مهر و وفا؛ طریقتی که از تحریر به عمل رسید

خبرگزاری شبستان: شهادت مشعلی است که خداوند در جان برگزیدگانش برمی‌افروزد، تا تاریکی از شانه‌های زندگی بگریزد، شهید چشمه آتشی است که خرمن ظلم را می‌سوزاند و آب روانی است که بر کویر تشنه عدالت جاری می‌شود.

خبرگزاری شبستان_ خراسان شمالی؛ در دنیای پرفتنه امروز که عصر انفجار اطلاعات لقب گرفته و در زمانه‌ای که مرزهای جغرافیایی، معنا و مفهوم پیشین خود را در ساختار جدیدی از معرفت و تحول مبنایی در حیات بشری، رفته رفته از دست می‌دهند و اقتدار ملی هر کشور در بعد فرهنگی آن جلوه و ظهور می‌یابد، پاسداری از ارزش‌های فرهنگی، رویکردی واقع‌بینانه و استراتژیک خواهد بود. چنین است که هر ندایی از رهایی و هر پرچمی از آزادگی در گستره گیتی، مورد هجوم توفان‌‌های زهرآگین اتحادیه جهانی زر و زور و تزویر قرار می‌گیرد.
   

 در این میان، رسالت همه آنانی که به عدالت، آزادی و رهایی می‌اندیشند و به آرمان بزرگ پیامبران ایمان دارند، آن است که از فرهنگ ایستادگی و وارستگی در این تهاجم بی‌حساب با هر وسیله ممکن صیانت و پاسداری کنند. درخشان‌ترین و فروزان‌ترین ستاره آسمان فرهنگ رهایی، مشعل پرفروغ فرهنگ شهادت است.
 

تکریم و تعظیم شهیدان، تلاشی مقدس است در برافراشتن پرچم‌های سرخ استقلال و آزادی بشریت از یوغ ذلت و اسارت و گام بلندی است در راستای احیای ارزش‌های مکتب توحید و عدالت؛ زیرا که «شهادت، مرگ در راه ارزش‌هاست» و هر شهید، مشعلی است که در بلندای عزت و سرافرازی یک ملت، جاودانه می‌درخشد». شهید، زیباترین زخم بر پیکر هستی و «شهادت» زیباترین غزلی است که از لبهای سرخ حقیقت می‌تراود. شهادت بیداری را معنا می‌کند و بینایی را شفاف می‌سازد.


 شهادت مشعلی است که خداوند در جان برگزیدگانش برمی‌افروزد، تا تاریکی از شانه‌های زندگی بگریزد. شهید چشمه آتشی است که خرمن ظلم را می‌سوزاند و آب روانی است که بر کویر تشنه عدالت جاری می‌شود. هر شهید سپیده‌ای است که در افق آسمان‌ها طلوع می‌کند و پیام‌آور صبح می‌شود. شهادت شهید به طور یقین بسیار پرارزش‌تر و مؤثرتر از حیات اوست. «شاهد» از اوصاف خداوند است و زمانی که کسی به آن درجه از خلوص برسد که به مقام شهادت نایل آید او مخلوقی است ملحق شده به خالق و از «ونفخت فیه من روحی». شهادت نه یک مردن، که یک انتخاب است: «ولا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء و لکن لا تشعرون» ( هر کسی را که در راه خدا کشته و شهید شد، مرده نپندارید؛ بلکه او زنده جاوید است ولیکن شما این حقیقت را در نخواهید یافت.)

 

«شهید فیروز حمیدی زاده» کارمند اداره کل تأمین اجتماعی خراسان شمالی از شهدای پاسدار و بسیجی دلاور مدافع حرم بود که 12 بهمن ماه سال 94 در عملیات شکست محاصره شهرهای شیعه نشین "نبل" و " الزهرا" در سوریه به شهادت رسید. در ادامه این گزارش به سراغ خانواده این شهید والامقام رفته ایم تا از سیره و منش شهید فیروز حمیدی زاده الگو گرفته و صبوری خانواده این شهید را سرلوحه تمام امور زندگی خود قرار دهیم.

 

«سوسن رمضانی» همسر «شهید فیروز حمیدی زاده» در گفت و گو با خبرنگار خبرگزاری شبستان در بجنورد از زمینه آشنایی خود با شهید فیروز حمیدی زاده می گوید و زمینه ساز این آشنایی را دوستی صمیمی برادرش با شهید و همچنین به واسطه دوستی همسر دوستش با شهید حمیدی زاده اعلام می کند.

رمضانی اظهار می کند: من و آقا فیروز در سال 82 با هم ازدواج کردیم و در آن زمان همسرم در نیروی انتظامی روستای هندل آباد از توابع خراسان رضوی شاغل بود که مسافت طولانی راه و حضور همسرم به مدت یک ماه در محل کار و حضور 10 روزه در منزل شرایط سختی را برای زندگی مشترک به وجود آورده بود.

 

وی می افزاید: آقا فیروز بعد از دیدن این شرایط سخت، به خاطر حفظ زندگی مشترک از کار خود استعفا داد و از آنجایی که در خطاطی هنرمند بود، مشغول به حرفه خطاطی شد و زندگی خوب ما ادامه یافت و پس از مدتی اشتغال به حرفه خطاطی و امرار معاش از این طریق، آقا فیروز در اداره تأمین اجتماعی استخدام و مشغول به کار شد.

 

رمضانی به تابلویی که با خطی زیبا مضمون «طریقی بهتر از مهر و وفا نیست» دارد، اشاره می کند و آن را یکی از خطاطی های شهید حمیدی زاده معرفی کرده و علاقه همسرش به این هنر را وصف ناپذیر می خواند.

آری! شهیدی که هنرمندانه مهر و وفا را به منصه ظهور رسانده و طریقت عاشقی در راه خدا را برگزیده تا با ایمان و عمل، رهسپار راهی شود که جز رضای الهی سودی ندارد.

  

همسر شهید حمیدی زاده، خوش اخلاقی، نماز خوان بودن، قابل اعتماد بودن و بخشندگی را از جمله ویژگی های بارز شهید و از دلایل مهم انتخاب ایشان به عنوان همسر خود اعلام می کند و می گوید: همسرم حتی در بخشندگی دست من را باز گذاشته بود و همیشه می گفت هر لحظه قصد بخشش به دیگران را داشتی از من اجازه نگیر و هرچه را صلاح دیدی که با بخشش آن، گره از کاری باز می شود، می توانی بدون اجازه من ببخشی.

 

 وی حاصل این ازدواج را سه فرزند پسر به نام های «رضا» متولد سال 84،  «مرتضی» متولد سال 88 و «مجتبی» متولد سال 92 اعلام می کند و در خصوص رابطه شهید با فرزندان خود می گوید: رابطه آقا فیروز با پسران خود بسیار دوستانه و سرشار از صمیمت و مهر و عاطفه بود، همیشه با هم بازی می کردند؛ برای تفریح به استخر می رفتند و معمولا روزهای تعطیل بچه ها را به ماهی گیری می بُرد.      

 

رمضانی، در خصوص چگونگی فراهم شدن زمینه اعزام شهید حمیدی زاده به سوریه و مبارزه با جبهه داعش، اظهارداشت: ما یک دوره دوستانه خانوادگی داریم که هر ماه دور هم جمع می شدیم، در یکی از این دورهمی ها یکی از دوستان از اعزام همسرش به سوریه خبر داد و گفت همسرش در حال گذراندن دوره آموزشی است تا هرچه زودتر اعزام شود.

وی با بیان اینکه آن شب آقا فیروز تا صبح نخوابید و مدام به من می گفت عجب دوستان بی وفایی دارم که خود به تنهایی ثبت نام کرده و به من چیزی نگفته اند، ادامه داد: چند روزی که از این ماجرا گذشت، یک روز آقا فیروز خوشحال تر و مهربان تر از همیشه به خانه آمد و گفت: برای حضور در سوریه ثبت نام کرده ام و قرار است اعزام شوم.

 

خانوم رمضانی از مخالفت های خود با این قضیه می گوید و اینکه به آقا فیروز گفته «من و بچه ها را به که می سپاری و میروی» و در جواب شنیده: «حضرت زینب تنهاست، من باید بروم، بگذار بروم و بعد ببین حضرت زینب برای تو و بچه ها چه کارها که نمی کند، اگر نگذاری بروم پس خودت باید جوابگوی حضرت زینب باشی» که شنیدن همین جملات کافی است تا همسری فداکار و مادری دلسوز و ایثارگر را راضی به حضور همسرش در جبهه مقابله حق با باطل کند.

 

آقا فیروز بالاخره در دیماه سال 94 با راضی کردن خانواده خود راهی جبهه مقابله با تکفیری ها می شود و برای حراست و صیانت از حرم زینب کبری سلام الله علیها، 25 روز جانانه و دلاورمردانه مبارزه می کند.

 

همسر شهید حمیدی زاده، از آخرین تماس همسرش می گوید و اینکه در آخرین تماس تلفنی، او را برای اولین بار «حاج خانوم» خطاب کرده و از او خواسته مراقب بچه ها باشد و خیلی نگرانی به دلش راه ندهد.

 

«شهید فیروز حمیدی زاده» در تاریخ 12 بهمن ماه سال 94 در عملیات شکست محاصره شهرهای شیعه نشین "نبل" و " الزهرا" در سوریه به شهادت می رسد و با وجود آنکه خبر شهادت آقا فیروز سه روز بعد به همسر و خانواده می رسد؛ اما دل نگرانی ها، بی قراری ها، بی حوصله گی و کم صبر شدن «سوسن» برای دیدار همسر، گواه از در راه بودن خبری می دهد که برای اطرافیان بسیار سخت است آن خبر را به گوش همسر و فرزندان شهید برسانند.

 

خانوم رمضانی از خوابی که در شب شهادت همسرش دیده، سخن می گوید و می افزاید: آن شب خواب دیدم آقا فیروز به خانه آمده و بدون هیچ کلامی فقط به من نگاه می کند، من خیلی نگران از آماده نبودن منزل برای استقبال بودم از اینکه اسپند دود نکردم و گوسفند قربانیخریداری نکرده ام، به همسرم گفتم چرا بی خبر آمده ای؟! فقط لبخند زد و چیزی نگفت، منم گفتم خیلی خوشحالم که آمدی!

 

وقتی خبر شهادت آقا فیروز سه روز بعد از شهادت از طریق دوستان و خانواده به «سوسن» می رسد، سوسن به خوابی که چند شب پیش دیده بود فکر می کند و اینکه آن شب دقیقا همان شبی بوده که همسرش به شهادت رسیده و خوابی که دیده خبری بوده از جانب فیروز؛ که از این پس بعد از او، سوسن باید برای بچه ها هم پدر باشد و هم مادر. با وجود همه سختی هایی که همسر و فرزندان فیروز باید با آن دست و پنجه نرم کنند، ولی سوسن خوشحال است که همسرش در راهی به شهادت رسیده که رضای خدا و ائمه اطهار علیهم السلام در آن است و چه چیزی باارزش تر از اینکه فیروز خانواده خود را بعد از خدا به حضرت زینب سلام الله علیها و امام حسین علیه السلام سپرده، نیست.

 

 همسر شهید حمیدی زاده، از نگرانی های خود در بیان خبر شهادت پدر به فرزندانش می گوید و اینکه نمی داند فرزندانش چگونه می توانند با این موضوع کنار بیایند و می افزاید: چون نمی خواستم «مرتضی» نظاره گر مراسم عزاداری باشد او را راهی منزل اقوام در مشهد کردم، مجتبی نیز هنوز درکی از مراسم تشییع و عزاداری نداشت و من بیشتر نگران رضا بودم.

وی ادامه می دهد: روزی که قرار بود جهت استقبال پیکر دوشهید مدافع حرم که یکی از آنها همسرم بود، به فرودگاه برویم، من بی تاب و بی قرار، نگران از حال رضا بودم، لحظه ها به سختی می گذشت تا زمانی که پرواز نشست و پیکر همسرم را طی مراسمی از هواپیما به جایگاه منتقل کردند؛ در همان حالی که گریه و زاری می کردم رضا به من گفت: «مامان گریه و زاری نکن، گردنت را بالا بگیر، بابا جای خوبی رفته» و بعد وقتی به سمت پیکر پدرش رفت چنان باصلابت فریاد زد: «لبیک یا زینب» انگار خدا یک صبری به رضا داده بود که توانست مقاوم و صبورانه با نبود پدر برخورد کند.

 

خانوم رمضانی می گوید: بعد از مراسم تشییع و تدفین، مرتضی و مجتبی خیلی دلتنگی می کردند، هر دو تا مدت ها بنری که عکس آقا فیروز را داشت در بغل می گرفتند و شب را صبح می کردند.

 

همسر شهید حمیدی زاده به روزی که ساک وسائل و لباس های همسرش را آوردند اشاره می کند و اینکه وقتی مرتضی ساک لباس های پدر را دیده، گفته: «بابا رفته بهشت و از این به بعد رضا جای بابای من هست» و لحظه های غمناکی که او و فرزندانش با لباس هایی که بوی فیروز را به خانه آورده، شب را به صبح رساندند.

وی سخت ترین لحظات بعد از شهادت آقا فیروز را لحظه ای عنوان می کند که همراه با فرزندانش به استقبال رزمندگان مدافع حرم رفته بودند و اظهار می کند: هرچند به من گفتن شما نیازی نیست بیائید ولی من احساس می کردم در مقابل رزمندگان و دوستانی که دوشادوش همسرم مبارزه می کردند، وظیفه سنگینی دارم. با اینکه از برگشت رزمندگان که تعدادی از آنها همسر دوستانم بودن، خوشحال بودم ولی چشمان من و بچه ها به دنبال گمشده خودمان می گشت و آن روز حتی از روز تدفین آقا فیروز بیشتر به من سخت گذشت.

 

همسر شهید حمیدی زاده تصمیم دارد کارها و نیات خداپسندانه همسر خود را اجرایی کند که از جمله آنها تعمیق فرهنگ قرآنی برای فرزندان و جامعه است و اینکه با برگزاری دوره های قرآن در منزل می خواهد علاوه بر شادی روح همسرش، به نیت خیرخواهانه او جامه عمل بپوشاند. این خانواده شهید تنها آرزوی خود را دیدار با رهبری اعلام می کند و از خدا می خواهند هرچه زودتر زمینه این دیدار فراهم شود.

 

گزارش: سمیرا نیستانی

عکاس: علی رازی

 

کد خبر 535350

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha