به گزارش خبرنگار گروه اندیشه خبرگزاری شبستان، قرآن به عنوان اصلی ترین محور دین مبین اسلام،در واقع سرچشمه ای برای تمامی امور مسلمین است، از زندگی روزمره گرفته تا ساحات مختلف ارتباطی افراد در سطح جامعه و زندگی شخصی. همچنین از سوی دیگر قرآن کریم مملو از اشارات متعدد علمی است که همواره به عنوان منبعی برای اندیشمندان عرصه های مختلف مورد استفاده قرار گرفته است. این گستره به ویژه در حیطه علوم انسانی اسلامی مورد توجه است.
در این مجال بر آن شدیم تا نقش قرآن را در سیر تحول علوم انسانی با دکتر رضا لک زایی به گفت وگو بنشینیم، وی از جمله محققان حوزه علوم انسانی اسلامی و به ویژه رشته فلسفه است و تاکنون آثار مختلفی از جمله کتاب «روششناسی شارحان حکمت متعالیه» از وی به چاپ رسیده است. آنچه که در ادامه می آید حاصل این گپ و گفت است:
نقش و ظرفیت قرآن کریم در سیر تحول علوم انسانی چیست؟
روشن است که قرآن، در زندگی علمی و عملی بشر، نقش انکار ناپذیر و حیاتی دارد؛ تا جایی که اگر قرآن نبود، تورات و انجیل و نبوت حضرت موسی و عیسی (علیهم السلام) و طهارت و عصمت حضرت مریم قابل اثبات نبود. اما اینکه قرآن چه ظرفیتی در راستای تولید یا تحول علوم انسانی دارد، بیشتر به دانشمندان و پژوهشگران این عرصه بستگی دارد. در واقع این پرسش به این شبیه است که پرسیده شود، ظرفیت خورشید، در تولید برق چقدر است، خوب روشن است که توانایی خورشید بسیار بالاست و صد البته که تولید انرژی از نور خورشید به اراده و دانش ما و امکانات و زیرساختهای ما بستگی دارد. زیرساخت لازم برای استفاده از ظرفیت قرآن، نگرش فلسفی است، که حکمت متعالیه در این زمینه قابل به نظر می رسد.
به نظر می رسد برای استفاده از ظرفیت قرآن کریم در راستای تولید علوم انسانی قرآن بنیان چند مرحله وجود دارد که به اختصار به آنها اشاره می کنیم؛
1. تکریم و تعظیم قرآن به عنوان کتاب خدا
2. شناخت مقصد نزول قرآن، هدف از نزول قرآن هدایت بشر از تاریکیها به روشنی است
3. فهمیدن معارف قرآن
4. شناخت موانع فهم و استفاده از معارف قرآن
5. تطبیق
در اینجا چند نکته وجود دارد؛ نخست آنکه باید به قرآن به چشم کتاب علمی و برای دانستن و بر اساس مقصد نزول قرآن نگاه کنیم. نکته بعد داشتن تصمیم جدی برای وارد کردن معارف قرآن به حوزه های مختلف علوم انسانی است که با الهام از قرآن میتوان آن را «قیام علمی لله» نامید: «قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى». تا زمانی که این قیام فکری و علمی و ذهنی صورت نگیرد، پرسشی به محضر قرآن نخواهد رفت، و پاسخی نخواهد آمد؛ بلکه اصولاً به قرآن به عنوان کتاب دانش و علمی نگریسته نخواهد شد و در نتیجه تولید علوم انسانی متعالی انجام نخواهد گرفت.
تطبیق به این معناست که وضعیت موجود انسان و جامعه را به قرآن عرضه کرد و قوتها و ضعفهایش را دریافت. از این راه است که قرآن به عرصههای مختلف زندگی، اعم از علمی و عملی و از جمله علوم انسانی راه مییابد.
از آنجا که ظاهراً مبتکر این روش امام خمینی(ره) است که در کتاب «آداب الصلوه» این مراحل را مطرح کرده اند، برای پرهیز از طولانی شدن بحث، به یک مثال از ایشان اکتفا می کنیم. شخصی به امام خمینی نوشته بود: بر اساس فرمایش قرآن، خداوند سلطنت و حکومت را به هركس که بخواهد اعطا می کند: «تُؤْتِى الْمُلْك مَنْ تَشاء،» حالا هم خداوند قدرت را به شاه داده پس چرا شما با شاه مخالفت مىكنيد؟ امام خمینی با نقل این ماجرا توضیح دادند که اين سخن و این اعتقاد، برابر است با تكذيب قرآن. ایشان چنین استدلال کردند که سلطنت فرعون و نمرود را هم خداوند به آنها داده بود، پس چرا حضرت موسى و حضرت ابراهیم علیهما السلام با آن حکومت های طاغوتی مخالفت كردند؟
می بینیم که امام خمینی(ره) بر اساس نگاه جامع و سیستمی به قرآن و بر اساس هدف نزول قرآن که هدایت بشر است به آن شبهه پاسخ داده اند. نکته حائز اهمیت این است که امکان تولید علوم انسانی متدانی از قرآن وجود دارد که لازم است به خود قرآن هم رویکرد متعالی داشته باشیم.
اساساً نگاه قرآن نسبت به علم چگونه است و علم آموزی و علم ورزی در شاکله قرآن چه جایگاهی دارد؟
اینکه علم و کسب علم در قرآن جایگاه مهمی دارد، قابل تردید نیست. اما قرآن چند نکته را راجع به علم مد نظر قرار می دهد. اولین نکته این است که قرآن انسان ها را از تقلید برحذر میدارد و از آنان می پرسد، چرا این مسئله را پذیرفته اید و چرا نپذیرفته اید. قرآن این منطق را که پدران فکری یا ژنتیکی ما گفته اند و ما پذیرفته ایم و چون آنها نگفته اند، نمی پذیریم را مطرح و با دلائل نقضی و حلی رد می کند.
در مرحله بعد، قرآن از انسان ها می خواهد که با قدم علم و دانش حرکت کنند و می فرماید: «وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً»، یعنی رهبر باید بر اساس آگاهی رهبری کند و راهرو هم آگاهانه از او تبعیت کند. بر اساس این نگرش علوم انسانی وارداتی به چالش کشیده میشود و در معرض نقد قرار میگیرد و به صرف اینکه فلان دانشمند و یا در فلان زمان سخنی گفته، از اصالت می افتد.
نکته دوم این است که قرآن محصور ساختن علم را به مادیات و امور مادی نمی پذیرد و اکتفای انسان به دانش محدود مادی و پوزیتیویستی را نکوهش می کند و از گروهی یاد می کند که وقتی انبیای الهی به سراغ آنها آمدند، به تعبیر قرآن آنها فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ بودند و به همان دانش اندک خودشان دلخوش و راضی بودند و راضی نشدند که از معارف انبیای الهی استفاده کنند. از منظر قرآن انبایی الهی دارای معارفی هستند که انسان تا ابد نمی توانست آنها را بفهمد و به آنها دست پیدا کند؛ «وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ»، که خوشبختانه آن معارف توسط قرآن در اختیار بشر گذاشته شده است. بر این اساس معارف وحیانی متخذ از کتاب و سنت مبنای تولید و تحول علوم انسانی متعالی قرار می گیرند.
نکته سوم رویکرد توحیدی قرآن به علم است که آنچه از آیات آغازین سوره مبارکه علق، دریافت می شود این است که علم و دانش به تنهایی مطلوب نیست و ارزش ذاتی ندارد، چه بسا دانشی بر ضد انسانیت و کرامت انسان باشد. اما اگر دانش برای خدمت به بشر و معطوف به توحید و اهداف توحیدی و الهی باشد، آن علم و دانش و قرائت، ارزشمند و در خدمت انسان است. بنابراین آنچه مهم است و اهمیت دارد جهت و اهدافی است که انسان به خاطر آن غایت، فعلی را انجام میدهد و یا ابزار و وسیلهای را می سازد.
نکته چهارم این است که بدون معارف قرآن ما علوم انسانی نخواهیم داشت. در ابتدای سوره مبارکه الرحمن می خوانیم رحمان قرآن را آموخت و انسان را آفرید: «الرَّحْمَنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ الْإِنْسَانَ»؛ حال آنکه اینطور به نظر می رسد که اول باید خلقت انسان و سپس از آموزش او سخن می گفت. برخی از قرآن شناسان و مفسران بزرگ شیعه در اینجا تحلیل مهمی دارند و معتقدند که علت این تقدیم و تأخیر این است که بدون استفاده از قرآن، انسان به مقام انسانیت نمیرسد و در واقع انسانیت انسان ارتباط مستقیمی به معارف قرآن دارد. پس برای تولید علوم انسانی متعالی تنها راه استفاده از معارف قرآنی است.
آیا می توان گرایش های مختلف علوم انسانی را از قالب قرآن استخراج کرد؟
برای پاسخ سؤال باید ببینیم که فرایند تولید علوم انسانی چگونه انجام . ما از گرایش های مختلف علوم انسانی ـ که آنها را به متعالی و متدانی دسته بندی میکنیم ـ به مواد تعبیر می کنیم. این مواد که شامل گزاره ها و نظریه هاست، به مبانی تکیه دارد. مبانی هم به منابع تکیه دارد.
مثلاً یکی از مهمترین و محوری ترین مبانی که علوم انسانی متعالی و علوم انسانی متدانی با آن سروکار دارند، عدالت است. این واژه تقریباً معنای روشنی دارد و آن این است که هر چیز و هر کس سر جای خود قرار بگیرد؛ وضع کل شئ فی موضعه. اما این مبنا را ما از کجا به دست آورده ایم؟ دو پاسخ در اینجا وجود دارد. از یک پاسخ علوم انسانی متدانی و از پاسخ دیگر علوم انسانی متعالی پدیدی می آید.
پاسخ علوم انسانی متدانی این است که منبع این مبانی آداب و عادت و رسوم و تاریخ و فرهنگ و سنن اقوام و ملل است. به تعبیر قرآن هوای نفس، که میتواند هوای نفس شخص و یا اشخاص و مکاتب مختلف باشد. بر اساس این منبع، علوم انسانی متدانی شکل می گیرد. این منبع، علمی نیست و زمان و مکان و تغییر نظر پدیدآورندگانش متغیر می شود و توانایی تعیین مقصد انسان را هم ندارد. به عنوان نمونه در این مدل، تروریسم به خوب و بد تقسیم می شود و یا حزب الله لبنان تروریست معرفی میشود و داعش، مبارز و پیکارجو. یعنی جای اشخاص و اشیا بر اساس امیال و هوای نفس تعیین می شود.
پاسخ دوم این است که مبانی علوم انسانی باید در منبعی ثابت، فرازمانی، فرامکانی و جهانی ریشه داشته باشد که آن منبع، فطرت الهی و توحیدی انسان است. در این مدل، جای اشخاص و اشیا بر اساس فرمایش خداوند متعال تعیین می شود.
به عنوان نمونه بر اساس معارف فطری قرآن کریم، نظام جهان علاوه بر آنکه منظم است، حق هم هست، به همین دلیل در علوم انسانی قرآن بنیان گفته نمی شود که ضعیف محکوم به شکست و پایمال شدنی است، بلکه گفته می شود که باطل از بین رفتنی است. که این خود یک مبنا میتواند در نظر گرفته شود و در گرایش های مختلف علوم انسانی مورد بحث و بررسی قرار بگیرد و کاربرد پیدا کند. بنابراین آنچه اجمالاً می توان گفت این است مبانی تمامی گرایش های علوم انسانی متدانی از قرآن قابل استخراج است، چه آن گرایش هایی که تا کنون تدوین شده و چه گرایش هایی که تا کنون تدوین نشده است.
با توجه به اینکه ما ریشه های جنگ جهانی و منازعات بشری را علوم انسانی رایج می دانیم، اگر علوم انسانی از قرآن استخراج شود، آیا می توان به پایان یافتن این منازعات امیدوار بود؟
خوب است که بین چند امر تفکیک کنیم. اولاً یک علوم انسانی وجود ندارد، بلکه علوم انسانی مشترک لفظی است و بر اساس چارچوب فلسفی یک مکتب، مثلاً اقتصاد و علوم سیاسی و جامعه شناسی و ... او از مکاتب دیگرمتفاوت می شود.
ثانیاً علوم انسانی علت تامه جنگ ها و منازعات بشری نیست، به عنوان نمونه قرآن می فرماید فرعون به خوبی حقانیت پیام حضرت موسی را می دانست اما با این همه به جنگ با ایشان برخواست و یا نمونه های دیگری که قرآن به آنها اشاره کرده است.
نکته بعد تفکیک قلمرو است، که بحث از تولید علوم انسانی قرآن بنیان، ناظر به داخل کشور است یا بیرون از کشور؟ به نظر می رسد قلمرو بحث ما ناظر به تحول علوم انسانی در داخل کشور باشد. اما به هر حال وقتی روح حاکم بر علوم انسانی، آموزه ها و معارف جهانی قرآن کریم باشد، شاهد وحدت و احترام به حقوق بشر در دنیا خواهیم بود، چون از منظر قرآن اشیای مردم محترم است و کسی حق ندارد به اشیای مردم آسیب وارد کند؛ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ. این مضمون ظاهراً سه بار در قرآن تکرار شده است.
روشن است که منظور از ناس، جامعه بشری بدون در نظر گرفتن مرام و عقیده آنها و مراد از اشیاء هم تمام امور مادی و معنوی از قبیل ارائه کالا، خدمات، آموزش و ... است. این آیه که از مبانی مهم علوم انسانی متعالی محسوب می شود، نشانگر این است که علوم انسانی متعالی قرآن بنیان به دنبال وحدت و زندگی مسالمت آمیز با تمام آحاد بشر است و حقوق همه افراد خانواده بشر را به رسمیت میشناسد و قابل احترام می داند.
از سوی دیگر قرآن، ظلم را دارای خاصیت بازگشت پذیری می داند که در همین دنیا دامن ظالم و حتی نسل او را می گیرد که علامه طباطبایی ذیل آیه 9 سوره نساء به تفصیل از آن بحث کرده اند. جالب اینکه نیکی هم، همین خاصیت بازگشت پذیری را داراست که در داستان موسیو خضر در سوره کهف به آن اشاره شده است. با توجه به این نکات و وارد کردن این مفاهیم به علوم انسانی دیگر این سؤال پیش نمیآید که چرا باید از مظلومین و مستضعفین در سراسر دنیا حمایت کنیم.
نظر شما