تشنگی در کنار خلیج فارس؛ اینجا آب را کوپنی می خرند

خبرگزاری شبستان:هر کوپن آب ۱۵ هزار تومان است، اندازه تانکر ۴ متری ۳۵ تومان می‌شود و ۵ متری ۴۵ تومان، آمنه و لیلا خانم نیز مستمری هایشان را به شورای شهر می‌دهند تا آب بخرند آبی که شربی آن معلوم نیست.

به گزارش خبرنگار اجتماعی خبرگزاری شبستان، آسمانِ اینجا آبی است از هوای خاکستری و دود و بوقِ ماشین‌ها خبری نیست، سرعت اینترنت تلفن همراه بالاست و به راحتی عکس ها بارگذاری می‌شوند. تا چشم کار می‌کند آب‌های نیلگون دریای خلیج فارس دیده می‌شود، آسمان هم به این آب‌ها گره خورده است. روی لبه ی نقشه ایران ایستاده‌ایم. این‌جا انتهای خاک ایران و آغازی دوباره است. «کنارسیاه»؛ نام روستایی در 105 کیلو متری جزیره قشم که بر روی نقشه نقطه‌ای کوچک است اما وسعت فقرش بسیار گسترده است.

«کناره سیاه» آب ندارد. شورای شهرش هر کوپن آب را 15 هزار تومان می‌فروشد برای تامین یک هفته آب باید چندین کوپن خرید.

گویا به دنیایی دیگر پاگذاشته‌ایم، جاده یا خیابانِ آسفالت اینجا معنا ندارد، خاک پاهایت را برای راهی که می‌روی همراهی می‌کند، خانه‌هایی خشت و گِلی که زوارشان در رفته و پرواضح است که با یک زلزله آوار می‌شوند، اما سرپناه مردم روستای «کنارسیاه» همین خانه‌ها است. همین خانه‌ها برای برخی از مردمش سرپناه موقتی است که بستگی به پرداخت اجاره دارد.

 

چروکی صورت و رنج نهفته؛ سن زنان و مردان این منطقه را بیشتر نشان می‌دهد، پیرمرد و پیرزنی که 60 سال سن دارند اما 70 ساله به نظر می‌رسند در یک خانه خشت و گِلی و اتاقی که اگر بتوان اسمش را اتاق گذاشت میزبانمان می‌شوند.

 

این خانه خشت و گلی دارای دو اتاق مجزاست تا سقفی برای دو خانواده شود؛ سقفی البته نه بی‌روزن و نه محکم‌تر از آهن، اتاقی که گچ های دیوارش ریخته شده، نیمی تیره نیمی روشن و کمتر از 8 متر است. وسایل ریز دور همانند پنکه، بشقاب، فانوس،  بطری آب و لباس دور تا دور این اتاق کوچک را گرفته است و بشقابی از ماهی که مگس ها نیز از خوردن آن بی نصیب نیستند بر روی زمین قرار گرفته است.

 

روستا آب ندارد، خانه‌ها سرویس بهداشتی! چاهی در کنار اتاق کنده شده است و همان چاه به منظور سرویس بهداشتی استفاده می‌شود. بوی این چاه برای اعضای این خانه عادی شده است اما برای دیگران...

 

پیرزن بر روی زانو نشسته و با گویشی محلی از زمانه می‌نالد از فقر زمانه که گریبان گیر او و همسرش شده است. همسرش از کار افتاده است، تنها کمکی که به آنان می‌شود از سوی کمیته امداد است، مستمری دریافت می‌کنند و جالب که همان مستمری را به شورای شهر می‌دهند تا کوپن آب بخرند. آری آنان در کنار دریا آب می‌خرند!

 

 اتاق دیگری از این خانه برای زینب خانم است، خانمی که حدودا 30 -35 سال سن دارد اما او سنش را نمی داند. سوادی هم ندارد، زمین ضمخت این اتاق گِلی با روفرشی نازکی پوشیده شده است، لباس ها بر دیوار آویز و اندکی رختخواب گوشه اتاق خود نمایی می کند. زینب خانم با 4 فرزندش در این اتاق می‌خوابد.

 

 

به خانه‌ای دیگر می‌رویم، مادرسالمندی که سکته کرده است با دخترش در این اتاق که بیشتر از 10 متر نمی‌شود، ساکنند. مادر که ما را می‌بیند می‌ترسد، فکر می کند آمده‌اند تا به خانه سالمندان ببرندش و گریه می کند. به او می‌گویم که هیچ جا او را نخواهیم برد اما خیالش راحت نیست گریه می کند. مادر می‌گوید: جز خدا و دخترم هیچ کس را ندارم. تنها درآمدش مستمری و یارانه است. دختر35 ساله اش تحت پوشش کمیته امداد نیست و با پیرمرد همسایه که سکته قلبی کرده ازدواج کرده است تاسرپرستی داشته باشد. پیرمردی که چندین دختر همسن او دارد. مادر می‌گوید: خدا نکند یارانه قطع شود دیگر پولی برایمان نمی‌ماند.

دخترش درباره‌ی عید نوروز می‌گوید: عید! عید را می‌فهمیم که چه روزی می‌شود اما برای ما فرقی با روزهای دیگر ندارد.

 

آمنه ابراهیمی‌پور زنی دیگراز این روستا که خانه‌اش نسبت به خانه‌های همسایه‌هایش اوضاع بهتری داشت. اتاقش را به همراه دخترش از بلوک‌های سیمانی ساخته بود و همین نکته خانه‌ی او را از دیگران متمایز کرده بود. زمینش همانند همسایه های دیگر از روفرشی نازکی پوشیده شده بود. آمنه 35 سال بیشتر ندارد اما غم‌هایش بیشتر از عمرش است؛ پسرش وقتی 10 ساله بوده به دلیل بیماری تالاسمی فوت کرده و اکنون تنها فرزند و یاورش دختری 16 ساله است.

برای ساخت سرویس بهداشتی و حمام کمک‌هایی به مبلغ 3 میلیون تومان از کمیته امداد دریافت کرده تا سرو سامانی به خانه‌اش دهد.

آمنه به نوعی هنرمند صنایع دستی است؛ «زری‌دوزی» می‌کند و هر 6 ماه 500 هزارتومان نصیبش می‌شود همسرش معتاد بوده و از او جدا شده است. تا نام همسرش می‌آید بغض گلویش رامی‌فشارد. آمنه با این که در روستای «کنارسیاه» زنی موفق محسوب می‌شود که روی پای خود ایستاده است؛ اما اندوهِ عجیبی در چشمان او موج می‌زند. 

 

لیلا خانم یکی دیگر از اهالی این روستا است که با کمک کمیته امداد خانه اش رو به سامان است. لیلا می‌گوید 55 سال دارد اما درد زندگی بر چهره اش فائق آمده و سن او را نزدیک به 70 سال نشان می‌دهد. تهران را تا حالا ندیده، پایتخت که هیچ؛ بندر عباس را هم ندیده تنها به قشم رفته که 105 کیلو متر با روستایش فاصله دارد.

 

هر کوپن آب 15 هزار تومان است، اندازه تانکر 4 متری 35 تومان می‌شود و 5 متری 45 تومان، آمنه و لیلا خانم نیز مستمری هایشان را به شورای شهر می‌دهند تا آب بخرند آبی که شربی آن معلوم نیست.

تا پیش از دیدن روستای «کنارسیاه» هر گاه که می‌شنیدم روستایی آب ندارد و یا مردمانی در نقطه‌ای از این سرزمین در فقر زندگی می‌کنند، با خود می‌اندیشیدم که مگر می‌شود در این زمانه روستایی از آب محروم باشد، هزاران تیزر می‌سازیم که آب را صرفه جویی کنید که در آینده جنگ‌ها نه بر سر نفت که بر سر آب است. آینده اکنون است، اکنون در روستای کنارسیاه مردمش طعم بی آبی را می چشند و همین مسئله فقرو بیماری را دوچندان کرده است. چه پاسخی داریم برای مردم روستا، مردمی که در فقر دست و پا می‌زنند. از نگاه در چشمان این مردم شرمگینم. آنان امید دارند به روزگاری بهتر اما آیا کسی به دادشان خواهد رسید.

 

معصومه بدخشان

کد خبر 527534

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha