به گزارش خبرگزاری شبستان، آنچه که امروز نیاز مجامع آکادمیک کشور در حوزه علوم انسانی محسوب میشود، نوعی دگرگونی نظاممند بر اساس سیره فکر و اندیشه اسلام است. بر همگان مسلم است که بخش قابل توجهی از علومانسانی فعلی وارداتی و محصول جوامع غربی است وطبیعتا این دسته از علوم با توجه به ویژگیهای بالذاتی که دارند نمیتوانند نسخهای برای جامعه دیگر با فرهنگ دیگر باشند بنابراین تحول در علومانسانی نیاز امروز ماست. در راستای بررسی این مساله با حجت الاسلام علی قنبریان، استاد حوزه و دانشگاه به گفتوگو نشستهایم. وی سابقه تدریس در دانشگاه تهران را داشته و دارد و هم اکنون به عنوان معاون پژوهش حوزه علمیه شیخ عبدالحسین نیز فعالیت دارد. آنچه که در ادامه میآید حاصل این گفتوگو است:
امروز سخن از تحول علومانسانی در محافل آکادمیک و حوزوی به عنوان یکی از مباحث مهم و چالشی مطرح میشود، از نظر شما علت نیاز بدنه علمی کشور به تحول در گستره علومانسانی چیست و اساسا مگر به علومانسانی فعلی چه ایراداتی وارد است که نیاز به تحول در این حوزه داریم؟
اساسا تحول در علوم انسانی زمینهساز پیشرفت است و این پیشرفت که سخن از آن میرود دو حالت دارد، یک حالت مربوط به پیشرفت دنیایی و حالت دیگر مرتبط با پیشرفت اخروی انسان است. پیشرفت دنیایی میتواند از یک جهت در ارتباط با روابط بین فردی و همچنین در ارتباط با نظم و پیشرفت اجتماعی و سازماندهی قوا و وزارتخانهها باشد. برای مثال علم روانشناسی از مصادق علومانسانی است که در پیشرفت دنیایی اثر به سزایی دارد. روابط بین فردی و داشتن زندگی سالم به همراه آرامش، از میان بردن تنش میان والدین و فرزندان، از میان بردن تنش میان زوجین و … از جمله مباحثی است که ذیل این رشته قرار میگیرد و در نتیجه برای انسان و پیشرفت دنیایی او مفید است.
همچنین از دیگر مصادیق پیشرفت دنیایی نظم و پیشرفت اجتماعی و سازماندهی قواست که از مصادیق آن ذیل گستره علوم انسانی میتوان به رشتههای جامعهشناسی، مدیریت و علومسیاسی اشاره داشت که تماما از گسترههای علومانسانی بوده و تحول در این علوم زمینهساز پیشرفت دنیایی است.
اما در مورد پیشرفت اخروی که در بخش ابتدایی بحث به آن اشاره داشتیم. اساسا اگر علوم انسانی متحول شوند انسانها پیشرفت اخروی نیز خواهند داشت، من پیشرفت اخروی را به سه مقوله تقسیم کردهام که این سه مقوله در زمینه عقاید، اخلاق، احکام تقسیم میشوند. از مقوله عقاید در ذیل این تقسیمبندی از جمله علومی که میتواند متکفل پیشرفت اخروی افراد شود فلسفه و کلام است. ما اگر در حوزه فلسفه اسلامی به تحول برسیم و یا در علم کلام ارتقا یابیم قطعا مردم از نظر عقاید دین دچار پیشرفت اخروی خواهند شد.
اما دسته دوم ذیل این تقسیمبندی پیشرفت اخروی است که ذیل مقوله اخلاق حاصل میشود. در این میان از جمله علوم انسانی که متکفل پیشرفت اخروی هستند میتوان به فلسفه اخلاق و اخلاق اسلامی اشاره داشت، رشتههایی که اکنون در دانشگاههای ایران و جهان و حوزههای علمیه تدریس میشود. اگر این علوم متحول شوند قطعا اخلاقیات در جامعه بیش از پیش متبلور خواهد شد.
از سوی دیگر سومین نوع پیشرفت اخروی در ذیل تحول علوم انسانی به مقوله احکام برمیگردد. انسانها در طول روز یک سری اعمال و مناسکی را انجام میدهند، در این میان علوم انسانی که متکفل پیشرفت اخروی در مقوله احکام هستند رشتههای الهیات و حقوق است که متکفل پیشرفت اخروی در ذیل مقوله احکام هستند. اگر در این حوزه به تحول و پیشرفت برسیم قطعا فقه و تفقه ما نیز به تناسب با پیشرفت مواجه خواهد شد.
مهمترین اقداماتی که در شرایط کنونی برای تحول در علومانسانی از سوی دستگاههای علمی و آکادمیک باید صورت پذیرد چیست؟
من در این زمینه دو راهکار را پیشنهاد میکنم. یکی از این راهکارها عبارت است از انجام دادن تحقیقات مساله محور که مورد نیاز مردم و ارگانها و وزارتخانههاست. مراکز علمی و آکادمیک باید تحقیقاتی را در زمینه علومانسانی انجام دهند که مساله محور و منطبق بر نیاز مردم باشد، انجام دادن تحقیقات صرفا موضوع محور که به دنبال جواب دادن به سوال و پرسش و مساله نیستند نمیتواند دردی را از جامعه دوا کند. بنابراین روند تحقیقات باید به سوی مساله محوری پیش رود و البته در برخی موارد این رویکرد دیده شده است و فصلنامهها و ماهنامههای علمی پژوهشی از جمله این موارد است.
اما اقدام دوم که در این زمینه میتواند صورت پذیرد وارد کردن دین و معارف اسلامی در حوزههای مختلف علوم انسانی است، دین و معارف اسلامی طبق مفاد خودشان میتوانند وارد حوزههای علومانسانی شوند. اگر نظر ما این است که دین اسلام دینی است جاودانه و معارف آن برگرفته از وحی و خداوند متعال است در نتیجه اگر دین وارد قلمرو علومانسانی و رشتههایی نظیر مدیریت، علومسیاسی و جامعهشناسی شود سبب تحول آن خواهد شد. پس راهکار اول که بدان اشاره داشتم در واقع راهکار عامی است که باید در کل دنیا باشد یعنی تحقیقات مساله محور که رویکرد آن صرفا مختص به ایران نیست.
اما راهکار دوم گره زدن معارف اسلامی به علومانسانی است و متکفل این امر نیز کشورهای اسلامی به ویژه کشورهای شیعهنشین مثل ایران است چراکه در زمینه ارتباط معارف دینی با علوم انسانی دو نظریه وجود دارد. یک نظریه قایل به این است که اصلا علوم انسانی با معارف دین ارتباطی ندارد و معارف اسلامی صرفا برای اصلاح رابطه انسان با خدا آمده است که قبول این نظریه به معنای عدم اجازه ورود دین به علوم انسانی است و نظریه دوم قایل به این است که میان علومانسانی و معارف اسلامی پیوندی عمیق وجود داردو بزرگانی چون مرحوم آیت الله مهدوی کنی این عقیده را داشت و دیدگاه خود را در عمل در قالب دانشگاه امام صادق (ع) به منصه ظهور نهاد.
از دیگر بزرگانی که قایل به این نظریه هستند آیت الله مصباح یزدی است که دیدگاه ایشان نیز در قالب موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره) متبلور شده است. همچنین از دیگر بزرگان میتوان به شهید صدر اشاره داشت که با نوشتن دو کتاب اقتصادنا و سیاستنا عملا ثابت کرد که دین اسلام میتواند در مباحث سیاسی و اقتصادی وارد شود. از نظر من با توجه به اینکه دین اسلام دین متقنی محسوب میشود و سرچشمه وحیانی دارد در نتیجه اگر بتوانیم معارف اسلام را به علومانسانی گره بزنیم در نتیجه شاهد تحول در علومانسانی خواهیم بود.
تولید علم و نظریه وظیفه کدام دسته از کنشگران حوزه فرهنگ است؟
تصور میکنم هر فردی که در زمینه علومانسانی تخصصی دارد و البته در سطح دکتری تحصیل کرده است این وظیفه بر اوست که بیاید و مصداق تولید نظریه را از رشته خود که متکفل آن است استخراج کند و ایده دهد. این تولید نظریه مختص به فرد خاصی نیست. باید متخصصان در رشتههای مختلف با تعقل و تفکر جریانهای فکری را تقویت کنند.
طلیعه
نظر شما