گوهر هفت لنگی ،مادر شهید روزبه هلیسایی شهید مدافع حرم در گفتگو باخبرنگار اجتماعی خبرگزاری شبستان بااشاره به حضور فرزندش برای دفاع ازحریم ولایت گفت :فرزندم باوجود داشتن همه تعلقات مادی به خاطرحفظ اسلام،دفاع از حریم حرم حضرت زینب (س)واطاعت از امر ولایت فقیه ودفاع از ارزشها به عنوان نیروی داوطلب برای مقابله باتکفیرهای تروریست به دمشق رفته بود. البته بگویم تا مدتها که میرفت می گفت می روم برای زیارت ،من نمی دانستم که برای دفاع ومجاهدت می رود.
وی افزود:رزمندگان مدافع حرم می روند ،تا همه در جامعه اسلامی درامنیت وآرامش زندگی کنند وحافظ حریمها وحرمتها باشند ما انتظار خاصی ازجامعه نداریم اما شهدا رفتند تاما پاک زندگی کنیم میخواهیم قدر دان انها باشیم باید حجاب وعفاف رادرجامعه رعایت کنیم آزادی در بنی وبند وباری نیست.چرا درجامعه اسلامی لباسهایی تولید میشود ،که موردتاییدومعیارجامعه اسلامی نیست،لباسهای بدون دکمه وجلوباز چراباید درجامعه باشد.
زمانی که فرزندم شهید شده بود 8ماه بود فرزندم را ندیده بودم معمولا تابستانها همدیگر رابیشتر می دیدم سالی دوبارزمانی که مدرسه ها که تعطیل می شدند .
مادر شهید مدافع حرم با اشاره به مطلبی که از سالهای جنگ بر روی دیواری که فرزندش نوشته بیان کرد: روی یکی از دیوارهای خانه های قدیمی اهواز روزبه مطلبی نوشته که هنوز مانده است ،((مامامور خداییم )) 16 ساله بود که این مطلب را نوشت ودوستانش هر وقت ازنزدیکی دیوار رد میشدند واورا می دیدند به شوخی میگفتندخداآمد.وبراستی مامور خدا بر روی زمین شهدایند ودر 50 سالگی بعداز سالها مجاهدت صحنه های مختلف نبردماموریت دنیایش پایان پذیرفته ومسولیت هدایت انسانها را باخونشان عهده دارمیشوند.
وی ادامه داد: روزبه سال 1343 در اهواز به دنیا آمد،یک سال ونیم داشت که به خاطر کار پدرش به تهران امدیم .سال1356 دوباره به اهواز برگشتیم. 9ماه بود جنگ شروع شده بود،به تهران برگشتیم،البته پدر بچه ها وپسرهاودخترهانیامدند پسرها درجبهه بودند ودخترها پشت جبهه فعالیت می کردند .
هفت لنگی با اشاره به دوران کودکی فرزندش یادآورشد : از دوران کودکی صبور ساکت وتمیز بود.این قدر به نظافت اهمیت می دادکه فوتبال بازی نمی کرد بسیار علاقه مند بود،اما همیشه تماشاچی بود تا مبادا خاک بر روی لباسهایش بنشیند .بسیار آرام ،شجاع ،نترس وسریع بود اگر در کودکی دعوا میشد ونیاز بود کسی تنبیه شود ، سریع عکس العمل نشان می داد می زد ودر می رفت.فرصتی نمی داد که بتوانند تلافی کنند از بس فرز بود،مثل سایر بچه ها که فضول وشیطان بودند ،نبود.
وی ادامه داد: درسخوان وآرام بود به همین دلیل موردتوجه معلمها ومدیران مدارس از همان دوران ابتدایی تا دبیرستان بود وهمه دوستش داشتند. بسیار مودب وبااحترام با پدرش برخورد میکرد ،همیشه پشت سر پدرش راه می رفت.
مادر شهید مدافع حرم با یادآوری خاطرات دوران نوجوانی فرزندش تصریح کرد: وی از 13-14 سالگی اهل مبارزه وفعالیت بود ،روزبه در زمان انقلاب به همراه برادرانش اعلامیه وکتاب هنگام نماز ظهر در مساجد پخش میکرد ولی هیچ وقت دستگیر نشد سریع فرار میکرد. از 14 سالگی عضوبسیج بودوفعالیت میکرد ، وبعد که سپاه پاسدران تشکیل شد عضو سپاه وبه جبهه می رفت ،در همان سالهای ابتدایی جنگ چند بار مجروح شد در سال 61 موج انفجار وترکش به پایش اصابت کرد.
وی ادامه داد: روزبه درسال 63 در منطقه چزابه از ناحیه چشم ،دست ،پا ،گردن ،گوش وفک زخمی شد درحالی در بیمارستان بستری بود که باید دونفر زیر ورویش میکردند، نمی توانست تکان بخورد،دستش،پاهایش ،گوشش،حتی پاشنه پایش سوخته بود تقریبا 100 ترکش در بدنش بود وچند ماه در بیمارستان بقیه الله تهران ومدتی در بیمارستان امام اهواز بودو تا سالهای اخر عمرش هر چند وقت یکبار به مطب پزشکان می رفت وترکشها را از بدنش خارج می کردند .
مادر شهید مدافع حرم با اشاره به شرایط تشکیل خانواده فرزندش در شرایط جنگی ودر حالی که هنوز آثار زخم وجراحت کاملا در بدنش پدیدار بود بیان کرد : یک مقدار که حالش بهتر شد در همان اوضاع واحوال برای تشکیل خانواده برایش اقدام کردیم 20 سال سن داشت دختر همسایه روبرویمان که محجبه وازخانواده ای اهل ایمان بود رابرایش انتخاب کردیم ،به خواستگاری رفتیم قبول کردند،روز عقدش تعدادی از نیروهای بسجی رابه اردو برده بود .
ماهم خرید معمولی و ساده ای کردیم وبا حضور دوستان بسیجی اش واقامه نمازجماعت مغرب وعشا ودادن ولیمه روزبه متاهل شد.وسالهای ابتدایی زندگی را نیز در منزل پدری گذراند وقتی فرزند اولش دوسالش شد رفت خانه اجاره کرد واز پیش مارفت.
وی ادامه داد:روزبه با مهمان میانه خوبی داشت،با اینکه حقوقش زیر سه هزار تومان بود ،دست ازمهمانی دادن برنمی داشت.مسولیت سه پایگاه بسیج را به عهده داشت.ایام عاشورا آشپزی میکرد،جلسات دعا وحدیث کسا دوهزار نفری برگزار میکرد ،ازهیچ کار خیری دریغ نمیکرد.پدر یکی از دوستانش که 6 پسر داشت بیماربود ،هفته ای یک بار خودش را موظف کرده بود درخدمت این پدر باشد، معمولا جمعه هامی رفت به بچه های پیرمرد می گفت بروید نوبت من است،از نظافت حمام کردن تا غذا پختن همه کارها را انجام می داد .فرقی برایش نمیکرددر مراسم شادی وعزا خدمت میکرد.
مادر شهید مدافع حرم با اشاره به مهترین مسولیت های فرزندش در زمان جنگ یادآورشد : مسول دفتر فرمانده سپاه اهواز،مسول سپاه ناحیه خوزستان،معاونت عملیات لشکر ولی عصر (عج)،فرمانده گردان پشتیبانی لشکر ، فرمانده دسته لشکر هفت ولی عصر(عج)واحد اطلاعات لشکر از جمله مسولیت های اودر دوران 8سال دفاع مقدس بوده است.
وی گفت: در دوران دفاع مقدس دوفرزنددیگرم رضاوکوروش هردو بافاصله کوتاهی ازهم (یک روز)درعملیات کربلای پنج در سال 65به شهادت رسیدند.
یکی از دوستان شهید روزبه هلیسایی در مورد خصوصیات اخلاقی وی گفت: همیشه وضوداشت،هیچ وقت با ماشین که پلاک دولتی داشت به منزل نرفت ،هر وقت وسیله نیاز داشت موتور مرا میگرفت وبه خانه میرفت حتی زمانی که صادق کوچک بود.خلاصه از بیت المال استفاده شخصی نمی کرد.نماز اول وقت می خواندهر جا می رسید مهر برمی داشت ونماز میخواند.بیشتر وقتها روزه بود اینقدر روزه گرفته که فکرکنم تمام روزه های قضای اطرافیانش را جوابگو باشد.
ساده زیست بود،لباس های ارزان قیمت اماشیک میپوشید اسراف نمیکرد،فردی معتدل وولایی بود،رابطه خوبی بازیر دستان برقرار میکرد،بسیجی وعاشق بودالگویی بارز برای همه دوستانش بودبه مسائل شرعی اشراف خوبی داشت،هر سوالی می پرسیدی می دانست.
وی ادامه داد: شهید روزبه از سال 92 مرتب به سوریه می رفت،وکار پشتیبانی وعملیاتی انجام میداد.معمولا هربار 45روزتا50 روز بیشتر طول نمی کشید ،ولی بار آخرهمه همکارانشان آمدند بیش از 60 روز ماندوبه پشتیبانی نیروهای رزمنده پرداخت،چندسال موفق به شرکت درپیاده روی اربعین شده بود ویقین دارم در اربعین سال اخر طلب شهادت کرده بود،بسیار ابراز دلتنگی برای دیدن دوبرادرشهیدش رضا وصادق میکرد ،وسرانجام روز وعده دیدار عاشق با معبود فرا رسید،در منطقه بصری الحریر سوریه برای کمک وپشتیبانی نیروهای شهید هادی کجباف وارد میدان شده وبا اصابت 4 گلوله به سینه سمت چپ به خیل شهدا وبرادران شهیدش می پیوند وبه لیاقت وسعادت ابدی که سالها برایش مجاهدت ومبارزه کرده بود می رسد وسالها انتظار وحسرتش در 31 فروردین 94 در منطقه بصری الحریر واقع در شمال شرقی استان درعا در جنوب سوریه پایان می پذیرد،وتاکنون جنازه اش به وطن بازنگشته است .البته یادمانی در بهشت آباد اهواز در کنار شهدا دفاع مقدس برای وی ساخته اند.
مادر این سردار 8سال دفاع مقدس ودفاع از حریم اهل بیت (ع) در مراسمی که بعد ازشهادت فرزندش برگزار می شود،خطاب به سرداران وفرماندهان جنگی میگوید:در راه خدا فرزندانم را داد ه ام وآماده ام سه فرزند پسری دیگری راکه دارم ،تقدیم کنم،سردار هر کدام راکه میخواهی ونیاز داری بگو تاتقدیم کنم،ودرسرزمین ایران چنان شیر زنانی زینب گونه پرورش یافته اند ،که شهادت فرزندانشان برایشان افتخار واقتدار است،اینان هنوز صدای(( هل من ناصرینصرنی)) امام حسین (ع)را در کربلا لبیک می گویند،وزینب وار در شهادت فرزندشان صبر می کنند.
نظر شما