به گزارش گروه مهدویت خبرگزاری شبستان، زندگانی غائب از نظر حضرت ولیعصر (عج) و عدم رویت ایشان در بین مردم و نیز اینکه نجات جهان به دست مبارک آن حضرت (عج) رخ می دهد سوال های گوناگونی را به ذهن می آورد.
از جمله این سوال ها پرسش از معنای این حدیث است: «زمین و تمام چیز در دنیا برای امام شیعه است. آنها دنیا را به کسی می دهند و از کسی سلب کنند». آیا این حدیث صحیح است؟
در پاسخ بادی گفت: این پرسش، ناظر به روایاتی مانند دو روایت ذیل است:
الف. امام باقر(ع) می فرمایند: در کتاب امام علی(ع) چنین یافتیم. «...من و اهل بیتم، همان کسانى هستیم که خداوند، زمین را به ما به ارث می دهد و ماییم پرهیزگاران و زمین، تماماً از آنِ ما است. پس هر یک از مسلمانان، زمینى را احیا کند، باید همواره آبادش نگهدارد و مالیات آن را به امامِ از اهل بیت من بپردازد و هر چه از آن زمین استفاده کند و بخورد، حقّ او است و اگر زمین را رها سازد یا خرابش کند و بعد از او مَرد دیگرى از مسلمانان آن را بگیرد و آبادش نماید، او نسبت به آن زمین از کسى که آن را رها کرده، سزاوارتر است و باید مالیاتش را به امامِ از خاندان من بپردازد و هر چه از آن زمین استفاده کند، حقّ او است، تا زمانى که قائمِ از خاندان من با شمشیر ظهور کند. در این زمان، او آن اراضى را تصرّف می کند و جلوى آنها را می گیرد و تصرّف کنندگانشان را از آنها اخراج می کند - همان گونه که پیامبر خدا(ص) زمین ها را تصرّف و آنها را حفظ کرد- مگر زمین هایى که در دست شیعیان ما باشد که آن زمین ها را با آنان قرار داد اقطاع می بندد و زمین را در دست ایشان باقى می گذارد».[1]
ب. ابابصیر می گوید: از امام صادق(ع) پرسیدم: آیا بر امام زکات نیست؟
فرمودند: «سخن محالى گفتى، اى ابا محمد! مگر نمی دانى که دنیا و آخرت از آن امام است و او آن را هر کجا خواهد می نهد و به هرکس که خواهد می دهد، این حق براى او از جانب خدا روا گشته، اى ابا محمد! همانا امام شبى نیست که بخوابد و براى خدا در گردن او حقى باشد که از آن مورد باز خواست گردد».[2]
در توضیح این دسته از روایات نکاتی بیان می شود:
1. این دسته از روایات؛ از جهتی مربوط به مسائل فرعی و احکام فقهی شرعیه است، و از جهتی مربوط به اصول مذهب و مناسب مباحث کلامی می باشد. از جهت اول؛ فقهای شیعه این موضوع را به طور تفصیلی در مباحث فقهی؛ مانند کتاب احیاء موات، خمس، غصب و جهاد بیان کرده اند، و از جهت دوم که مناسب مباحث کلامی است، تنها بیانگر این است که:
الف. همه زمین از آن خدا است.
ب. خدا زمین را به هرکس که خواهد واگذار می کند.
ج. خدا زمین را با حدود و شرایطی به پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) واگذار کرده است.
د. امامان نسبت به شیعیان خود به شرط آباد ساختن و پرداخت خراج اجازه تصرف داده اند، ولی نسبت به دیگران اجازه نداده اند و چون امام زمان(عج) ظاهر شود، آن زمین ها را از ایشان بگیرد و خود تصرف کند.
بنابراین، خدای منّان که خالق عالم هستی است و همه موجودات را از کتم عدم به منصه وجود آورده، طبعاً و قهراً مالک به ملکیت حقیقی و محیط بر همه چیز به احاطه تکوینی است و این امری است طبیعی که هر موجدی مالک و صاحب اختیار کامل و مسلط بر مخلوق خود است.
حال خداوند خالق، بر اساس مالکیت حقیقی؛ کره خاکی را به آدم ابو البشر و خاتم انبیاء و امامان معصوم(ع) به عنوان خلیفة الله در زمین واگذار کرده است.[3] چنان که در قرآن می خوانیم: «...زمین از آن خداست، و آن را به هرکس از بندگانش که بخواهد، واگذار می کند و سرانجام [نیک] براى پرهیزکاران است».[4] بنابراین، به راستی آنها، مالکان زمین و صاحب سلطنت واقعی بر این کره خاکی خواهند بود؛ چه آنکه این مالکیت از جانب خالق زمین به آنها عطا شده است.
2. از این دسته از روایات پیدا است که خداى تعالى دنیا را به امام بخشیده و او را مالک آن ساخته است. پس اگر دادن زکات بر امام واجب باشد، لازم می آید مالى که باید به عنوان زکات پرداخت شود در عین این که ملک امام است، ملک فقرا هم باشد و این امر محال است، ولى چون خدا دنیا را به امام عطا کرد، و به او اختیار داد به هر کس خواهد بدهد، امام(ع) هم اصل و سرچشمه منافع دنیا را که زمین است به شیعیانش بخشید، به شرط پرداخت حقوق واجب. از این جا معلوم گردد که شیعیان نسبت به زمین حق اولویت پیدا کنند، نه آن که مالک آن شوند؛ زیرا اگر قائل به ملکیت شویم، همان امر محال مذکور پیش آید.[5]
3. آنچه را ائمه(ع)، از اموال خود به عنوان زکات به فقرا می پرداخته اند (اگر معلوم شود که به این عنوان می پرداخته اند) بر آنها واجب نبوده است، بلکه براى رعایت حال فقرا و مراعات احسان و اکرام بوده است،[6] چنانچه امیر المؤمنین علی(ع) فرمود: «چگونه من شبى سیر بخوابم و در اطرافم شکم هاى گرسنه باشند؟!».[7]
پی نوشت ها:
[1]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 1، ص 407 ٓ 408، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[2]. همان، ص 408 ٓ 409.
[3]. ر. ک: عیاشی، محمد بن مسعود، التفسیر، محقق، رسولی محلاتی، هاشم، ج 2، ص 25، تهران، المطبعة العلمیة، چاپ اول، 1380ق.
[4]. اعراف، 128.
[5]. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول الکافی، ترجمه و شرح، مصطفوی، سید جواد، ج 2، ص 269 ٓ 270، تهران، کتاب فروشی علمیه اسلامیه، چاپ اول، 1369ش.
[6]. همان، ص 270.
[7]. سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صبحی صالح، ص 418، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.
برگرفته از بنیاد مهدی موعود (عج) استان تهران
نظر شما