به گزارش گروه اندیشه خبرگزاری شبستان، متن ذیل یادداشتی است از حجت الاسلام والمسلمین داوود مهدوی زادگان درباره «آزاداندیشی و من» که مرور می شود:
هر گاه موضوع آزاداندیشی و مساله موانع پیش روی آن طرح می شود بدون تامل و درنگ سراغ عوامل خارجی رفته به تحلیل و ارزیابی آن عوامل می پردازیم. همواره عواملی چون جامعه، نظام های سیاسی و دولت، تاریخ و میراث فرهنگی را مانعی بزرگ برای آزاداندیشی خود تلقی می کنیم و به ندرت درباره مانعیت خود می اندیشیم . حتی در تحلیل نزدیک ترین مانع (خُلقیات) که من را نیز شامل می شود، از خود غافل شده دیگری را مورد خطاب قرار می دهیم. وقتی درباره طبیعت استبدادی در ما ایرانیان سخن می گوییم به خود خیلی نزدیک می شویم. مگر نه این است که من نیز ایرانی هستم. ولی هرگز استبدادی بودن خود را بر نمی تابیم. این دیگری است که خُلق استبدادی دارد و نه من .
چنین نیست که خود را نیز در دیگری می بینیم تا گفته شود هر تحلیلی که می کنم من را هم شامل می شود. خیر؛ اینچنین نیست. کمتر اتفاق می افتد که خود را در دیگری بدانیم. شاهدش این است که وقتی دیگری را تحلیل و بعد محکوم می کنیم، خود را پیروز میدان احساس می کنیم. در حالی که اگر خود را در دیگری می دانیم باید خود را نیز مانند دیگری محکوم بدانیم و نه پیروز میدان . به همین ترتیب، وقتی در مقام تجویز دستورالعمل بر می آییم نقطه شروع را در دیگری یا همان عامل خارجی معرفی می کنیم. باید برای رفع موانع آزاد اندیشی از جامعه، نظام سیاسی، تاریخ و میراث فرهنگی آغاز کرد و نه از خود. روشنفکر ما در بحث موانع آزاداندیشی عمرش را صرف دگراندیشی می کند و از خوداندیشی غافل می شود. علاوه بر این، اگر به استقلال نسبی من از دیگری باور داریم باید به وجود احکام مستقل از عوامل خارجی درباره من هم باور داشت. پس باید پذیرفت یکی از موانع آزاداندیشی خود من است.
چرا گمان می کنیم که اگر هیچ یک از موانع خارجی نباشد؛ آن گاه، من ترازی از آزاداندیشی را به جهانیان عرضه خواهم کرد که تاکنون کسی به آن دست نیافته است. این خودستایی چندش آوری است که جهانیان مجبور به شنیدن آن هستند. می گویم جهانیان مجبورند؛ چون استبداد و توتالیتاری همزاد آزادی مطلق است. ممکن نیست در جهان خاکی همگان از آزادی مطلق مادی برخوردار شوند. هزینه آزادی مطلق برای هر یک از ما برابر با نفی آزادی دیگری است به همین خاطر است که می گویم ما با تجویزاتی که برای دیگری می کنیم، در واقع از او می خواهیم خود را در بند آزاداندیشی من کند.
درون هر انسانی عالمی بزرگتر از عالم بیرون است. در شعر منسوب به حضرت وصیّ علی علیه السلام آمده است که گمان می کنی تو جسم صغیری هستی و حال آن که درون تو عالمی بزرگتر از عالم بیرون است (أتزعم أنّک جرم صغیر و فیک عالمٌ اکبرٌ) در عالم درون تنها معرفت حضور ندارد بلکه آمال و آرزو های دور و دراز، حبّ و بغض و کینه توزی های غالباً کور و بی اساس، گرایش های عقلانی و غیرعقلانی، تعلّقات نفسانی و ذهنیت های ایدئولوژیک و از همه مهم تر جهالت های مرکب در عالم درون حضور فعّالی دارند. همه این امور به هنگام آزاداندیشی، من را به سوی خود جلب می کند. غلبه با هر کدام باشد؛ آزاداندیشی من رنگ و بوی همان را پیدا می کند . بنا بر این ، خیلی اوقات گمان می کنیم به نحو عقلانی آزاد می اندیشیم ، در حالی که تعلّقات نفسانی یا ذهنیت های ایدئولوژیک یا اوهام بر من غلبه دارد. آیا با این وصف می توانم دعوی آزاداندیشی داشته باشم. البته در جای خود باید به این مساله بپردازیم که غلبه با کدام عنصر درونی باشد، آزاداندیشی ممکن خواهد شد؟ اما ، گمان نمی کنم با غلبه تعلّقات نفسانی بتوان مدعی آزاداندیشی بود.
به هر روی بحث آزاداندیشی به صرف پرداختن به عوامل خارجی ناقص است. گمان می کنم شعار خودت را بشناس سقراط ریشه در همین بحث ناقص زمانه دارد. سقراط می دید که سوفسطایی مدعی است که همه چیزدان است و درباره همه چیز می تواند خطابه بخواند. لیکن سوفسطایی چیزی درباره خود نمی داند. سقراط سعی داشت این حقیقت را از طریق گفت و گو به او بفهماند. بنابر این، باید بحث موانع آزاداندیشی را از درون آغاز کرد تا عوامل بیرونی امتداد داد .
نظر شما