خبرگزاری شبستان_اهواز
شهید سید مهدی موسوی اولین شهید مدافع حرم استان خوزستان است که 10 تیر 92 در سن 30 سالگی در دفاع از حرم زینبی(س) در سوریه به دست تروریست ها به شهادت رسید.
وی متولد 15 مهر 63 در اهواز است و در یک خانواده سنتی و مقید به اصول مذهبی، به دنیا آمد و از همان دوران کودکی شجاع بود و نترس اما با همه مهربان و رئوف بود. از آنجا که پدرش دبیر فرزندان شاغلین در سفارت ایران واقع در عمان بود، با خانواده در آن کشور زندگی می کردند و کلاس اول را در کشور عمان و مابقی مقاطع را در اهواز ادامه داد.
وی از همان دوران نوجوانی به مسائل دینی مسلط و به آنها پایبند بود و با هرگونه رفتار و یا کردار خلاف شرع به شدت مخالفت می کرد، در مساجد حضور فعال داشت و معتقد بود باید در مناطقی فعالیت کرد که نیاز بیشتری برای انجام فعالیت های فرهنگی و تربیتی دارند.
شهید موسوی پس از اخذ دیپلم به خدمت سربازی رفت و پس از آن در رشته مورد علاقه اش یعنی کامپیوتر در دانشگاه آزاد واحد اهواز قبول شد و فعالیت های خویش را در دانشگاه نیز شروع کرده بود و از جمله دلواپسی هایش در دانشگاه جا انداختن درست مفهوم ولایت و داشتن التزام عملی به فرمان ولی فقیه، رعایت حدود روابط زن و مرد، بصیرت افزایی، استکبار ستیزی و محرومیت زدایی بود.
وی کارشناس ارشد سازمان صنعت معدن و تجارت استان خوزستان و کارمند اداره بازرگانی بود و از بسیجیان فعال سپاه ناحیه امام حسین(ع) و جانشین حوزه مقاومت بسیج ۱۰ شهری به شمار می آمد که در راه دفاع از حرم حضرت زینب(س) و در مبارزه با گروه های تکفیری به فیض شهادت نائل آمد.
مادر شهید سید مهدی موسوی یکی از رموز شهادت فرزندش را تربیت حسینی ایشان می داند و می گوید: سید مهدی در 15 مهر 63 و همرزمان با 11 محرم الحرام به دنیا آمد و از همان روز اول لباس عزای حسینی را به تنش کردم و این عامل در نفوذ محبت اهل بیت(ع) در دل فرزندانم بسیار نقش داشته است.
وی ادامه می دهد: در روزهای قبل از شهادت، سید برای شتافتن به دیدار محبوب سر از پا نمی شناخت ندادن مرخصی مثل غل و زنجیر دست و پایش را بسته بود اما بعضی ها غافل بودند از اینکه این اقدامات نمی تواند سید را زمینی کند!
به ایشان گفتند شما فقط به فکر خودتان هستید و فکر نمی کنید بعد از شما همسرتان چگونه زندگی کند؟ سید اینگونه پاسخ داد: وقتی زیارت عاشورا می خوانیم و می گوییم: «انا حرب لمن حاربکم» فقط در حد زبان است!!؟ امروز وقت آن رسیده در عمل نشان دهیم در جنگ و مخالفتیم با هر کس که با اهل بیت(ع) در جنگ است.
پدر شهید سید مهدی موسوی، نیز می گوید: سید مهدی سه ویژگی داشت: با بصیرت، شجاع و ولایت مدار. زندگی خوبی داشت کارمند اداره بازرگانی بود. می توانست در رفاه و آسایش زندگی کند اما به محض اینکه احساس کرد که حرم حضرت زینب(س) در معرض خطر قرار گرفته است طاقت نیاورد و به عنوان نیروی داوطلب خود را به سوریه رساند.
وی می افزاید: بار اول رفت و دو ماه بعد برگشت، بار دوم که خواست اعزام شود. گفتم: بابا بروی شهید می شوی گفت: نه بابا جان، من لیاقت شهادت ندارم ولی اگر بروم تا زنده هستم نمی گذارم حضرت زینب(س) دوباره اسیر شود. من و مادر و همسرش رفتیم فرودگاه برای بدرقه اش اما سرش را به سمت ما برنگرداند و بدون نگاه کردن ما رفت و این آخرین دیدار ما بود.
سید محمود موسوی برادر کوچک تر شهید سیدمهدی موسوی، در خصوص این شهید، گفت: سیدمهدی جوانی بود همچون همه جوانان این مرز و بوم، غذا می خورد و راه میرفت، ناراحت می شد و می خندید و خیلی از کارهای دیگر، او نیز یک زمینی بود نه یک فرشته، اما مسئله ای که باعث ایجاد تفاوت میان من و برادرم می شد تنها یک چیز بود و آن انتخابیست که هرکدام از ما برای خودمان، دیگران، آینده و در کل همه کارهایی که قرار است انجام بدیم، می کنیم.
وی می گوید: با شروع جنگ در سوریه سید مهدی دیگر پای ماندن نداشت! از این رو تصمیم گرفت با کاروان عرشیان مسافر سوریه و زائر حرم عمه سادات (زینب کبری(س)) شود و چند روز بعد، به بهانه گذراندن یک دوره آموزش کاری کوله بار سفر را بست و عازم تهران شد. در آنجا مدتی را به فراگیری فنون رزم و جنگ شهری پرداخت و پس از گذشت چند روز عازم سوریه شد و بالاخره لحظه اوج گرفتن و خود سازی سیدمهدی شروع شد.
وی اظهار کرد: حدود 2 ماه به همین منوال گذشت، در این مدت یکی از وظایف ابوصالح (نام مستعار سید مهدی در سوریه) انجام کارهای پشتیبانی بود(یعنی رساندن سلاح و مهمات و غذا و لباس به نیروهای مستقر در خط مقدم). تا اینکه بعد از 2 ماه بازگشت ولی به هر دری زد که بتواند دوباره به سوریه بروند تا اینکه موفق شد و برای بار دوم اعزام شد و در این سفر به شهادت رسید.
یکی از همرزمان شهید از رشادت های این شهید در میدان نبرد گفت و اضافه کرد: مدت ها این موضوع فکرم را مشغول کرده بود که ای کاش سید دیرتر شهید می شد و سلفیان ملعون بیشتری را به دَرَک واصل می کردند.
وی ادامه داد: چند شب بعد سید آمد به خوابم و سراسیمه و شتابان از ما خداحافظی گرفت و گفت: عملیات داریم و باید برم. خیلی اصرار کردم که سید پیش ما بمون، سید گفت: باید برم، بعد از عملیات میام.
وی بیان کرد: وقتی از خواب بیدار شدم یقینم به این آیه چند برابر شد: «ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون»، حقیقتا سید زنده است و همچنان دوشادوش مدافعان حرم پا به رکاب تا قیامت می ماند.
سید مهدی بار اول که به سوریه می رود 2 ماه آنجا می ماند در طول این مدت به خاطر رشادتی که از خود نشان می دهند و جان چند رزمنده که از کاشان آمده بودند را نجات می دهد و از آنجا که مسلط به زبان عربی بود حکم جانشینی گردان را به ایشان می دهند.
بار دوم که می رود در عملیاتی که انجام می دهند بنا به دلایلی فرمانده عملیات حضور ندارد و سید مهدی جای ایشان را می گیرد. در پیشروی های گردان به تیر اندازی برمی خورند که بچه ها را زمین گیر می کند و هرکس جلویش بلند می شد تیر می خورد.
از همه بچه های گردان فقط سید مهدی و سه نفر دیگر جرات می کنند جلویش بایستند که هر چهار نفرشان شهید می شوند و در آن درگیری گلوله به سر سید مهدی اصابت می کند و ایشان تا لحظه شهادت تنها ذکری که به لب داشتند ذکر اباعبدالله بود.
شهید سید مهدی موسوی اولین شهید مدافع حرم استان خوزستان است و چند روز پس از شهادت پیکر این شهید بزرگوار به تهران و از آنجا به اهواز منتقل شد و 17 تیر 92 از حسینیه عاشقان ثارالله اهواز با حضور خیل عظیم مردم شهیدپرور خوزستان به طرف گلزار شهدای اهواز تشییع و به خاک سپرده شد.
سیدمهدی همیشه بسیجی بودن را بالاترین درجه می دانست و در اوج جوانی، جانش را فدای اسلام ناب و مبارزه با تکفیری هایی کرد که آبروی اسلام را هدف قرار داده اند.
پردیس ارادت
نظر شما