خبرگزاری شبستان – سرویس قرآن و معارف: "تردیدی نیست که اعتماد به نفس اگر در برابر اعتماد به خدا مطرح باشد، تفکری مشرکانه است که به خودمحوری و در نهایت به کفر آدمی می انجامد؛ اما اگر با حفظ اصل حق محوری، معنای اعتماد به نفس را خودباوری بدانیم، در این صورت می توان آن را با توحید هماهنگ دانست؛ زیرا انسان بر پایه این معنا وجود خویش را نردبانی باورکردنی و قابل اعتماد می بیند که می تواند بر پله های محکم آن گام نهد و تا اوج ملاقات با پروردگار خویش بالا رود." آیت الله جوادی آملی، اندیشمند برجسته دینی در کتاب "حیات حقیقی انسان در قرآن" به تشریح تمایز و تفاوت میان اعتماد به نفس موحدانه و مشرکانه می پردازد. آنچه در ادامه می آید اشاراتی به این بحث دارد.
از اعتماد به نفس مشرکانه تا موحدانه
انسان چنانچه به معرفت قرآنی نایل آید و خویش را بر پایه تعریف خدا از انسان بشناسد، به روشنی در می یابد که اولا گوهر ذات و حقیقت وجودش همچون دیگر پدیده های هستی، تحت اراده خدای سبحان است. ثانیا اراده الهی نیز بر اساس حکمت محض و عدل صرف، جاری می شود. ثالثا چون خدای سبحان، خیر محض است، «از خیر محض، جز نکویی نرسد." با توجه به این مقدمات، باید دید که جایگاه تکیه آدمی بر خویش کجاست و آیا بحث اعتماد به نفس با توحید سازگار است و اگر هست، چگونه آن را معنا باید کرد؟
تردیدی نیست که اعتماد به نفس اگر در برابر اعتماد به خدا مطرح باشد، تفکری مشرکانه است که به خودمحوری و در نهایت به کفر آدمی می انجامد؛ اما اگر با حفظ اصل حق محوری، معنای اعتماد به نفس را خودباوری بدانیم، در این صورت می توان آن را با توحید هماهنگ دانست؛ زیرا انسان بر پایه این معنا وجود خویش را نردبانی باورکردنی و قابل اعتماد می بیند که می تواند بر پله های محکم آن گام نهد و تا اوج ملاقات با پروردگار خویش بالا رود. پس بر اساس این معنای صحیح، هویت هیچ کس هدف اصیل او نیست؛ بلکه نردبان خوب و محکمی به شمار می رود که انسان با تکیه بر آن و باور استحکام و کارآیی فراوان آن، راه ترقی و حرکت عمودی از چاه طبیعت به سوی جاه فرا طبیعت را در پیش می گیرد و به مقصد و مقصود دست می یابد؛ بی آنکه این نردبان او را از سیر تکاملی و صعودی باز دارد؛ اما خود اتکایی و اعتماد به نفس با آن معنای ناصواب، بدان می ماند که کسی نردبانی فراهم آورد، اما به جای بالا آمدن و نجات بخشیدن خود، همواره نردبان را به دوش بکشد و با آن به گرد خویش بچرخد یا آنکه نردبان را محور قرار دهد و پیوسته به طواف و ستایش آن پردازد.
یک قدم بر خویش نه وان دیگری درکوی دوست
این حقیقت، به وفور در قرآن کریم تجلی کرده و مطرح شده است؛ مثلا با اشاره به بی پایگی اهل کتاب، چنین می فرماید: " قل یأهل الکتب لستم علی شی ء حتی تقیموا التورة والإنجیل وما أنزل إلیکم من ربکم" دو معنا برای این آیه کریمه، مطرح است؛ اول: ای اهل کتاب! شما از پایگاه استواری برخوردار نیستید تا بتوانید کتاب های آسمانی را اقامه کنید. دوم: ای اهل کتاب! تا به اقامه کتاب های آسمانی نپردازید، پایگاه محکمی نداشته و به چیزی نمی ارزید. گرچه هر دو معنا برای آیه پذیرفتنی است، اما معنای نخست از لطافتی ویژه برخوردار است؛ زیرا به این حقیقت اشاره دارد که هر نحوه ترقی و تعالی انسان، نیازمند پایگاه و نردبان است و اگر کسی خود و سرمایه های بی نظیر خود را باور داشته باشد، نردبانی را در اختیار گرفته که اگر یک قدم بر آن بگذارد، گام دیگر را به حریم دوست خواهد گذاشت که گفته اند: «یک قدم بر خویش نه وان دیگری درکوی دوست"
هر اندازه معرفت انسان به مبدأ و معاد و معبود خویش از یک سو و هویت انسانی خود از سوی دیگر بیشتر شود، خودمحوری، دنیاخواهی و زمین گیری او کمتر و آمادگی پرواز تا بر دوست برایش افزون تر می شود. پس باید توجه داشت که انسان، چون دیگر پدیده های هستی به لحاظ وجود، وابسته به خداست؛ زیرا قبلا نبود و با اراده الهی و با او وجود یافت. بنابراین، حقایق همه موجودات هستی از جمله انسان، پیش خداست و خداوند سهم ناچیزی از حقیقت های موجود در خزانه خود را به انسان عطا فرموده است؛ یعنی هر آنچه پیش بشر است و نیز آنچه که دست وی از آن کوتاه است، همه عندالله و در پیشگاه خداست.
تفاوت علم انسان با علم حق تعالی
در کنار این حقیقت، قرآن کریم به جوامع بشری می فرماید: "ما عندکم ینفد وما عندالله باق/ آنچه پیش شماست، نابود شدنی و آنچه نزد پروردگار است، پابرجا و باقی است." زیرا هر چه پیش انسان باشد، از حیث بقا و فنا تابع هویت اوست و چون انسان و "کل نفس ذائقة الموت/ هر صاحب نفسی چشنده مرگ است" پس هر آنچه پیش انسان است، نظیر خود او رفتنی و زوال پذیر است؛ اما خدای سبحان که خود هرگز نمی میرد: "و توکل علی الحی الذی لایموت/ بر آن زنده كه نمى ميرد توكل كن." هر چه نزد اوست نیز باقی و زوال ناپذیر است.
با توجه به این حقیقت، تکیه بر کدام یک از دو امر یاد شده رواست؟ بر آنچه پیش انسان است و از بین می رود یا آنچه نزد پروردگار است و می ماند؟ آیا عقل انسان رخصت می دهد که آدمی از وجود لرزان خود پایگاه بسازد و بر خویش تکیه کند یا از او می خواهد که بر مخزن اصیل حقایق عنداللهی اعتماد و اتکا داشته باشد؟ اگر خدای سبحان علت همه هستی های امکانی است و غیر او هرچه هست معلول است، همه حقیقت معلول در کنار حقایق فراوان دیگر، پیش علت است و با این حال، تکیه معلول بر خویش و نه بر علت، ناشی از جهل علمی و جهالت عملی و توأم با خسارت ابدی است؛ زیرا با این خطای بزرگ، مرغ باغ ملکوت را از اوج سدرةالمنتهی به زیر کشیده و در عالم خاک، زمین گیر ساخته است؛ آنگاه که نوبت پرواز رسید و قفس گشوده شد، این مرغ بال و پر شکسته را کدامین توشه و دانه تا اوج ملکوت، یاری و توان می بخشد؟
نظر شما