«هی یو»؛ خاطرات اسارت سعید ابوطالب

خبرگزاری شبستان:تازه‌ترین كتاب سعید ابوطالب با عنوان «هی یو» شامل خاطرات اسارت وی توسط نیروهای آمریكایی در عراق، منتشر شد.

به گزارش خبرگزاری شبستان،  به نقل از پایگاه خبری حوزه هنری، تازه‌ترین كتاب سعید ابوطالب، سینماگر و نماینده اسبق مجلس شورای اسلامی با عنوان «هی یو» از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شد. این كتاب با موضوع وقایعنگاری از زندان‌های آمریكا در كشور عراق نوشته شده كه ابوطالب خود نیز مدتی را در آن زندانی بوده است.

«هی یو» به گفته ابوطالب به نوعی خاطرات وی از حضور و اسارت چهارماهه‌اش توسط نیروهای ائتلاف در عراق است.

وی در مقدمه این كتاب می‌نویسد: «ماجرا از زمانی آغاز شد كه من برای ساخت مستندی با موضوع شرایط عراق بعد از آغاز حمله نیروهای ائتلاف به رهبری آمریكا در سال ۱۳۸۲ (۲۰۰۲ میلادی) به این كشور سفر كردم تا مستندی برای شبكه دوم تلویزیون ایران بسازیم كه اگر تمام می‌شد نامش را ‌«مرداب سرزمین افسانه‌ها‌» می‌گذاشتیم و اما نشد. در این مأموریت محمدناصر پورصالحی كه پیش از این در سال‌های دفاع مقدس كنار هم بودیم و تجربه ساخت مستند «صبرا و شتیلا» را با هم در لبنان داشتیم و سهیل كریمی كه كمی پیش از این سفر او را می‌شناختم و در تولید مستند «رقص فقر» و «گزارشی از شرق» همراهی‌ام كرده بود، حضور داشتند.

من و سهیل دهم تیرماه در مسیر كوت به حله به اسارت تفنگدارهای دریایی آمریكا درآمدیم و چهار ماه بعد آزاد شده، از مرز شلمچه توسط نیروهای انگلیسی تحویل مقامات ایران شدیم.

تابستان سال ۱۳۹۰، وقتی ساخت فیلم مستند «بنت جبیل‌»را در لبنان تمام كردم، فرصتی پیش آمد تا هر روز غروب روی یكی از صندلی‌های چوبی منطقه روشه رو به دریا، پشت به دانشگاه آمریكایی بیروت (AUB) بنشینم و خاطرات دوران اسارتم در عراق را مرور كنم و آخرین سطور آن را جایی تمام كنم كه همه‌روزه ساكنین مسلمان و مسیحی بیروت همراه انبوه گردشگران خارجی، در ساحل مدیترانه قدم می‌زنند، تنها شاید به این دلیل كه میان جمعیت یكی از زندانی‌ها یا زندان‌بان‌های كمپ فرودگاه بغداد یا كمپ بوكا در جنوب عراق را بیابم.

ابوطالب كتابش را با روایتش از زندانی شروع می‌كند كه به همراه بیش از بیست زندانی دیگر خود را در آن می‌بیند. توصیفات او برای روایت از موقعیتی كه در آن قرار گرفته از بخش‌های بسیار قابل تامل این كتاب است:

نگهبان سیاهپوست آمریكایی كه در راهروی ساخته‌شده از سیم‌خاردارهای بین چادرها قدم می‌زند، ناگهان می‌ایستد و حیران به آدم‌های شرقی این سوی سیم‌خاردارها خیره می‌شود. از نظر او این چهل نفر كه در این بعدازظهر گرم و خفقان‌آور بغداد زیر چادرهای تنگ و خاك‌گرفته، قهقهه می‌زنند و شاید همه آن‌هایی كه در این اردوگاه دربندند و شایدتر، همه اهالی بغداد «علی بابا» هستند. در افسانه‌هایی كه او و اغلب مردم آمریكا پیش از این درباره عراق شنیده و خوانده‌اند، علی بابا سردسته چهل دزد بغداد است.

این عبارت را باید اولین بار چند هفته پیش، از سرباز زن لاغراندامی ‌كه یونیفورم نظامی با آرم «نی وی» به تن داشت و در پادگان تفنگداران دریایی در دیوانیه به سلول چوبی ما سرك كشید، شنیده باشم: «آر یو علی بابا؟»

 

كنایه او به ما، سه نگهبان جوان داخل سلول را، كه رو به ما دو زندانی دست‌بسته اسلحه‌به‌دست ایستاده بودند، خیلی خوش آمد: هی علی بابا!

حسن، راننده عراقی هم‌سلولی‌ام، غیر از «سیگارت» این جمله را هم به انگلیسی بلد بود:

 

ـ نو علی بابا نو علی بابا. آی ام درایور.

 

وقتی مستأصل این جملات را زار می‌زد، سرش را به دیوار چوبی سلول می‌كوبید. حسن واقعاً فكر می‌كرد، آمریكایی‌ها ما را به این اتهام به بند كشیده‌اند...»

کد خبر 534044

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha