید الدین همچنان که می نوشت ، به سردی گفت: «همان طوری که تو.» درویش با نگاهی شعله ور به او خیره ماند. من؟! پس نگاه کن: «من اینطور جان می دهم.آیا تو هم؟!»
انتشارات سوره مهر اثر حاضر را در 87 صفحه چاپ و روانه بازار نشر کرده است.
نظر شما