به گزارش خبرگزاری شبستان، مطالعات میانرشتهای (Interdisciplinary Studies) اشاره به حوزههای نوین در دانش دارد که بیش از یک زمینهٔ محض دانشی را مورد مطالعه قرار میدهد. روش برخورد میانرشتهای فرصت عبور از مرزهای سنتی رشتههای گوناگون دانش را در راه رسیدن به نتیجهٔ مطلوب در یک رشته فراهم میسازد.
به عبارت دیگر، یک حوزهٔ میانرشتهای، عبارتست از «تلفیق دانش، روش و تجارب دو یا چند حوزهٔ علمی و تخصصی برای شناخت و حل یک مسئلهٔ پیچیده و یا معضل اجتماعی چندوجهی». در یک فعالیت علمی میانرشتهای، متخصصان دو یا چند رشته و تخصص علمی در ارتباط با شناخت، حل، و یا تحلیل یک پدیده، موضوع و یا مسئلهٔ معمولاً پیچیده و واقعی با یکدیگر تعامل و همکاری علمی میکنند؛ بنابراین، فعالیتهای علمی میانرشتهای زمانی معنا پیدا میکنند که شناخت و فهم علمی و دقیق پدیده یا مسئلهای پیچیده یا ناشناخته که از ظرفیت و دانش یک رشته و یا تخصص خارج است، هدف باشد.
جهتگیریهای میانرشتهای در حوزه های مطالعاتی از جمله دیگر نه یک انتخاب، که یک اجبار و الزام شده است. باوجود این، نباید اینگونه تصور شود که میانرشتگی و فعالیتهای میانرشتهای در همه موقعیتها و برای همه مسائل و موضوعات کارایی دارد.
بررسی اهمیت مطالعات میان رشته ای در علوم انسانی در گفتگو با پروفسور پل زاک استاد دانشگاه کلارمونت آمریکا مورد بررسی قرار گرفته است. پل زاک دانش آموخته نورواقتصاد از دانشگاه پنسیلوانیا است. او فوق دکترای خود را از دانشگاه هاروارد أخذ کرده است. کتاب «بازار اخلاقی: نقش انتقادی ارزشها در اقتصاد» از جمله آثار او به شمار میروند. زاک مدیر مرکز مطالعات اقتصاد ـ علوم اعصاب(Neuroeconomics Studies) در آمریکاست و از وی به عنوان دانشمند شناخته شده در این حوزه نام برده می شود. گفتگو با این استاد دانشگاه در ادامه می آید:
آیا روند کنونی در علوم انسانی رفتن در خلاف جهت مسیر تخصصی شدن است؟
تصور من این است که در حال حاضر شاهد این موضوع هستیم که علوم انسانی و علوم (science) ارتباط زیادی با یکدیگر پیدا کرده اند. این ارتباط تا جایی است که شاهد نوعی همگرایی میان علوم انسانی و علوم (science) هستیم.
البته از گذشته شاهد این بودیم که علوم بر علوم انسانی و روش مطالعاتی آن اثرگذار بوده اند. به گونه ای که دانشمندانی چون «آگوست کنت» به دنبال این بودند روشهای علوم طبیعی را به علوم انسانی تسری بدهند.
این گرایش در قالب رفتارگرایی در علوم انسانی نیز دنبال شد و تلاش داشت تا روشهای علوم طبیعی را به علوم انسانی منتقل کند که دارای تأثیرات شگرفی نیز بر علوم انسانی بوده است.
اما این گرایش بعدها تعدیل شد و گرایشهای علمی به علوم انسانی رفته رفته تعدیل شدند و مکاتب پسارفتارگرایی واکنشی به علمی کردن علوم انسانی به شمار می رفتند. آنها در واقع به دنبال این بودند تا از افراط در علمی کردن علوم انسانی بکاهند.
علمی کردن علوم انسانی تا جایی پیش رفته بود که برای نمونه سعی داشت داده ها علوم انسانی را کمی سازد. توجه ویژه به مدلهای اقتصادی و فیزیکی و علوم ریاضات در این گرایش قابل توجه بوده است.
یعنی شما معتقد هستید در حال حاضر به همان سمت علمی کردن علوم انسانی پیش می رویم؟
صحبت من این است که نوعی همگرایی میان علوم انسانی و علوم (science) در حال رخ دادن است. در واقع پیشرفت علم باعث شده تا زمینه های نزدیک شدن این دو را شاهد باشیم. از رهگذر این همگرایی شاهد خواهیم بود که تحقیقات و مطالعات در هر دو حوزه بهبود می یابد. علوم نیز از این همگرایی بصیرتهایی از علوم انسانی دریافت خواهد کرد.
علوم انسانی نیز از پیشرفتهای علمی متأثر خواهد شد و شاید برخی پاسخهای خود را از آن بگیرد.
آیا شما شکل گیری مطالعات میان رشته ای را در نتیجه همین همگرایی میان علوم انسانی و علوم (science) می دانید؟
البته این همگرایی باعث تأثیر و تأثر علوم انسانی و علوم از یکدیگر شده است و حتی مطالعات میان رشته ای را نیز باعث شده است.
اما باید توجه داشت که مطالعات میان رشته ای صرفا در نتیجه همگرایی علوم انسانی و علوم نیست. بلکه ما شاهد مطالعات میان رشته ای در هر کدام از این دو زمینه مطالعاتی و تحقیقاتی هستیم.
برای نمونه مطالعات میان رشته ای در حوزه خود علوم انسانی و یا در حوزه خود علوم شکل گرفته است.
نکته ای که به نظرم جالب است بگویم این است که علوم انسانی عامل اساسی در معنادار کردن علوم است. به عبارت دیگر علوم معنای خود را از رهگذر علوم انسانی باز می یابند. من آرزو می کنم که هر کسی که در علوم مطالعه می کند از مطالعات علوم انسانی نیز بی بهره نباشد.
از سوی دیگر هر کسی نیز به مطالعات علوم انسانی مشغول است از مطالعات علم و پیشرفت های آن بی بهره نباشد و به مطالعه در این عرصه نیز بپردازد.
شما در خصوص مطالعات میان رشته ای اشاره داشتید که خود علوم انسانی نیز به سمت مطالعات میان رشته ای پیش رفته است. به نظر شما چه ضرورتهایی باعث شد تا علوم انسانی به مطالعات میان رشته ای توجه کند و به آن نظر اندازد؟
به کار بردن ابزارهای علمی برای دانشمندان و مردم عادی خیلی راحت تر و ارزانتر است. لذا به کار بردن این تکنیک ها و روش ها برای شرایط انسانی نیز مورد توجه بوده است. در واقع تمام این تلاش ها برای رسیدن به امری خوب است.
توجه داشته باشید که انسان نمی تواند صرفا در یک دیسیپلین (رشته) صرفا مطالعه کند و به آنچه مورد نیاز حتی آن حوزه مطالعاتی است دست یابد. لذا برای پاسخ گرفتن و رفع نیازهای آن حوزه مطالعاتی فراتر رفتن از آن حوزه مطالعاتی ضروری بوده است. برهمین اساس شاهد هستیم که دانشمندان و محققان برای یافتن پاسخ برخی پرسش ها ناگزیر به روی آوردن به سایر حوزه های مطالعاتی بوده و هستند.
برای نمونه حتی توجه داشته باشید که خود علم نیز برخی پاسخ هایش را از رهگذر مطالعات غیر علمی و برای نمونه از علوم انسانی می گیرد.
طلیعه
نظر شما