به گزارش خبرنگار اجتماعی خبرگزاری شبستان، برنامه ماه عسل در سیزدهمین ماه مبارک رمضان با اجرای علیخانی بر روی آنتن رفت.یک قرن زندگی با تندرستی کامل در این برنامه روایت شد.
یکی از مهمانان برنامه ماه عسل حیدر ذاکری بود، پیرمرد صد ساله ای که دل جوانی دارد. او اهل کرمان است. موهای پرپشتی دارد و به آرامی سخن می گوید.
سن ذاکری در شناسنامه 100 سال است اما فعالیت های او سن را تنها عددی در شناسنامه نشان می دهد.او را پهلوان خطاب می کنند، پهلوانی که عمر خود را در زورخانه گذرانده است.
او دلیل طول عمر و سلامتی خود را ورزش می داند، ورزشی که از 10 سالگی آن را آغاز کرده است و تقریبا 90 سال است که او ورزش باستانی می کند.
پهلوان ذاکری از مادیات بیزار است و هنگامی که با بی عدالتی به خصوص از جانب دوستانش مواجه می شود دلش می شکند. پدر عمو حیدر نیز بیش از 110 سال در این دنیا عمر کرده است.
خانواده و آشنایان عمو حیدر از فعالیت های او خیلی با خبر نبوده اند حتی روزی که از قرارش با محمدرضا طلاقانی می گوید کسی باور نمی کند.
دختر خانمی که خواهر زاده عمو حیدر است و او را در این برنامه همراهی می کند می گوید: اصفهان زندگی می کنم و از زندگی داییم خیلی باخبر نبودم،چند روز پیش فیلم هایی دیدم که دایی برایم یک قهرمان زندگی شد.حتی مادرم نیز از جزییات زندگی برادرش بی خبر بود.
محمد رضا طالقانی از پیشکسوتان کشتی کشور نیز مهمان تلفنی احسان علیخانی بود درباره ی پهلوان حیدر گفت: عمو حیدر مرد بزرگواری و بزرگ منشی است او 100 سال دارد و از شما تشکر می کنم که او را به این برنامه دعوت کرده اید.باید امثال عمو حیدر مورد احترام و تکریم مردم باشند.
عمو حیدر داشتن زندگی یکنواخت را از دلایل پیری زودرس میداند و ورزش را توصیه می کند چراکه دلیل با مراسمی که برگزار کردیم متوجه شدم که همه دایی من را می‌شناختند اما خانواده خودش، حتی مادرم از جزئیات زندگی ایشان خبر نداشتند.
روایت بی بی ۸۵ ساله که تنها در یک روستا زندگی می کند
یکی دیگر از مهمانان احسان علیخانی ، بی بی ۸۵ ساله است که در روستایی تک و تنها زندگی می کند. روستایی که روزگاری 70 خانوار داشته اما همه مهاجرت کرده اند و تنها بی بی آنجا مانده است.بی بی با وجود کهولت سنش تمام کارهای زندگی را انجام می دهد، او گاوداری دارد و خود زمین را شخم می زند.
بی بی با دخترش به برنامه ماه عسل دعوت شده است.بی بی می گوید: هفته ای یک بار فرزندانم به من سر می زنند. او از اینکه در یک روستا تنها زندگی می کند راضی است و از اینکه از صدای ماشین و دودشهر در امان است لذت می برد و تاکید دارد که تنها نیست، چون خدا با اوست.
او که 20 روز است در خانه دخترش مهمان شده دلتنگ روستایش است و اصرار دارد به روستایش بازگردد.بی بی در لحظاتی که به افطار نزدیک است به از پرودگار می خواهد که مشکلات تمام مردم حل شود.
نظر شما