خبرگزاری شبستان_فومن: «ان الجهاد باب من ابواب الجنه فتحه الله لخاصه اولیائه و هو لباس التقوی و درع الله الحصینه و جنه الوثیقه...»، حضرت علی علیهالسلام میفرمایند: به راستی که جهاد یکی از درهای بهشت است که خداوند آن را برای اولیای خاص خود گشوده است. جهاد جامه تقوا و زره استوار خداوند و سپر محکم اوست.
به حق میتوان سرداران شهید فومنی را مصداق کامل مجاهد فیسبیلالله دانست؛ مجاهدی که حق جهاد را به شایستگی ادا کردند و سرانجام به قافله برگزیدگان درگاه ربوبی پیوستند. آنها مردی از مردان روزگار بودند.
همیشه گفتهایم و خواهیم گفت که شهیدان الگوهای عینی و جاویدان و دارای خصوصیات و سیرهای هستند که انسانها در عمق فطرت خود رسیدن و متخلق شدن به آنها را آرزو مینمایند. سیر و سلوکی که اجابت امر دین مبین اسلام بوده ضمن آن که عقل و وجدان هر انسان آزاده و آرمان خواهی نیز بر آن مهر تابید میزند. خصوصیات و رفتارهایی چون مردمداری و رسیدگی به امور و مشکلات محرومان، رعایت بیتالمال و اموال عمومی، سادهزیستی و آلوده نشدن به زخارف دنیایی و ...
در همین راستا برآنیم با رجوع به زندگینامه و وصیتنامه چندتن از سرداران شهید 8 سال دفاع مقدس فومن، نمونههایی از این قبیل سیر و سلوک را که ناظر بر موارد گفته شده است برایتان بیاوریم، سرداران و سرافرازانی که به واسطه مقام و مسوولیتهایی که بر عهده داشتند و میتوانستند از بسیاری از مواهب دنیایی برخوردار شوند اما بزرگوارانه از این امتیازات خود گذشتند تا به فوز و منزلتی بزرگتر و ماندگارتر نایل آیند.
سردار شهید گداعلي خوش روش در جلوگيري از فعاليت گروهكهاي ضد انقلاب در سالهاي اوليه بعد از انقلاب نقشبسزايي داشت
سردار رشيد اسلام گداعلي خوش روش ماسوله فرزند شادروان قربانعلي و خيره نعمتي ماسوله بهسال 1341 در شهر فومن زميني شد. با پشت سرگذاشتن دوران خردسالي، دوران تحصيلش فرارسيد و وارد مدرسه شد.
دوره ابتدايي را در دبستان 28 مرداد سابق (امام جعفر صادق (ع) كنوني) آغاز کرد. از همان زمانپس از انجام تكاليف مدرسه، به پدرش در شغل چلنگري (آهنگري) كمك ميكرد. پس از اتمام ايندوره، دوره راهنمايي را پشت سر گذاشت و سپس تحصيلات متوسطه خود را در هنرستان شهيد باهنردررشتهي اقتصاد اجتماعي، تا قبولي سال سوم به پيش برد.
از سال 1356 با مبارزات مردم عليه رژيم پهلوي آشنا شد و با اوجگيري اين مبارزات پس ازشهريور ماه 56، همگام با اهالي فومن در تظاهرات خياباني شركت ميکرد. فعاليتهاي او درصحنههاي مختلف انقلاب، سبب شد تا در سال 57، يعني پس از اتمام سال سوم، از ادامهي تحصيلبازماند.
او فعاليت خود را در مسجد بالا محله و بسيج اين شهر متمركز كرده بود و در تاسيس كتابخانه آن مسجد، تلاش بسيار داشت. با مطالعهي قرآن كريم و كتب مذهبي، آشنايي زيادي با موضوعات ديني يافت و در بين جوانان شهر، وزنهي فرهنگي ـ مذهبي به حساب ميآمد. به همين لحاظ درجذب جوانان و جلوگيري از فعاليت گروهكهاي ضد انقلاب در سالهاي اوليه بعد از انقلاب نقشبسزايي داشت.
شهيد خوش روش از دوران نوجواني، علاقه زيادي به اقامه نماز و قرائت قرآن داشت. جوانان بهشدت مجذوب و علاقهمند به او بودند و حتي در مسجد محل، پشتسراو نماز ميگزاردند. بسياررك و صريح بود و اگر خطايي از كسي سر ميزد، به گونهاي با رفتار غيرشرعي و غيراسلامي برخورد ميكرد. رفتار توام با تواضع و محترمانه او با مردم، به خصوص جوانان شهر، زبانزد همگان بود.
در سالهاي 60 ـ 59 كه فعاليت گروهكهاي ضد انقلاب، به ويژه منافقين افزايش يافت، در شهرفومن گروهي از جوانان حزب الله به سرپرستي حجت الاسلام مصطفي حائري فومني، براي مقابله بافعاليتهاي آنان تشكيل شد كه شهيد خوش روش نيز يكي از اعضاي فعال اين گروه بود.
او به همراه جوانان حزبالله اين شهر، شبها تا صبح در خيابان و معابر عمومي به گشتزني ميپرداختند، تاهر گونه فعاليت شبانه ضدانقلابي را خنثي نمايند. اين امر سبب گرديد تا منافقين نتوانند در شهرپايگاهي بيابند، به ناچار به روستاها ميرفتند و خوشروش با دوستان خود به روستاها نيز ميرفتند و در آنجا هم مانع فعاليت آنها ميشدند.
با شروع جنگ تحميلي، شهيد خوشروش براي اولين باراز نهاد بسيج عازم مناطق جنگي شد. پس از اين در چهاردهم تير 1360 بود كه به عضويت رسميسپاه پاسداران فومن درآمد. يك دوره آموزش تاكتيك، اسلحهشناسي و تخريب را در هيجدهممرداد ماه همان سال، در سپاه فومن پشت سر گذاشت و در بيستم آبان اين سال نيز يك دوره آموزشعمومي را در پادگان آموزشي المهدي (عج) چالوس طي کرد.
در مهرماه 1361 بعنوان مربي آموزشهاي نظامي در سپاه فومن، آغاز به كار كرد و پس از آن بود كهعازم جبهه گرديد و در لشكر 25 كربلا حضور يافت. پس از مدتي در عمليات محرم شركت کرد و مسئوليتهايي در حد فرماندهي گروهان را برعهده داشت. بعد از عمليات محرم، در پي آماده سازي نيرو براي عمليات والفجرمقدماتي در منطقهي فكه، گردان ويژهاي كه عمده نيروهاي آن، آر پي چي زن و ضد زره بودند را تشكيل داد.
پس از مدتي، نام اين گردان از «منتقم» به «امام حسين (ع)» تغيير نمود و به دنبال زخمي شدنفرمانده وقت اين گردان (رضيپور)، شهيد خوش روش، فرماندهي گردان مزبور را برعهده گرفت.شهيد خوش روش در اواخر پاييز سال 1362 به مرخصي رفت و به دنبال مقدماتي كه از پيش، پدر ومادرش فراهم كرده بودند، با خانم سيده رقيه بقايينژاد فومني ازدواج كرد.
صبح روز عروسي، عمليات والفجر 4 شروع شد. دوستان همرزم او كه به اتفاق هم در مرخصي بسر ميبردند، موضوع عمليات را از او پنهان كردند، اما او باخبر شد و در شب دوم ازدواجش، در عمليات حضور يافت.
از حضور درجبهه احساس خستگي نميكرد. در عمليات والفجر 6 بر اثر انفجار خمپاره، از ناحيهيدست مجروح و بر اثر موج انفجار، دچار اختلال شنوايي گرديد و به همين علت مدتي را دربيمارستان تهران بسر برد. با وجود جراحت و درد، با اصرار زياد عازم جبهه گرديد و براي اينكههمواره در جبهه حضور داشته باشد، با خانواده خود در اهواز ساكن شد.
اين شهيد والامقام و سرافراز ميهن، پس از 38 ماه و 27 روز حضور مستمر در جبهه و چندين مرتبهجراحت در عملياتهاي مختلف، سرانجام در بيست وچهارم اسفند 1363 در شرق دجله جزيره ترابه بر اثر اصابت تركش خمپاره از ناحيه شكم به شهادت رسيد و در زمره اميران دلها قرار گرفت.پس از شهادتش، تنها فرزند او كه دختر بود، در تاريخ پانزدهم خرداد 1364 چشم به جهان گشود.
وصیت نامه شهید خوشروش:
...اگر انساني در راه مجاهده راه خدا برآيد، بايد علاقههاي مادي را که مهمترين مانع از جهاد است مبدل به علاقه خدا که مهمترين محرک است نمايد و خود را از آلودگيهاي اخلاقي پاک ساخته و عشق و شوق خدا در فکر و روانش شعلهور گردد، تا آماده جانبازي و فداکاري و مجاهدت در راه معشوق گردد. من گام نهادن در اين مسير خدايي را که جهاد در راهش ميباشد يک فريضه ميدانم و به جايي ميروم که ملکوتش مينامند و اينجا جايي است که من مدتها آرزوي آن را در دل ميپروراندم.... همسر عزيزم که مهر و محبتت در قلب من جاي دارد سعي کن در تمام لحظات زندگي ياد خدا باشي ذکر خدا بر لبانت جاري باشد، محبت خدا در قلبت جايگزين تمام محبتها باشد لطف خدا و مرحمت خدا را در نظر داشته باش، و اين را بدان که وعدههاي خدا حق است، و خداوند هيچوقت خلف وعده نميکند.... وقتي ميفرمايد قيامت هست و حساب است به خودش قسم همه اينها حق است اين ما هستيم که بايد از شک و ريب به عوالم غيب دربيابيم....حيات دنيا فاني شدني است و بايد که عروج نمائيم به دنيايي ديگر که در انتظار ماست، پس چه توشهاي جمع کرديم براي سعادت ما در آخرت، آيا در مقابل سختيها و ناملايمات صبر پيشه کرده ايم، آيا هيچ عمل صالحهاي انجام دادهايم، آري گفتهها زياد است اما عمل کم است، که انشاالله اگر خداوند توفيق علم و عمل به ما عنايت فرمايد انشاالله از لبيکگويان «يا ايهاالذينآمنوا» او باشيم.
سردار شهيد خليل (حجت) نظري كانون فرهنگي ـ مذهبي «سردار جنگل» را پايهگذاري نمود
سردار شهيد خليل (حجت) نظري جهود بيجاري فرزند شادروان اسماعيل و به سال 1340 در شهر فومن، چشم حقبين به حقايق جهان گشود.
به سال 1347 در دبستان ابتدايي 28 مرداد سابق (امام جعفرصادق عليه السلام فعلي) دوره ابتداييرا آغاز و به سال 1352، دوره راهنمايي را در مدرسه راهنمايي تحصيلي كوروش سابق (توحيدفعلي) از سرگرفت. حجت در اين سنين، در كنار تحصيل، ساعات فراغت خود را در مغازه ندافيپدرش ميگذرانيد. در همين ايام بود كه پدرش را از دست داد و به خاطر مشكلات، يك سال ازتحصيل بازماند. با شروع سال تحصيلي 57 ـ 56 در دبيرستان فردوسي سابق در رشتهي اقتصاداجتماعي، مشغول به تحصيل شد و در كنار تحصيل به همراه برادر بزرگترش، در مغازه ندافيپدر به كار ميپرداخت.
در سالهاي پيش از انقلاب، حجت وارد فعاليتهاي سياسي شد و مغازه ندافي پدر را به مركزهماهنگي، راهپيماييها و پخش اعلاميهها مبدل نمود. چندين بار توسط ايادي رژيم، مورد ضرب وشتم قرار گرفت و حتي در اين زمينه، چندين مرتبه از مدرسه اخراج گرديد و به خاطر همينفعاليتهاي گسترده سياسي و همچنين مذهبي، موفق به أخذ ديپلم در دوره تحصيل نشد.
پس از پيروزي انقلاب، در مبارزه با گروههاي ضدانقلاب، بسيار فعال بود. وقتي دانشگاه گيلان در رشت، به تصرف گروهكهاي ضدانقلاب (منافقين و كمونيستها) درآمد، حجت به اتفاق چندتن از دوستانخود، دو هفته در درگيريهاي رشت حضور داشت، تا اينكه دانشگاه از وجود عناصر ضدانقلابپاكسازي گرديد.
شهيد نظري جزو اولين كساني بود كه پايگاه بسيج را در شهر فومن ايجاد كردند. براي مبارزه بااشاعهي فرهنگ غربي، كانون فرهنگي ـ مذهبي «سردار جنگل» را پايهگذاري کرد و ضمن جذببسياري از جوانان در كلاسهاي عقيدتي ـ مذهبي، برنامههاي مفصل تفريحي، زيارتي و ورزشي رادر اين كانون ترتيب داد. او با جذب نيروهاي پراكنده و برگزاري كلاسهاي قرآن، برنامههاي مفصلكوهنوردي و همچنين اردوهاي زيارتي ـ سياحتي، توانسته بود با دور نگهداشتن بسياري از جوانانشهر خود از خطر گزند شياطين دروني و بيروني، تحول بزرگي در آنان ايجاد کند.
پس از شروع جنگ تحميلي، جزو نخستين نيروهاي داوطلب شهرستان فومن بود كه رهسپار استانكردستان شد. در يكي از درگيريهاي منطقهي كردستان، به همراه شهيد گداعلي خوش روش، رويقلّهاي در برابر شبيخون عناصر ضدانقلاب، به ويژه حزب دمكرات كردستان ايستادگي كردند كه درنتيجه، مورد تشويق احمد متوسليان ـ فرمانده وقت لشكر 27 محمدرسول الله (ص) ـ قرار گرفتند.
از اين پس، حجت بارها به جبهه اعزام شد و در همين ايام، به صورت غيرحضوري موفق به أخذديپلم در رشتهي اقتصاد اجتماعي گرديد. او در عمليات رمضان، حضور داشت و در حالي به خانهبرگشت كه جراحتي بر تن داشت. زمستان سال 1361 را در كوههاي ميشداغ فكه به پايان برد و دربهار سال بعد، در مريوان با قبول مسئوليت گروهان ضربت «جندالله«، به پاكسازي منطقه پرداخت.
با شركت در عمليات والفجر 6، بار ديگر مجروح شد بعد از بازگشت به منطقهي جنگي، مسئوليتفرماندهي گروهاني در پاسگاه زيد را برعهده گرفت. در عمليات آبي ـ خاكي بدر نيز در نيزارهايهورالعظيم مجروح شد و جهت مداوا به بيمارستان شيراز منتقل گرديد.
حجت سال 1364 را با به عهده گرفتن مسئوليت مشكلترين خط پدافندي منطقه چنگوله آغاز كردوصيتنامهي خود را در سوم مهر همان سال نوشت. در ديماه سال 64 در تك دشمن، برادر كوچكتر حجت ـ بشير ـ به شهادت رسيد و دو روز بعد از شهادت برادر، يعني در نهم ديماه به شدت مجروحو روانهي بيمارستان شهداي تهران شد.
چند روز بعد، براي تشييع پيكر برادرش به فومن آمد و باويلچر، جلوي تشييع كنندگان بود. سه روز به مراسم چهلم برادرش مانده بود كه عمليات والفجر 8 آغاز شد و با همان حال، عازم جبهه گرديد و همراه نيروهايش در عمليات شركت نمود.
شهيد حجت نظري در تير 1365 با دوست خواهرش ـ خانم نظري كه در آنوقت مربي تربيتي آموزش و پرورش بود ازدواج نمود. پس از اين،مجددا به منطقه جنگ بازگشت و در كوتاهترين زمان به بازسازي گردان پرداخت و حماسه فتح جزيره بوارين را به وجودآورد. بعد از اين، جايي كه حجت در آن مستقر بود بولدورزها مشغول خاكريز زدن بودند.
حجت پس از اقامهي نماز مغرب و عشاء، مشغول قرآن بود كه پيك گردان وارد شد. او به پيام پيكگوش ميداد كه ناگهان خمپارهاي در نزديكي آنها فرود آمد و منفجر گرديد. تركش خمپاره قسمتي ازكاسه سر او را با خود برد و به اين ترتيب، حجت نظري پس از 74 ماه حضور در جبهه و سه بار مجروحيت، در حالي كه فرماندهي گردان حضرت ابوالفضل (ع) از لشكر 16 قدس گيلان را برعهده داشت، در شانزدهم اسفند 1365 به شهادت رسيد و بدين طريق به ديدار معبود خويش شتافت. نوزده روز بعد از شهادتش، پسرش متولد شد كه بنا به وصيت پدر، نام او را «بشير» گذاشتند.
در قسمتی از وصيت نامهاش ميخوانيم:
بسم رب الشهدا
من المومنين رجال صدقوا ما عاهدو الله عليه فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا.
هستند مرداني كه به پيمان خويش با خداوند وفا كرده اند بعضي از آنها جان بر سر پيمان نهاده اند و گروهي ديگر در انتظار شهادتند و هرگز از راه خويش بر نمي گردند.
با درود فراوان به امام امت و اميد امام و امت شهيدپرور ايران و با سلام به تمامي شهيدان و مبارزان راه الله بر آن شدم بعنوان يكي از افراد جامعه چند جمله اي وصيت براي هم مسلمان و امت حزب الله بنويسم.
همه مي دانيد كه زنگ خطر و بيدار باش در جهان به صدا آمد, اكنون فصل جهاد و مبارزه مي باشد فصل از خود گذشتن و زمان وفاي به عهد با معبود است, ديگر هنگام غفلت و خوشي و بي تفاوتي نيست, اي انسان وقت آدمي كمتر از آنكه مي پنداريد سر ميرسد آن روزي كه ماه تابان تيره شود و خورشيد بي نور گردد و ستارگان متلاشي شوند و كوهها به حركت آيند آن روزيكه صحيفه صور دميده شود, آري برادرم قرآن خود مي گويد آنروز فرا مي رسد و چون آن يوم بر مردم پديدار گردد گويي همه عمر دنيا شبي تا صبح يا روزي تا شام نبوده قران به ما هشدار ميدهد كه اي انسان خليفه الله , به هوش باش و از فرصت كه خود نعمت بزرگي براي بشر است استفاده نما , وقتي خداوند انسان را دعوت به حركت و بيداري مي كند برنامه هايي نيز برايش در نظر گرفته كه توسط پيامبران و ائمه اطهار (س) بر بشر نشر گرديد و در آن زمره است اقامه نماز و اجراي جهاد و اعطاي خمس و زكات , ايفاي امر و نهي و... اكنون كه جبهه ها نياز شديد به نيروهاي فعال و مؤمن دارد لذا اينجاست كه نبايد خاموش ماند و سر در لاك خود فرو بريم بلكه همانطوري كه پيامبر و امامان براي دين حق جان فشاني نمودند, اين مكتب سرشار از محبت و اعتقاد و ايمان است همه بايد به آن غبطه بخوريم و افتخار كنيم كه مكتبي داريم كه جهان را به حركت آورده است, مكتبي كه بي نياز از همه فرهنگ هاي غرب و شرق است را به ما سپرده اند و بايد آنرا حفظ كنيم.و همانطور كه علي (ع) مي فرمايد جهاد يكي از درهاي بهشت است كه اين در را خداوند براي دوستان خاص خود باز خواهد كرد و رفتن به جبهه خود از نعمتهايي است كه خداوند به انسان ارزاني مي دارد, پس خوشا به سعادت مجاهد.
جهاد در راه خدا يكي از مهمترين فرايض ديني و سياسي و اجتماعي است همانطوري كه حضرت علي (ع) مي فرمايند: بهترين عمل مومن جهاد در راه خداست.
تنها راه سعادت در اين دنيا و آخرت چنگ زدن به ريسمان محكم الهي است
سردار شهيد عسكر معصوم گسكره فرزند رحمت الله به سال 1340 در روستاي گسكره شهرستان فومن پا به عرصهي روزگار گذاشت. دوران كودكي را در يك خانواده مذهبي و كشاورز از قشر متوسط جامعه سپري نمودو پس از آن وارد مدرسه شد و تا أخذ ديپلم حسابداري تحصيلات خود را دنبال نمود.
در سالهاي انقلاب به صفوف مبارزين پيوست و پس از پيروزي نيز براي حراست و پاسداري از اسلام و ايران كه تازه طعم استقلال و آزادي را ميچشيد، به سپاه پاسداران پيوست و لباس مقدسپاسداران انقلاب اسلامي را به تن نمود.
شهيد معصوم مدتي در اين كسوت، همزمان با ديگر پاسداران و بسيجيان به حفاظت از نظام نوپاياسلامي پرداخت، تا اينكه بعد از هجوم ددمنشانه ايادي بيگانه به ايران، مردانه عازم جبهههاي نبردگرديد و در اين راه از هيچ كوششي دريغ نورزيد.
سرانجام در بيست و ششم شهريور ماه 1362بدست حزب دمكرات كردستان در مسير مريوان ـ جانوران به شهادت رسيد و به كاروان عظيمشهيدان پيوست. پيكرش بعداز تشیع باشکوه درگلزار شهداء کلرم (امامزاده عبدالله) به خاك سپرده شد.
درقسمتی از وصيتنامهاش آورده است :
اولين تأكيد من اين است كه پيرو ولايت فقيه باشيد. برادران وخواهران، تنها راه سعادت در اين دنيا و آخرت چنگ زدن به ريسمان محكم الهي است. احكاماسلام را عمل كنيد، تا به سعادت برسيد.
سردار شهید فرجود، خود را با حركت توفنده انقلابهمگام ساخت
سردار شهيد علي فرجود شالگورابي فرزند مرادعلي به سال سوم مهر 1336 در روستاي شكالگوراب بالا شهرستان فومن در خانوادهاي مذهبي و زحمتكش قدم به جهان گذارد.
پس از گذراندن دوران طفوليت، وارد مدرسه شد و تا پايهي سوم متوسطه در رشتهي اقتصاد بهادامهي تحصيل پرداخت. شهيد فرجود در سالهاي قبل از انقلاب، خود را با حركت توفنده انقلابهمگام ساخت و تا حد توان، در فعاليت انقلابي شركت ميکرد. پس از انقلاب در اغلب مجالسيكه در مسجد و انجمن اسلامي محل، برگزار ميگرديد، شركت داشت و در همان ايام به عضويت نهادسپاه پاسداران انقلاب اسلامي شهرستان فومن درآمد.
پس از شروع جنگ تحميلي، از سپاه فومن عازم جبهههاي حق عليه باطل گرديد و پس از دلاوري و رشادتها، سرانجام در سيام آبان 1361 در منطقه عملياتي موسيان به مقام شهادت نايل آمد و بهجمع شهداي اسلام پيوست. از این شهید دو فرزند یکی دخترو یکی پسر به یادگار مانده.
شهيد فرجود از نظر اخلاقي، فردي خوش رفتار و آرام بود و بصيرت خاصي درباره مسائل داشت.به واجبات و ترك محرمات اهميت خاصي ميداد و به امور خانواده، بسيار توجه داشت. صبور بودو در سختترين لحظات، بر اعصاب خود مسلط ميشد.
در وصايايش ميخوانيم: «سفارشي كه من به برادران و خواهران عزيزم دارم، اين است كه با تماموجودتان تلاش نمائيد و پيروي از امام خميني بتشكن نموده و امام را تنها نگذاريد و با نيرويالهي، دشمنان خدا را سركوب نمائيد و هيچ مكتبي جز مكتب اسلام، نجات دهنده بشر نيست».
نظر شما