«ژوبرت»، نویسنده ای در جستجوی موضوعات ماورایی برای کودکان

خبرگزاری شبستان: «کلر ژوبرت» نویسنده مسلمان فرانسوی مقیم ایران با طرح موضوعاتی ماورایی با چاشنی معنویت مسایل دشوار را برای کودکان باورپذیر و قابل فهم می کند.

خبرگزاری شبستان :تفهیم مفاهیم خیلی ساده مسئله را در قالب داستان ارزشی و متعالی برای بزرگسالان آسان به نظر می رسد  اما به واقع بیان مسایل و مفاهیمی از جمله مرگ، زندگی، دوستی، خدا برای بیان کودکان دشوار است و نویسنده ای که اینچنین مسایلی را موضوع  داستان کودک قرار می دهد یا از سرخوشی و نادانی او نسبت به مسئله  سرچشمه گرفته و یا اینکه ناشی از نوعی اعتقاد و دانایی او نسبت به موضوع است چرا که نخست باید این مفاهیم را که ریشه در فلسفه وجود دارد به خوبی بشناسد و از طرفی دیگر چنان دقیق و ظریف به مسئله بپردازد  که برای کودک که هنوز پیچیدگی های  دنیای بزرگسالی را تجربه نکرده است قابل فهم و باور پذیر باشد و از طرفی صفحه ساده ذهن کودک را آشفته نکند وموجب دلزدگی او از کتاب و کتابخوانی نشود.

 

 بنابراین شرح مسئله بسی دشوار است اما کلر ژوبرت نویسنده فرانسوی مسلمان مقیم ایران از سر تفنن چنین مسایلی را موضوع کتابهای خود قرار نداده است  او نخست به جهان پیرامون خود خوب نگریسته و با شناخت و اعتقاد قلم فرسایی کرده است آنچنان که موضوع بیشتر کتابهای وی مفاهیمی از این دست است اما نویسنده به خوبی ازعهده بیان مفاهیم بر آمده است داستان «خداحافظ راکون پیر» داستان مرگ و زندگی است  موضوعی که کمتر نویسنده کودک و نوجوانی به خود جرات می دهد به سراغش برود نه از این رو که قابلیت داستانی ندارد بلکه از این جهت که بیان موضوع برای مخاطب کودک دشوار است.

 

 ژوبرت اما خیلی ساده مسئله را در قالب داستان یک خرگوش و دوستی او با راکون شرح می دهد و خواننده را آنچنان با خود همراه می کند که در نهایت مخاطب از تلخی مرگ راکون اندوهگین نمی شود  و راحت با آن کنار می آید چرا که نویسنده پایان داستان را چون آغاز برای مخاطب شرح می دهد، (رفتن از جهانی به جهانی دیگر ) مگر نه اینکه در آغاز داستان خرگوش کوچلو از جهان جنینی به جهان بزرگتری می آید  بنا براین ژوبرت نیزبا بیان این نکته او را تشویق به تولد می کند  در پایان این راکون پیراست که به جهان بزرگتری می رود و چنانکه در خواب خرگوش کوچک داستان به او می گوید:«اشکهایت را پاک کن یادت هست کی ترسیدی به دنیا بیایی فکر می کردی شکم مادر بهترین جا برای ماندن است  اما اشتباه می کردی و اکنون فکر می کنی دنیایی که در آن قرار گرفته ای بهترین جاست، باز هم اشتباه می کنی چر که دنیایی که من به آنجا رفته ام خیلی بزرگتر و قشنگ تر است  و اینچنین مهم ترین ودشوارترین مسئله زندگی را که فهمش برای مخاطب بزرگسال هم دشوار است برای مخاطب کودک به سادگی قابل فهم و باور پذیر می کند.

 ارادت وعلاقه این نویسنده فرانسوی به طرح موضوعات ماورایی و معنویی را در اثر دیگرش با عنوان «در جستجوی خدا»  رابار دیگر شاهدیم داستان ،روایت سنجابی بنام «موشکا » همسایه بی بی سکینه تنهاست  که هر روز مشغول دعاست و مدام خدا را صدا می کند و سنجاب کوچک که نمی داند خدا کیست و از تنهایی بی بی سکینه و بی توجهی خدا به او غمگین است  از این رو تصمیم می گیرد که هر طور شده خدا را پیدا کند و به خانه بی بی سکینه بیاورد و اینجاست که سفر معنوی سنجاب آغاز می شود  او در این سفر با کوه، پروانه، سنجاب، خرس و خورشید هم صحبت می شود و در می یابد که خدا بزرگ، زیبا،قدرتمند و نورانی است، همه جا هست و هیچ صدایی را بی پاسخ نمی گذارد و کشف خدا و شناخت مرحله به مرحله سنجاب، داستانی است که شاید مشابه آن را در متون عرفانی بارها و بارها دیده ایم اما شنیدن  ماجرا به این شیوه برای مخاطب کودک لطفی دیگر دارد.

 قصه «مارمولک کوچولو» نیز از همین قراراست مارمولکی که متولد می شود و بعد از اینکه یک سری تجربیات را پشت سر می گذارد  متوجه می شود که آفرینش او به بهترین شیوه و متعالی ترین نوع بوده است و دیگر از این بهتر نمی شود  و این مسئله هم ریشه در عرفان اسلامی دارد.

 اثر دیگر این نویسنده که جا دارد  درباره اش بگوییم داستان انتخاب دوست برای پیلو فیل کوچولوی تنها با عنوان«امین ترین دوست »است این فیل که پدر و مادرش را از دست داده است دنبال یک دوست برای خودش است  اما کسی که در این بین قرار است دوست پیلو باشد باید یک کار کوچک به ظاهر ساده را انجام دهد  او باید یک برگ کلم را طوری بخورد که هیچکس متوجه نشود، مسابقه حیوانات  که می خواهند دوست این فیل کوچک دوست داشتنی شوند آغاز می شود  هر کسی امتحان می کند اما  بلاخره کسی پیدا می شود که او را موقع خوردن ببیند تا اینکه لاک پشت وارد عمل می شود اما لاک پشت وقتی می خواهد برگ کلم را بخورد نیرویی برتر از چشم حیوانات و حشرات رامی بیند که او را ناظره می کند از این رو به هر جا که می رود دردل تارکی شب در قعر جنگل  نمی تواند خود را از منظر این دو چشم بینا  و با بصیرت پنهان کند  و در نهایت باز می گردد و به فیل کوچک می گوید نتوانستم جایی پیدا کنم  که او مرا نبیند و این چشم برتر کسی نیست جز پرودگار که هیچ نقطه از جهان از منظر دید بینایش پنهان نیست و برای فیل چه دوستی بهتر از لاک پشت که از این نیروی بینای ماورایی آگاه است و همه جا را در سیطره قدرت او می بیند .

 ژوبرت در آثار دیگرش نیز دغدغه موضوعات مشابه ای را دارد و همیشه معنویت را چاشنی آثار خود می کند  نمونه ی این مدعا داستا ن «دعای موش کوچلو» است که بالای یک تپه دعا می کند و خدا دعای او را مستجاب می کند اما موش بی حواس داستان در آغاز متوجه نمی شود ولی سرانجام وقتی حواسش را جمع می کند صاحب یک پدر بزرگ می شود محوریت موضوع داستان استجابت دعاست و شاید این موضوع برای خودمان هم پیش آمده باشد، چیزی از خدا خواسته ایم و خدا با بخشندگی تمام آن را به ما داده است اما ما آنقدر بی توجه ایم که خیلی دیر متوجه می شویم .

 پر واضح است که در همه آثاری که از آنها نام برده شد متن داستان بسیارساده و صمیمی است و شاید در نگاه نخست بگوییم که این ژوبرت نویسنده مسایل تعلیمی است و آثار او خواننده را دلزده می کند اما او با مهارت تمام به نوعی خواننده را دور می زند و به مقصود خودش می رسد .

 کلر ژوبرت همچنین مترجم خوبی است و این موهبت که او فارسی را در کنار زبان فرانسه که زبان مادری اوست به راحتی و روانی صحبت می کند  امتیاز ای است که به او امکان می دهد به سادگی و قوت تمام آثارشاخص ادبیات فرانسه را به فارسی روان برگرداند.

کد خبر 538365

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha