خبرگزاری شبستان - سرویس قرآن و معارف: "آن عمل هایی که امیرالمومنین می کرد که تصورش هم برای ما مشکل است. تمام مدت دارد کار می کند. یک وقت من باز شرح احوال را اینجا عرض کرده ام. می گویند صبح قبل از اذان به مسجد می آمد. اینها را دیگر می دانیم. مثلا فرض کنید مناجات می کرد. بعد فرض کنیم اذان می گفت. بعد می آمد پایین به مسجد و نافله هایش را می خواند و بعد هم نمازش را می خواند و تعقیبات و بعد در یک نقل هایی دارد که بعد از آن برای تعلیم و تعلم مردم می نشست. برای تعلیم و تعلم مردم. چه درس می داد؟ عبارتش این است که به مردم قرآن و فقه یاد می داد. نشسته بود آنجا. بعد می نشست در دکة القضا. مثلا. آنهایی که به مسجد کوفه رفته اند دیده اند یک دکة القضا در مسجد کوفه هست. مثلا آنجا می نشست و تا ظهر مشغول کار مردم بود. ظهر باز اذان می گویند یا خود ایشان اذان می گفت و مشغول نوافل می شد و بعد نماز می خواند و نماز عصر را هم عصر می خواندند. مثلا ساعت سه بعد از ظهر. مثلا. خب در این فاصله باز دارد کار مردم را راه می اندازد. بعد نماز عصر را می خواند. باز دارد کار مردم را راه می اندازد تا مغرب. مغرب را می خواند و نمی دانیم که بعد از آن به منزل می رفت؟ چون آن وقت بعد از نماز مغرب شام می خوردند. حالا اگر کسی می خواست شام بخورد. شام می خوردند و تقریبا یک ساعت و نیم با عشاء فاصله می شد. بعد چه؟ خب بعد باید بخوابد دیگر. یک روز تمام کار کرده. بعد حالا [وقت] کار خودش می شد. آن نمازهای متعددی که گفته اند. مثلا عددهای بزرگی که گفته اند ایشان نماز می خواند. دیگر مشغول کار خودش بود. این شرح احوال را که عرض می کنم، صدوق در عمالی نقل کرده است. من متحیر بودم که خب کی می خوابیدند. آقا شما کی استراحت می کنید؟ اصلا جزء این برنامه استراحت وجود نداشت. نمی دانم. داشتیم أبدانُنا فِی العَمَل را می گفتیم. بدن دارد تمام مدت کار می کند."
آنچه در ادامه می آید گزیده ای از بخش اول بیانات آیت الله محمدعلی جاودان به نقل از پایگاه خبری ایشان در اولین جلسه اخلاق سال جدید در جمع علاقمندان است.
بعضی ها در دنیا به بهشت می روند برخی 50 هزار سال بعد
ببینید یک کسانی همین جا به بهشت می روند. وقتی در دنیا هستند به بهشت می روند. بعضی ها هم می ماند و در پایان دوران آخرت [می روند.] یعنی پنجاه هزار سال. پنجاه هزار سال شوخی نیست. پنجاه هزار سال قیامت را طی می کنند و بعد به بهشت می روند. حالا کمتر و بیشتر. اینها بستگی به آن چیزی که می خواهیم عرض کنیم دارد. این دیگر در قرآن است. یک کسانی از آن لحظه ای که از دنیا می روند به بهشت می روند. من فکر می کنم اینهایی که قرآن فرموده از آن لحظه ای که از دنیا می رود به بهشت می رود قبلا هم به بهشت رفته بوده. ما که نمی فهمیم بهشت یعنی چه؟
حداکثر لذایذ و خوشی های این دنیا چقدر است؟
ببینید حداکثر لذایذ و خوشی های این دنیا چقدر است؟ حالا نمی شود توضیح عرض کنیم. اما حداکثرش چقدر است؟ بالاترین لذایذ این دنیا، لذایذ خیالی این دنیاست. که آدم در خیال لذت می برد و آن لذت ریاست است. که بعضی ها پایش از همه چیز می گذرند. دین و دنیا و از همه چیز می گذرند برای اینکه به آن لذت خیالی برسند. خب چقدر طول بکشد؟ ده سال. بیست سال. بیشتر که نمی شود. حالا یک کسی سلطنت می کند. البته در بین پادشاهان ایران، دو پادشاه بودند که طولانی سلطنت کردند. نمی خواهیم اسم عرض کنیم. یک کسی شروع سلطنتش وقتی بوده که بچه ای در رحم مادرش بوده. لذا تاج را بر شکم مادرش گذاشتند. مثلا. این آخری ها هم که چه. به پنجاه نرسید. یک کمی مانده بوده به پنجاه سال. این حداکثر است. حالا چقدر هم زجر و بلا در طول این پنجاه سال کشیدند که اگر هم یک ذره خوشی بود با هزارتا ناخوشی همراه بود. این ساختمان لذایذ دنیوی است که آن هم عرض می کنم لذت خیالی است و یک ذره هم با لذاید خارجی مثل غذای بهتری، نمی دانم قصر بهتری و یک کمی همراه با اینها بوده. باز سرانجامش...
یک برگ از بهشت کل دنیای ما را سبز می کند
اما آن کسی که اینجا، حالا باز عقب تر می رویم؛ آن کسی که از لحظه مرگ به بهشت می رسد، فرق بهشت و این دنیا را مکرر عرض کرده ام. نمی شود بیان کرد. برای اینکه توضیح بدهند گفتند اگر یک دانه برگ، یک دانه برگ از بهشت بکنیم، بر فرض که اصلا قابل کندن باشد؛ و به این دنیا بیاوریم، کل این دنیا بهشت می شود. کل. یعنی دیگر کویر لوت نداریم. همه اش سبز و خرم. همه گلزار. سراسر دنیا. سراسر دنیا. یک برگ. عرضم به حضورتان. مثلا یک بهشتی. حالا برای ما مثال هایی زده اند که یک ذره بتوانیم بفهمیم. عبارت این است. اگر اندکی از آب دهان یک بهشتی به هفت دریای شور بریزد، همه اش شیرین می شود. ببینید فاصله چقدر است ها. فاصله های نجومی هم بخواهیم بگوییم معلوم نیست باشد. حالا برعکسش را می گویند اگر آتش جهنم را هفتاد بار خاموش کنند، آتش دنیا می شود. اینها برای فهم است نه اینکه واقعا خاموش کرده باشند. هفتاد بار آتش جهنم. اصلا نمی شود تصور کرد. حالا ما داریم بهشت را بحث می کنیم. ان شاء الله هیچ کس اینجا نیست که سرانجامی مثل جهنم داشته باشد.
امیر المؤمنین (ع) فرمودند: نَحنُ مِن اقوامٍ قُلُوبُنا فِی الجِنان
عرض کردیم داریم یک گوشه ای از آن بهشت را می گوییم. آن بهشت اینجا برای یک کسانی تحصیل می شود. به دست می آید. حالا نمونه اش را عرض کنیم. دیگر خیلی واضح و آشکار فرموده. فرمایش امیرالمومنین در نهج البلاغه است. فرمودند نَحنُ مِن اقوامٍ ما جزء یک دسته آدم هایی هستیم که یک قومی هستیم. ماها یک قومی هستیم. نه چهارده نفریم. یک قومی هستیم. یعنی بیشتر از چهارده نفر. غیر از آنها هم کسانی به این بهشت رفته اند. نَحنُ مِن اقوامٍ قُلُوبُنا فِی الجِنان. دل هایمان در بهشت است. شما چند سال در دنیا بودی آقا؟ شصت و سه سال. شصت و سه سال این قلب در بهشت بوده. حالا نمی خواهیم شصت و سه سالش را عرض کنیم. این یک چیزی است که برای ما هم می شود. قُلُوبُنا فِی الجِنان. أبدانُنا فِی العَمَل. قُلُوبُنا فِی الجِنان. ترجمه اش روشن است. قُلُوبُنا فِی الجِنان دل هایمان در بهشت است. بدن مان در عمل است.
تصور اعمال امیرالمؤمنین (ع) برای ما دشوار است
آن عمل هایی که امیرالمومنین می کرد که تصورش هم برای ما مشکل است. تمام مدت دارد کار می کند. یک وقت من باز شرح احوال را اینجا عرض کرده ام. می گویند صبح قبل از اذان به مسجد می آمد. اینها را دیگر می دانیم. مثلا فرض کنید مناجات می کرد. بعد فرض کنیم اذان می گفت. بعد می آمد پایین به مسجد و نافله هایش را می خواند و بعد هم نمازش را می خواند و تعقیبات و بعد در یک نقل هایی دارد که بعد از آن برای تعلیم و تعلم مردم می نشست. برای تعلیم و تعلم مردم. چه درس می داد؟ عبارتش این است که به مردم قرآن و فقه یاد می داد. نشسته بود آنجا. بعد می نشست در دکة القضا. مثلا. آنهایی که به مسجد کوفه رفته اند دیده اند یک دکة القضا در مسجد کوفه هست. مثلا آنجا می نشست و تا ظهر مشغول کار مردم بود. ظهر باز اذان می گویند یا خود ایشان اذان می گفت و مشغول نوافل می شد و بعد نماز می خواند و نماز عصر را هم عصر می خواندند. مثلا ساعت سه بعد از ظهر. مثلا. خب در این فاصله باز دارد کار مردم را راه می اندازد. بعد نماز عصر را می خواند. باز دارد کار مردم را راه می اندازد تا مغرب. مغرب را می خواند و نمی دانیم که بعد از آن به منزل می رفت؟ چون آن وقت بعد از نماز مغرب شام می خوردند. حالا اگر کسی می خواست شام بخورد. شام می خوردند و تقریبا یک ساعت و نیم با عشاء فاصله می شد. بعد چه؟ خب بعد باید بخوابد دیگر. یک روز تمام کار کرده. بعد حالا [وقت] کار خودش می شد. آن نمازهای متعددی که گفته اند. مثلا عددهای بزرگی که گفته اند ایشان نماز می خواند. دیگر مشغول کار خودش بود. این شرح احوال را که عرض می کنم، صدوق در عمالی نقل کرده است. من متحیر بودم که خب کی می خوابیدند. آقا شما کی استراحت می کنید؟ اصلا جزء این برنامه استراحت وجود نداشت. نمی دانم. داشتیم أبدانُنا فِی العَمَل را می گفتیم. بدن دارد تمام مدت کار می کند.
نظر شما