شهیدی که عاشقانه دوست داشت در دانشگاه حقیقت عشق پذیرفته شود

خبرگزاری شبستان: شهید آریه بندان عاشقانه دوست داشت در دانشگاه حقيقت عشق پذيرفته شود و به خاطر همين عشق چیزی مانع از انجام رسيدن به رسالتش نشد و سرانجام در جبهه های نبرد حق علیه باطل در آسمان شهادت پرواز كرد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان از بندر آستارا، در مكتب اسلام از خود گذشتگی در راه خدا و دفاع از حق در بالاترين حد ارزشگذاری شده است و فرهنگ ايثارگری و شهادت طلبی در متن اسلام از درخشش و ويژگی برجسته ای برخوردار است.

دستاورد اساسي حضرت امام خميني(ره) در رهبري انقلاب اسلامي احياء اسلام ناب محمدي (صلی الله علیه و آله و سلم) و مهم ترين ويژگي آن احيا فرهنگ شهادت و ايثارگري بود با مروري گذرا در فرآيند نهضت امام خميني و قوام نظام اسلامي به خوبي مي توان دريافت كه اگر فرهنگ شهادت طلبي و ايثار گري نبود نه انقلاب به پيروزي می‌رسید و نه نظام اسلامي دوام مي‌يافت.

خانواده شهدا از جهات مختلف داراي مقام و منزلت ويژه اي در پيشگاه خداوند و در نظام جامعه اسلامي دارند پدر و مادر شهيد با توجه به اينكه معمولاً بيشترين نقش را در تربيت شهيد ايفا مي‌كنند و با داشتن علاقه به فرزند خود او را تقديم خدا كرده اند از ارزش والايي برخوردار مي باشند.

زنده نگهداشتن ياد و نام شهيد و الگوسازي از شخصيت و سيره زندگي و حماسه ايثار گرانه شهيد بخشي از وظایف جامعه نسبت به شهيد است و همه ما باید در این راستا گام برداریم و راهشان را ادامه دهیم.

فرصت کنگره ۸ هزار شهید گیلان را غنیمت شمرده و به گرامیداشت یاد و خاطره ۸ هزار شهید والامقام گیلان، به قسمت مختصری از زندگینامه و خاطراتی از دوستان و همرزمان شهید شاهرخ آریه بندان می‌پردازیم.

دوران كودکی شهيد آريه بندان

شهيد شاهرخ آريه بندان در يک خانواده آگاه متقی و با علم ايمان در شهر تبريز در ۱۰ مرداد سال ۱۳۴۴ به دنیا آمد و تحت تربيت پدر و مادری مومن و مهربان پرورش يافت، این شهيد بزرگوار دومين فرزند از خانواده بود و پدرش شغلش آزاد و دارای روحيه جوانمردی و از فضائل اخلاقی بسيار بالايی برخوردار بود. وی در دوران پرشكوه انقلاب اسلامی و چه بعد از آن از هيچ كوششی در جهت اهداف متعالی نظام و رهبر عزيز خود دريغ نداشت.

مادرش معلم و بسيار مهربان و روشن فكر بود اما از آنجا كه تقدير جور ديگر رقم می‌زند شهيد شاهرخ مادرش را در ۵ سالگی از دست می‌دهد و تنهايی اين چراغ خاموش با وجود 4 فرزند مسئوليت آن برای پدر بزرگوارش دو چندان می‌شود واو دور ماندن و بی قراری كردن از مهر محبت مادری را كاملاً احساس می‌كرد و به خوبی در خاطرش بود كه چگونه مادرش به او توجه و محبت می‌كرد به هرحال دست سرنوشت بر اين بود كه پدر با صبوری و مهربانانه تنها در اين قسمت اوليه روزگار فرزندان خود را با عشق و صميميت بزرگ كند و درس انسانيت، جوانمردی و كرامت را با پيوستن به دين و حقيقت و عشق به خدا را از همان كودكی به آنها بياموزد.

شهيد شاهرخ آريه بندان دوران ابتدايی را در محله دركه تهران گذراند از هوش و استعداد فوق العاده ای برخوردار بود روح آرام و ملكوتی او از دوران كودكی در زلال اذان و نماز تطهير يافت و از همان زمان كودكيش بدليل مداومت پدر بر حضور در نماز جماعت و مراسم دينی او نيز به اين مجالس راه پيدا كرد كه در مجالس دينی از جمله در برنامه های سوگواری امام حسين (علیه السلام) حضور داشت و عشق خدمتگذاری به آستان شهيد پرور حضرت اباعبدالله (علیه السلام) در عمق وجودش ريشه دوانيد و در همان دوران كودكيش سعی و تلاش می كرد كه هر چه با شكوه تر و تمام تر سنت‌های پسنديده اسلامی را به جای آورد و با كلام خدا مانوس شده بود و از همان دوران طنين آيات الهی كه با تلاوت قرآن به وسيله پدرش در فضای خانه جريان داشت او را به سوی دين و معنويت سوق داده و سخت به آن علاقه مند و مشتاق ساخته بود.

شهيد شاهرخ به دليل اينكه در خانواده جويای علم و دانش پرورش يافته بود از همان كودكی با شور و حالی پا به فضل و دانش گذاشت و از همان موقع چون با نماز و مناجات آشنا بود رابطه اش با اسلام و آداب مسلمانی همراه با درس و تحصيلش ادامه يافت و باعث شد كه قرآن مجيد را به نيكويی تلاوت كند و اين صفات حسنه در روح او چنان پرورش يافته بود كه در انجام تكاليف دينی و فضائل اخلاقی هيچگاه احساس سستی به خود راه نمی داد و ايشان آخرين دوران ابتدايی و راهنمايی را با همت و كوشش فراوان با نمرات بسيار بالا در سنندج به خوبی گذراند و شاهرخ در رشته تجربی راهي دبيرستان شد و در دوران اوليه دبيرستان با برادرش شهرام در كلاس های عقيدتی سياسی مسجد محل حضور فعالانه داشتند و در اردوهای سياحتی و زيارتی و برنامه های ديگر در انجمن اسلامی محل منطقه شان شركت می كردند و در يكی از اين اردوها به شهر زيبای اصفهان سفر كردند و به اتفاق بسياری از برادران عزيز سپاهی و تعداد بی شماری از نوجوانان و جوانان منطقه راهی اصفهان شدند شهيد شاهرخ در اين اردو با بسياري از بزرگانی كه سرچشمه اصلي تفكر آنها حقيقت، معرفت و قرب به خداوند و آثار و گفتار حضرت امام (ره) بود آشنا شد و شاهرخ بعد از اين اردو دايره فعاليتش در انجمن اسلامي بيشتر شد و شهيد علاوه بر وظايفي كه در مقابل درس و انجام كارهاي فرهنگي داشت به پدر نيز در كارهاي مربوطه به كارخانه نيز كمک چشمگيري می‌کرد.

 

دوران جوانی شهید آریه بندان

صبر و بردباری شاهرخ از خصايص ديگرش بود هميشه در هر كاري بردباري را پيشه خود مي‌كرد و هميشه مي‌گفت رو برو شدن با دشواري ها يا هر بلا و مصيبتي كه براي انسان ها پيش مي‌آيد آزمايشي الهي است كه از جانب خداوند به وجود آمده براي اينكه ميزان خلوص و پايمردي انسان ها معلوم شود معتقد بود كه دنيا صحنه امتحان براي انسان هاست.

با صلابت و توانايي بسيار بالا در مقابله با مشكلات ايستادگي مي‌كرد اراده پولادين و پرخروش شاهرخ در زندگيش باعث شده بود كه از هيچ فرصتي براي يافتن چراغ هدايت در مسير قدم به قدم زندگيش را از دست ندهد با گذشت و كرامت نفس و مناعت طبع در مقابل سختي ها مقاومت مي كرد واقع بين و حقيقت گرا بود آنچنان بي آلايش و ساده افتاده بود زبانزد عام و خاص قرار مي گرفت در پوشيدن لباس ساده ترين و ارزان ترين لباس ها را انتخاب مي‌كرد و در هر فرصتي كه برايش مهيا بود براي تبليغات ديني و فرهنگي جوانان را به سوي مسجد و مجالس مذهبي تشويق مي كرد و در هر محيطي امر به معروف و نهي از منكر را برخود و جوانان واجب مي دانست شاهرخ مهربان و خوش برخورد بود هميشه مرتب و آراسته بود سعي مي كرد نمازش را اول وقت بخواند هرگز غيبت نمي كرد و غيب گويان را آگاهي و تذكر مي‌داد بسيار منطقي بود نسبت به خانواده به ويژه پدر و مادر آنچنان صميمي و مهربان رفتار مي كرد كه الگوي بسيار والايي براي اطرافيان خود بود و هميشه به برادران و خواهران خود سفارش مي كرد كه احترام به والدين و حرمت بزرگتر را مد نظر داشته باشند قرآن بخوانند و به گفته هاي آن عمل كنند كه شما را به جايگاه عبوديت و مسير الهي سوق خواهد داد و از هر گونه لغزش و آفتي بدور خواهيد ماند شاهرخ علاقه زيادي به ورزش كشتي داشت و در باشگاه مرحوم حسن سعديان در تهران مسابقاتي برگزار شد كه شاهرخ مقام اول كسب كرد كتاب هاي سياسي و اجتماعي و فرهنگي بسيار مي خواند از جمله كتاب هاي استاد مكرم زنده ياد شهيد بزرگوار مطهري را زياد مطالعه مي كرد كه تا حدي علاقه وافر به كتاب هاي ايشان با تسلط كامل بر محتويات بعضي از آثار ايشان را نيز داشتند در تحصيل و دانش بسيار هوشمند و كوشش فراوان داشت تا اينكه در سال 1365 در رشته مهندسي عمران در دانشگاه دولتي تبريز قبول شد.

اما عاشقانه دوست داشت در دانشگاه حقيقت عشق پذيرفته شود و بخاطر همين عشق از هيچ خستگي آن را مانع از انجام رسيدن به رسالتش در راه مسير خود نداشت و نمي‌شناخت شاهرخ هنگام عبادت بسيار با حضور قلب با خداوند راز و نياز مي كرد.

عبادت او صرفاً به نيت قرب به خدا و توجه به حضور او صورت مي گرفت معتقد بود كه اگر عبادت با بي توجهي انجام شود هيچ اجري براي او نخواهد داشت در عبادت بايد شور و هيجان خاصي بر دل برقرار باشد تا صدايش به معبود خود برسد و هر آنچه از آن بيشتر در قلب نمايان باشد اثر عبادت او نيز بيشتر خواهد بود و شاهرخ به اين باور و يقين رسيده بود كه انجام صحيح و درسته تكاليف شرعي و اخلاقي در چهارچوب قوانين زندگي يک انسان مي‌تواند او را از ارتكاب اعمال زشت بر حذر دارد و روحش آماده و پذيراي مراتب معنوي بالاتر قرار گيرد او در واقع از هواي نفساني و قيد و بندهاي دنيوي خلاص شده بود و كلمات درونيش حقيقي تر و عميق تر شده بود و خودش را در معرض فيض الهي و جوار عالم ملكوت و در سايه خدا مي ديد كه اين تازه شروع سرمشق بيداري معنويت او بود وقتي كه عبادت از قلب فراتر مي‌رود به مرتبه ملكوتي ارتقا مي يابد و آن همان مرتبه اي هست كه شهدا به آن رسيده اند اين زيباترين جلوه‌اي از منزلت والاي رزمندگان غيور كشور ماست زمانيكه كه جانشان را در جبهه فدا مي كنند و يا بعد از مجروح شدن و تحمل سختي ها و درد بسيار كه خود پاداش بزرگي و اجري بي انتها دارد و در اثر جراحتشان و جانبازي به شهادت مي رسند و يا اينكه در اسارت و شكنجه و آزار مضاعف دشمنان قرار مي گيرند و به مقام و منزلت آزادگي مي رسند همه آنها برخوردار از اين فضيلت و كرامت عشق به الهي هستند و با برخورداري از واژگان رزمنده آزاده جانباز و شهيد در اوج اين قله رفيع جاي مي گيرد و درود مي فرستيم و سجده خاضعانه بر آرمانهاي چه آن دسته از عزيزاني كه براي حفظ دين‌و‌ميهن و پيام رهبرشان به استقبال رفتند و لبيك گفتند و شهيد شدند و چه آن دسته از عزيزاني كه شهيدان زنده هستند و با وجود جراحت هايي كه از جنگ به يادگار دارند در عرصه ديگر روزگار دنباله راه شهداي گرانقدر مشغول به جهادي ديگر مي‌باشند.

شاهرخ به حقيقت و عالمي راه پيدا كرده بود كه جز قرب جوار خداي لايتناهي بجاي ديگري وصل نمي‌شد و چنان احساس شادي قدرت و سعادتي در وجودش آشكار بود كه خود را فراموش مي‌كرد تا اينكه سبک بال در اقيانوس توحيد غوطه ور شد و در ۱۰ شهریور سال ۶۵ در حاج عمران در عمليات كربلاي ۲ به ملكوت اعلي پيوست و روحش به حق واصل گرديد. پیکر مطهرش را پس از تشیع با شکوه در گلزار شهدای غربی ترین شهر گیلان بندر مرزی آستارا به خاک سپردند.

 

خاطراتی از دوستان، همرزمان و آشنایان شهید آریه بندان

شهرام آریه بندان، برادر شهید آریه بندان در مورد برادرش می‌گوید: شاهرخ برادري بسيار با فضيلت و با تقوا و در واقع نمونه اي از مردان خدا بود. وی از نظر فروتني در مرتبه اي عالي قرار داشت و براي ديگران احترام و ارزش فراواني قائل بود براي خدا سخن مي گفت و پيوسته به ياد خدا و عاشق اسلام و امام بود تهذيب نفس و پالايش روان از آلودگي هاي دنيوي معرفت و ديد روشن بينانه‌اش از اوصاف معنوي برادرم بود چنان در لابه لاي امور روزگار رفتار و عمل مي كرد كه گويي خداوند را در همه كارهايش به روشني مي بيند و هيچ وقت تكبر و غرور و خود نمايي و حسادت در كارهايش راه نمي يافت و از خودنمايي و شهرت طلبي گريزان بود و در روابط اجتماعي او با مردم بسيار ستودني و در حسن بيان جاذبه خاصي داشت.

 

در سامان بخشيدن به فعاليت هاي فرهنگي عقيدتي و تبليغي بسيار كوشا بود و در آگاه ساختن جوانان و شور و شعف به آرمانهاي انقلابي و ولايت تلاش بسيار داشت او واقعاً به امر ولايت اعتقاد كامل داشت و حاضر بود در اين راه جانش را بدهد كه عاقبت هم چنين شد برادرم از همان دوران طفوليت روحيه‌ لطيف عبادي و نيايشگر داشت و با شور و نشاط مهر و محبتي كه داشت به محيط گرم خانواده صفا و صميميت ديگري مي بخشيد.

 

در عرصه دفاع مقدس درنگ تاخير و تعلل را به هيچ وجهه جايز نمي دانست و همواره پيشقدم بود و از جبهه كه برگشت بيشتر از چند روزي نتوانست مرخصي را تحمل كند زيرا معتقد بود حريم قرآن و قداست مكتبمان، مملكت مان و ناموسمان را بايد پاسداري و حراست كنيم و با ذخيره اي از ايمان و تقوا و جهاد و تلاش شبانه روزي براي خدا و نبرد بي امان با دشمنان اسلام در آسمان شهادت پرواز كرد و بر آستان رحمت الهي فرود آمد و به لقاء الله پيوست.

 

كاوه آريه بندان برادر دیگر شهید بزرگوار نیز در مورد برادرش اینگونه می‌گوید: برادرم انساني نمونه از تقوا شكيبايي و فروتني بود بسيار وظيفه شناس و داراي اعتقادات قوي مذهبي بودند اخلاق نيكو و پسنديده داشت و شعور عاطفي اش باعث شده بود كه گل سر سبد خانواده و مورد احترام ساير مردم نيز باشند براي والدين احترام بسيار زيادي قائل بود و هرگز از كسي كينه اي به دل نمي گرفت به صله ارحام اهتمام مي ورزيد و روحيه ورزشكاري پهلواني داشت و خاطرم هست كه برادرم در باشگاه مرحوم حسن سعيدیان در ميدان منيره تهران در مسابقات مقام اول را كسب كرده بود و در هنر نقاشي استعداد بي نظيري داشت در كنار آموختن درس و دانش به فراگيري كتاب هاي مذهبي به خصوص تفسير قرآن مجيد مطالعات زيادي داشت.

 

سطح آگاهي و علمي و ديني ايشان چنان وسعت داشت كه بسياري از جوانان از معاشرت با او بهره ها مي بردند چيزي كه برايش مهم بود عمل به دستورات الهي و اطاعت از فرمان خدا بود، غيرت و مردانگي و شجاعت در وجودش سرشار و لبريز از سخاوت و كرامت در رفتار و عملكردهاي روزمره خود موج مي‌زد هميشه در صحبت هايش تاكيد داشت كه جوياي علم باشيد و به درجات و مرتبات عالي خود را برسانيد و هنوز بعد از اين همه سال از شهادتش گذشته است ولي در خلوت خود قرار مي گيرم واقعاً دلتنگش مي شوم برادري با فضيلت اخلاقي بالا در بين خانواده از نعمت هاي بي كراني است كه داده شده است فريضه نماز را بيشتر به جماعت ترجيح مي داد و گوش دادن به فرمان و فتواي مقام ولايت را تحت هر شرايطي واجب مي دانست و بارها ديده بودم كه بعد از نمازشان براي سلامتي و طول عمر امام عزيز دعا مي كرد و مي گفتند بايد پشتيبان ولايت فقيه بود و قدر روحانيت را دانست و رشادت هاي رزمندگان اسلام را نبايد از ياد برد و معتقد بود كه عظمت انقلاب و قدرت نعمت رهبر را بايد كامل درک كرد و شكر آن را به جاي آورد در خاطرم هست كه براي بار دوم از جبهه براي مرخصي آمده بود و خيلي من را نصيحت مي كرد در لابلاي صحبت‌هايش با وجود اينكه من ده سال بيشتر نداشتم احساس مي‌كردم اين آخرين صحبت‌هاي برادرم شاهرخ مي باشد يک حس غريبي بود دلم نمي خواست در آن روز به آن چيزي فكر كنم كه اين آخرين ديدار من با برادرم هست. وی اكثراً با دوستانشان از جمله آقايان شهيد گرانقدر عباس نجف يار و شهيد فريبرز اشجعي و شهيد باقي و آقاي فرهاد دلق پوش در مسجد جامع آستارا و همين طور عباسيه به فعاليت هاي فرهنگي عقيدتي و امر به معروف و نهي از منكر مي‌پرداختند روابط دوستي و برادرانه خوبي بينشان حاكم بود و همگي با هم تصميم گرفته بودند كه به جبهه بروند و برادرم شاهرخ دعوت حق را لبيک گفت و سرانجام در عمليات كربلاي 2 در منطقه حاج عمران به لقا خداوند شتافت.

 

دکتر منصور نصیری کاشانی، دوست شهید در مورد شهید شاهرخ آریه بندان اینگونه گفت: شاهرخ خيلي محجوب و درعين حال سر زبان دار و مهربان بود با سن و سال كمي كه داشت در مورد شرايط اجتماعي و سياسي كردستان اطلاعات و ديدگاه خوبي داشت و بخاطر دارم كه يكي از بحث هايي كه با من داشت در مورد راه آهن كردستان بود و احداث راه آهن در كردستان را عاملي براي افزايش ارتباط مردم با ساير مناطق كشور و بالعكس مي دانست و مي گفت مردم ايران بدليل ارتباط كمي كه با منطقه كردستان دارند شناخت خوبي از روحيات مردم اين سامان ندارند و اين خود موجب تضعيف روحيه ملي دو طرفين مي‌شود بعد از ساليان كه متوجه شدم و شاهرخ در عرصه و حماسه ديگري گام برداشته و با آن روحيه والا و وارستگي كه در آن زمان من از او به ياد داشتم مسئله شهادت مانند چراغي فروزان مسير كمال را به انسانها نشان مي دهد و شاهرخ فروغ خداوندي را در همين جهان تاريک و محدود شناخته بود و با عظمت روح انسانيش و جانفشاني خود در راه خداوند اين انديشه حقيقت خواهي و رشد متعالي بشر را به ديگران آموخت و در واقع خود را بدست خلاقيت الهي سپرد و سبک بال و سبک روي بسوي خداوند حركت كرد و هميشه راهش جاودانه و روحش شاد باشد.

 

فرشید اشجعی برادر شهید گرانقدر فریبرز اشجعی، نیز در مورد شهید آریه بندان می‌گوید:  در طول زمان كوتاهي كه برايم همچون سال هاست از آشنايي با شهيد شاهرخ آريه بندان به همراه شهيد عباس نجف يار فقط عارف سيرتي از وی به ياد دارم تا به حدي ملايمت ايشان به من ثابت شده بود.

 

وقتي خبر حضورشان را در جبهه جنگ حق شنيدم گفتم حقيقتاً كه راه مولايمان راه شماست در طول زمان هم صحبتي هايمان تجربه اي از عرفان در وی مشهود بود كه براي آن سن و سال عجيب بود و من مثال شاگردي در كلاس تدريسش بودم جذابيت روحش طوري مي درخشيد كه در مدت كوتاهي حلقه اي از خوبان مثل خودشان دور هم جمع شدند و در ركاب مولاي مظلوم در مقابل فساد، پاي مقاومت به زمين حقيقت فشردند به تمام روش ها از نيات و افكار و مباني عقيده هر جا صحبت مي شد يا امثال امام علي(علیه السلام) بود يا سيد شهدا و ائمه اطهار فضاي آن موقع خيلي متفاوت بود مخصوصا در بين جوانان اين شهر در كل و به صورت عام امثال ما فقط بين خودمان پذيرفتني بوديم و عامه پسند نبوديم و اين يكي از الطاف الهي بود كه با چنين افرادی هم نفس شديم.

 

محمد جعفر هاشمي، رییس آموزش و پرورش بندر آستارا در مورد شهید  اینگونه گفت:  شاهرخ آريه بندان هر چند سن زيادي نداشت اما حركات و رفتار اخلاقي و اجتماعي اش بيش از آن بود كه از او انتظار مي رفت نعمتي كه خداوند به هر كسي عطا نمي كند.

 

شهيدان مثل شهيد شاهرخ آريه بندان ما را به باد آيه مباركه فتبارک اله احسن الخالقين متذكر مي شوند كه واقعاً بايد در آفرينش چنين انسانهايي خداوند را تحسين كرد جوان هايي كه مي‌توانند سرمشق و الگویی براي نسل هاي بعدي باشند و اين وظيفه ماست كه در خصوص معرفي شهدا جنگ تحميلي به نسل جديد يادآور شويم و نگذاريم غبار غفلت و بي توجهي بر مزار هميشه سبز و لاله هاي سرخ‌شان سايه افكند و سخن آخر اينكه شهيدان شاهرخ آريه بندان و قهرمانان و پهلوانان هميشه جاويد ما هستند كه هرگز نمي‌ميرند چرا كه خداوند هم در قرآن مي‌فرمايد :

و لا تَحسَبنَّ الذينَ و قُتِلُوا في سَبيلِ الله اَمواتا بلْ اَحْيَاء عِندرَبهم يُرزقُون

 

بهروز ناظری، رییس سابق اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی بندر آستارا نیز در مورد شهید بزرگوار اینگونه گفت: زمان آشنايي من با شهيد شاهرخ آريه بندان هر چند كوتاه مدت بود ولي شيرين و به ياد ماندني است چرا كه در اوايل انقلاب كه بنا به فرمايش حضرت امام خميني (ره) مسجد سنگر است كليه دوستان و بچه هاي بسيجي تمام جلسات و اجتماعات جمعي و خصوصي مان را در مسجد تشكيل مي داديم و چون مسجد جامع آستارا كه پايگاه شهيد نقيب زاده را با جمعي از برادران و دوستان تشكيل داديم براي اينكه اين پايگاه ستاد بسيار مهم بود كليه كلاس هاي آموزشي نظامي بصورت تئوري و عملي باز و بسته كردن سلاحهاي سبک كلاس آموزش و تلاوت قرآن بخصوص در ماه مبارك رمضان و .. را در محل مسجد قرارداده بوديم تا جذابيت بيشتري داشته باشد لذا در همان سال بود كه آشنايي بنده با شهيد شاهرخ آريه بندان شروع شد چرا كه ايشان اصليتشان آستارايي نبود و تازه به آستارا آمده بودند و بنا به گفته خودشان در سنندج زندگي مي كردند لذا در همسايگي ما، در كوچه اصغري ساكن بودند و ما همديگر را هر روز در وقت اذان و مغرب و عشا كه نماز به صورت جماعت اقامه مي‌شد مي‌ديديم.

 

وی عشق و علاقه خاصي به نماز داشت بخصوص نماز جماعت و دقيقا وقت غروب از همه بچه ها زودتر در مسجد حاضر بود، اين خصيصه براي خود بنده هميشه الگوي خوبي بود ما هميشه بعد از نماز مغرب و عشا دور هم جمع مي‌شديم كه حالا به ياد ندارم چند نفر بوديم اما تا آنجايي كه خاطرم هست در سالهاي (۶۳-۶۴-۶۵) شهيد داور آشوبي (حائري) شهيد فريبرز اشجعي – فرماني نقيب زاده، شهيد عباس نجف يار، نريمان نقيب زاده، فرهاد دلق پوش، سامان ساسانيان و تعدادي كه شايد ذهن بنده آنها را فراموش كرده است جمعي سالم و صميمي و دوست داشتني كه هميشه با هم بوديم به هرحال شهيد شاهرخ آريه بندان هميشه خودش را ملزم به انجام واجبات علي الخصوص نماز اول وقت را واجب مي‌دانست.

 

این شهید يک قدرت فكري و سياسي بسيارقوي از مسائل روز داشت، هميشه ما با وی شوخي مي‌كرديم كه تئورسين مسجد جامع وارد مي‌شود، وی داراي اخلاق خيلي خوبي بود به حرام و حلال اهميت مي‌داد، متواضع بود، مورد احترام جمع بود، از اينكه شهيد شاهرخ آريه بندان مدت كمي در بين ما بود ولي من هميشه احساس مي كنم زمان طولاني را با وی سپري كرده‌ام.

 

فرزانه نجف یار خواهر شهید گرانقدر عباس نجف یار، نیز در مورد شهید اینگونه می‌گوید: برادرم با شهيد شاهرخ آريه‌بندان دوستان بسيار صميمي و خوبي بودند يک روز برادرم به خانه آمد و گفت دوستي دارم به نام شاهرخ خيلي پسر مهربان و با تقوايي هست مادرش اهل تبريز بوده و پدرش تهراني و تازه به آستارا آمده اند.

 

و ما خيلي خوشحال بوديم هر دوي آنها در مسجد عباسيه و مسجد جامع به فعاليت هاي فرهنگي مشغول بودند و كتابخانه‌اي تشكيل داده بودند و امر به معروف و نهي از منكر به جاي مي آورند و هر دو با ديگر دوستانشان فعاليت فرهنگي و عقيدتي گروهي داشتند و همه با اتمام تحصيل در دبيرستان تصميم گرفتند عازم جبهه شوند.

هميشه در مورد شهيد شاهرخ اين طور مي گفت كه صفا و صداقت در گفتار و كردارش موج مي زند در كمال افتادگي با مردم ارتباط برقرار مي كند عاشقانه متعهد و مقيد به آرمان هاي انقلاب و امام عزيز است، بسيار متواضع و فروتن و اهل مطالعه و تحقيق مي باشد و كتاب هاي استاد مطهري را با اشتياق مطالعه مي كند تا اينكه عازم جبهه شدند و بعد همان سال ۶۵ خبر شهادت شهيد شاهرخ آريه بندان را شنيديم و به قدري در روحيه برادرم تاثير گذاشته بود که هميشه عكس شهيد شاهرخ همراهش بود و مي گفت خاطرات زيادي دارم و نمي توانم مهرباني ها و خوبي ها و نحوه شهادتش را فراموش كنم به هرحال هر دو با هم يک راه را انتخاب كردند و در يک مسيرگام برداشتند و لبيک گفتند و به ملكوت اعلا پيوستند روحشان شاد و راحشان پر رهرو باد.

 

فرهاد دلق پوش، نماینده دوره هشتم مردم بندر آستارا در خانه ملت نیز در مورد شهید شاهرخ آریه بندان می‌گوید: شهيد شاهرخ بسيار متواضع و فروتن بودند جواني بسيار مومن و با تقوا و خيلي مهربان و با معرفت و از هوش و نبوغ خاصي برخوردار بود.

 

شهيد شاهرخ جواني متقي و فطرتي پاک داشت وقار در رفتار و نوراني بودن سيمايش و اخلاق نيكويي كه در او سرشته شده بود بر صفات انساني او مي افزود، شهيد شاهرخ تحت هر شرايط سخت و دشوار آماده خدمت و محبت كردن بود اخلاق و رفتار نيكويش زبانزد همه بود و با شناختي كه داشتيم مورد احترام همه قرار مي گرفت از ديگر برجستگي هاي شاهرخ جوان بسيار باهوش و دوست خوب و با وفايي بود روحيه تقوا و عارفانه اي داشت در بحث نجوم و ستاره شناسي خيلي دقيق و آشنا بود مثلاً در یکی از شب های حضور در منطقه در جايي قرار گرفته بوديم و در آنجا قطب نما نبود و در دل تاريكي شب كه به سختي مي توانستي راه را ببيني چون نوري نبود( بدليل اينكه در ديد دشمن شناسايي نشويم كاملا در تاريكي مطلق بوديم) كه اينجا دوباره با برجستگي ها و رشادت هاي شاهرخ رو برو شديم، وی از روي ستارگان مسير راه را هدايت مي كرد تا به مقصد برسيم و اين حركت بزرگ شاهرخ براي ما خيلي ارزشمند بود شهيد شاهرخ علي رقم اينكه براي اولين بار بود كه به جبهه آمده بود اما به عنوان آموزش اوليه براي خمپاره بسيار خوب گلوله ها را به هدف مي زد و خيلي عالي انجام مي داد  واستعداد فوق العاده‌اي داشت.

 

دلق پوش در مورد لحظه شهادت شهید آریه بندان گفت: نزديكي ظهر بود دشمن بمباران هوايي را شروع كرده بود و هم توپخانه و گلوله باران و همه جا را مي كوبيد و من سريع خيز برداشتم در كنار يک تويوتا كه پارک شده بود و هر كدام از بچه ها در يک گوشه اي سنگر مي گرفتند و همين طور بمباران ادامه داشت طوري كه زمين مي لرزيد و من يک لحظه دستم را به سرم كشيدم كه آسيبي نديده ام و متوجه نشدم سنگي به اندازه توپ روي سرم افتاده بود كه اگر كلاه بر سرم نبود باعث مي شد كه من مجروح بشوم و بعد از تمام شدن بمباران بلند شدم و اولين نفري كه ديدم شهيد عباس نجف يار بود و بعد گفتم عباس شاهرخ كجاست و هردو با هم به دنبالش گشتيم و چقدر صحنه هاي ناراحت كننده اي بود، نه آمبولانسي بود و نه ماشيني همه از بين رفته يا به پشت جبهه رفته بود، تعداد بي شماري زخمي و چقدر شهيد شده بودند تا اينكه شاهرخ عزيز را غرق به خون ديديم صورتش را پاک كرديم تركش به سر و كتفش خورده بود اما هنوز زنده بود بلند شدم كه به دنبال آمبولانس و ماشيني بگردم هيچي نبود و من و عباس نمي دانستيم كه چكار بايد بكنيم عزيزترين دوست و برادرمان غرق در خون و نياز به كمک داشت كه منتقل بشود به پشت جبهه اما هيچ وسيله اي نبود تا بعد از چند زماني كه گذشت ماشين تويوتايي آمد و شاهرخ را بغل كرديم و گذاشتيم در پشت تويوتا و شاهرخ چشمانش را باز كرد و گفت مادرجان و براي هميشه چشمانش رابست و آخرين كلمه گفته اش را با گفتن مادرجان تمام كرد و به ملكوت اعلا پيوست روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

من و شهيد عباس نجف يار چنين روزي را به خود نديده بوديم كه با از دست دادن شاهرخ آن هم در آغوش ما و جلو چشمان ما دوست و يک برادر بسيار مهربان، شجاع، صبور با ايمان و با تقوا را از دست بدهيم و تا مدت ها من و عباس براي اين موضوع ناراحت و افسرده بوديم علي رغم اينكه مي دانستيم هدف آمدن همه ما به جبهه چيست ولي با اين حال غم از دست دادن شاهرخ برايمان يک درد بود به هرحال در اين عمليات خيلي ها از جمله سردار بزرگ قلي پور و شهيد گلستاني به شهادت رسيدند.

کد خبر 539286

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha