خبرگزاری شبستان – گروه قرآن و معارف: " این مطلب را هم در روایت داریم که امیرالمؤمنین صلوات اللّه و سلامه عليه بیان میفرمایند: اگر دیدید در آخرالزّمان بعضیها به مستحبّات میرسند، شما به واجبات برسید، اگر دیدید از مکروهات دور میشوند، شما از حرام دور بشوید. امّا این، مال یک عدّه خاص است. امّا اولیاء خدا میگویند: اگر فقط واجبات را برای خودم فرض کنم، شاید نعوذبالله به جایی برسم که همان واجب را هم ترک کنم. ولی اگر عمل مستحبّی را برای خودم فرض بگیرم، حداقل واجب را انجام میدهم. لذا روایتی که حضرت فرمودند، در مورد کسانی است که شیطان، آنها را به عمل مستحبّی فریب داده، لذا میبینی عمل مستحبّی را انجام میدهند، امّا اذان که میشود، نمازشان را نمیخوانند. مثلاً تا 12 الی 1 نصف شب هم باشد، عمل مستحبّی سینه زنی را دارند، امّا نعوذبالله نماز صبحشان قضا میشود. این، همان فریب شیطان و از وساوس اوست که یک راه برای رهایی از آن، همین ذکر «اعوذ باللّه السّمیع العلیم من همزات الشّیاطین...» است که به پروردگار عالم که سمیع است و میشنود، پناه ببریم؛ چون جنگ نرم است و آنقدر نرم میآید که ما نمیشنویم، امّا او که سمیع است، میشنود و او که علیم است، آگاه است، ولی ما جاهلیم و نمیفهمیم. لذا همزات، همان جنگ نرم شیطان است که برای هر کس هم یک طور میآید. "
سیصد و سی ونهمین جلسه درس اخلاق آیتالله قرهی با موضوع خطورات و مراقبه و با طرح این پرسش که ذکر هر یک از اعضاء و جوارح برای رسیدن به یاد همیشگی خدا و خطورات ملکی و ربّانی چیست؟ در محل مهدیه القائم المنتظر(عج) برگزار شد. آنچه در ادامه می آید گزارش بخش دوم و پایانی این نشست است که در ادامه می آید.
عادت به گناهان، قلب را قسی می کند
حالا چرا قلب اینطور میشود؟ دلیل آن، این است: یک گناه که شروع شد، دیگر یکی، دو تا میشود و ... تا این که قلب انسان، قسی میشود. اولیاء خدا و عرفای عظیمالشّأن هم فرمودند: علت العلل آن، این است که دیگر قلب انسان، شهوات را دوست دارد و شیفته شهوات است، ولو که الآن نمیتواند، امّا شیفته آن هست و این، گرفتاری است و هیچ کس هم نمیداند إلّا خودمان. فقط خودمان میدانیم چه خبر است.
پس بینی و بین الله با خودمان خلوت کنیم، ببینیم چه خبر است. هیچ کسی هم نمیتواند به کسی نعوذبالله تهمت بزند «اجْتَنِبُوا كَثيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ»، چون این ظنّ و گمانها، خودش اثم است. تو چه میدانی که میگویی فلانی اینچنین است. امّا خومان که خودمان را میشناسیم، ببینیم آیا واقعاً وظیفه و تکلیف است که داریم انجام میدهیم یا ... .
آیت الله العظمی بهاء الدینی فرمودند این فرد بدبخت می شود
من این مطلب را قبل از انتخابات 92 هم بیان کردم که محضر آیتالله العظمی بهاءالدّینی اعلي اللّه مقامه الشّريف بودیم، یک آقایی آمد که میخواست نماینده بشود. ایشان گفت: من میخواهم یک نکته خصوصی محضر مبارکتان بیان کنم. آقا میدانست چی میخواهد بگوید، فرمودند: بگویید، اینها غریبه نیستند. لذا آن بنده خدا هم دیگر مجبور شد که بگوید. گفت: به من گفتن برای نمایندگی مجلس بروم، خواستم که شما ... . آقا به سرعت فرمودند: چه کسی به شما گفته است؟ ظاهراً گفت: بعضی از آقایان گفتند. آقا فرمودند: اشتباه کردند! شما نمیخواهد بروی، به درد شما نمیخورد. خیلی به آن شخص برخورد، امّا به روی خودش نیاورد، یک چائی هم خورد و دست آقا را بوسید و رفت.
ما تعجّب کردیم که حالا چرا آقا جلوی ما اینطور برخورد کرد. امّا وقتی آن شخص رفت، آقا فرمودند: این آقا همه کارهایش را کرده است، فقط آمده بود از ما تأییدیّه بگیرد، الآن هم سراغ یک آقای دیگر میرود، ایشان هم به او تأییدیّه میدهند و بعد هم نماینده میشود، امّا بدبخت میشود، من خواستم بدبخت نشود.
همینطور هم شد، او رفت و از آیتالله العظمی مشکینی اعلي اللّه مقامه الشّريف تأییدیّه گرفت و نماینده هم شد و بعد هم اتّفاقاً آنطرفی شد و اوضاعی برایش پیش آمد و با این که در این لباس مقدّس هم بود، گرفتار شد.
لذا ما که بینی و بین الله میدانیم چه کارهایم و به چه قصدی، اعمال را انجام میدهیم؛ پس خودمان هم باید مراقب افتادن در دام شهوات باشیم. درست است که اولیاء خدا هم میفهمند و بعضاً هم از باب تذکار برای خود آنطرف و حتّی کسانی که در آن مجلس نشستهاند، میگویند، امّا انسان هم بین خودش و خدای خودش مطمئنّاً میداند که چنین مطالبی را دوست دارد و شیفتهشان هست و یا فقط از باب تکلیف و وظیفه است.
مراد از تبیین « مُتَوَلِّهٍ بِالشَّهَواتِ»، همین است. یعنی شاید یک موقعی دلش میخواهد و دوست دارد، امّا گیرش نمیآید. مثلاً ریاست گیرش نمیآید، امّا دلش میخواهد. نعوذبالله بستر حرام میخواهد، امّا گیرش نمیآید و ... . لذا میفرمایند: چنین کسی، دیگر ورع و پارسائی در قلبش، جا نمیگیرد. ورع، مال آن کسی است که از شهوات دوری گزیند.
اعمال مستحبّی را فرض بدانید، تا نعوذبالله اعمال واجب فوت نشود!
پس یادمان نرود، مباحثمان سلسلهوار بود، گفتیم: خطورات، همان یاد دائمی است و باید اعضاء و جوارح هم یاد پروردگار عالم بشوند، ذکر قلب هم این است که انسان شهوات را دور خودش قرار ندهد و آرام باشد و إلّا ملکوت را نمیبیند، «حَرَامٌ عَلَى كُلِّ قَلْبٍ عُزِّيَ بِالشَّهَوَاتِ أَنْ يَجُولَ فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَات». لذا قلب، طریق رسیدن به وصال است. بعد هم که فرمودند: «حَرامٌ على كُلِّ قَلبٍ مُتَوَلِّهٍ بِالشَّهَواتِ أن يَسكُنَهُ الوَرَعُ».
لذا یکی از نکات مهم در این راه، این است که انسان، گناه کوچک را بزرگ بداند که عند الاولیاء اینگونه است. البته درست است که ما هم گناهان صغیره داریم و هم گناهان کبیره و کسی این را منکر نمیشود، امّا آن کسی که میخواهد عبدالله و بنده پروردگار عالم بشود، گناه کوچک را هم برای خودش به عنوان یک گناه کبیره میبیند.
امّا اگر کسی بگوید: این گناه، گناه صغیره است، این که حالا چیزی نیست و ...، نعوذبالله به همان میرسد که چیزی هست و یک روزی خواسته یا ناخواسته به آن گناه کبیره هم مبتلا میشود. برای همین است که عرفای عظیمالشّأن میگویند: ما مکروه انجام نمیدهیم؛ چون اگر مکروه را انجام دادیم و گرفتار مکروه شدیم، شاید نعوذبالله یک روز گرفتار حرام هم بشویم.
گرچه این مطلب را هم در روایت داریم که امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه عليه) بیان میفرمایند: اگر دیدید در آخرالزّمان بعضیها به مستحبّات میرسند، شما به واجبات برسید، اگر دیدید از مکروهات دور میشوند، شما از حرام دور بشوید. امّا این، مال یک عدّه خاص است. امّا اولیاء خدا میگویند: اگر فقط واجبات را برای خودم فرض کنم، شاید نعوذبالله به جایی برسم که همان واجب را هم ترک کنم. ولی اگر عمل مستحبّی را برای خودم فرض بگیرم، حداقل واجب را انجام میدهم.
مثلاً همین که عرض کردم با آقا جان صحبت کنید و یا این که یادآقاجان باشید و هر ساعت، حداقل یک دعای سلامتی برای ایشان بخوانید. وقتی کسی این را برای خودش فرض میکند که از اینجا به بعد حتماً باید انجام بدهم، لذا اگر ساعتی یادش رفت، همانطور که گفتم، قضایش را به جا میآورد. امّا مگر عمل مستحبی هم قضا دارد؟! بله، وقتی کسی اینطور برای خودش فرض کند، معلوم است که عمل واجب را هم انجام میدهد.
لذا روایتی که حضرت فرمودند، در مورد کسانی است که شیطان، آنها را به عمل مستحبّی فریب داده، لذا میبینی عمل مستحبّی را انجام میدهند، امّا اذان که میشود، نمازشان را نمیخوانند. مثلاً تا 12 الی 1 نصف شب هم باشد، عمل مستحبّی سینه زنی را دارند، امّا نعوذبالله نماز صبحشان قضا میشود. این، همان فریب شیطان و از وساوس اوست که یک راه برای رهایی از آن، همین ذکر «اعوذ باللّه السّمیع العلیم من همزات الشّیاطین...» است که به پروردگار عالم که سمیع است و میشنود، پناه ببریم؛ چون جنگ نرم است و آنقدر نرم میآید که ما نمیشنویم، امّا او که سمیع است، میشنود و او که علیم است، آگاه است، ولی ما جاهلیم و نمیفهمیم. لذا همزات، همان جنگ نرم شیطان است که برای هر کس هم یک طور میآید.
لذا فرمودند: 10 مرتبه قبل از طلوع آفتاب و 10 مرتبه قبل از غروب آفتاب ذکر «اعوذ باللّه السّمیع العلیم من همزات الشّیاطین...» را بگویید. بعضی از اولیاء هم فرمودند: غیر از آن، 100 مرتبه هم در طی روز بخوانید که خودتان را بیمه کنید. دائم هم به یاد داشته باشید که امکان دارد شیطان من را فریب بدهد. مثلاً عمل مستحبّی را انجام میدهم، یا حسین میگویم، اشک هم میریزم، امّا نمازم هم قضا میشود! شیطان هم میگوید: اتّفاقاً خوب است؛ چون أبیعبدالله در روز عاشورا، درست در بحبوحه جنگ نماز خواند. در حالی که یک ساعت دیگر هم به شهادت میرسید و به لقاء پررودگار عالم نائل میشد. اصل نماز هم که معصوم است. در نمازم خم ابروی تو بر یاد آمد. اصلا خودشان هستند دیگر. بعد حضرت حاضر است چند نفر نگهبانی بدهند تا یک عدّه دیگر نماز بخوانند. اصلاً این چند نفری هم که از سپاه ایشان ایستادند و نماز خواندند، بهتر نبود میرفتند و چند نفر را میکشتند؟! گاهی بعضی از این حساب و کتابهای دنیوی هم میکنند که حالا وسط جنگ چه موقع نماز خواندن است؟! امّا اتّفاقاً حضرت میخواهد بگوید که همه جنگ ما برای نماز است و إلّا امام که عندالله امام هست، منتها مردم باید امّت شوند، تا امام، خانهنشین نشود و به قتلگاه برده نشود. امام میخواهد بگوید که اگر من حاکم هم شوم، همین نماز را اقامه میکنم، «الَّذينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ ...» [1]. لذا باید مراقب باشیم که شیطان از این طریق ما را فریب ندهد که دیگر تمام است.
لذا مولیالموالی(صلوات اللّه و سلامه عليه) میفرمایند: «مَا قَسَتِ الْقُلُوبُ إِلَّا لِكَثْرَةِ الذُّنُوب»[2]، اصلاً این قسی شدن قلوب باعث میشود که دیگر حکمت را متوجه نمیشود، پیش حکیم میرود، بعد برمیگردد و میگوید: تو بیکاری از قم به مشهد رفتی که یک افغانی را ببینی! چرا؟ وقتی کثرت ذنوب شد، دیگر قلب قسی میشود و قلب قسی حکمت را نمیفهمد.
البته این هم که فرمودند: کثرت ذنوب، نه اینکه تصوّر شود حتماً باید کاری صورت گیرد، همین هم که شخصی تصوّر کند کسی شده، سقوط خواهد کرد. همان کد اساسی که بارها بیان کردم: هر کس ولو به لحظهای تصوّر کند کسی شده است، همان لحظه، لحظه سقوط اوست. مثلاً تصوّر کند من که دیگر خودم عالمم، خودم میدانم، خودم منبرش را میروم، حالا بروم پای منبر یکی دیگر بنشینم؟! عجبا، أسفا، بدبختی را ببینید. پس همین که تصوّر کند من که دیگر خودم میدانم، همین گناه و همزات است.
گناه یک کسی که جوان است، ممکن است به شهوت باشد، یا یک کسی که یک مقدار جلو برود، ممکن است مال و منال باشد و یا غرّه برود به اینکه من اینها را بلدم که این، شهوت و گناه است. پس گرفتار شهوت دانستن شدن هم گناه است. حالا گناه دیگری هم هست، مثل نستجیربالله حسادت که در سواد است و در علم نیست، چون وقتی علم، نور است، نمیشود در آن، ظلمت باشد، ولی در سواد هست و فرد، گرفتار میشود.
اهمیّت راستگویی و امانتداری، نسبت به نماز و روزه و حجّ و زیارت و عبادت شبانه!
لذا عزیز دلم اگر میخواهی عبد خدا شوی، بدان که باید خطورات را کنترل کنی و خطورات ربّانی و ملکی در مقابل خطورات نفسانی و شیطانی بیاید و حاکم شود. یعنی انسان دائم به ذکر خدا مشغول باشد، ذکر هم نه این که فقط به لسان باشد، بلکه به فکرت، به اعضا و جوارحت، به روحت، به نفست، به قلبت و ... نیز باشد. اینها را باقرالعلوم صلوات اللّه و سلامه عليه دارند توضیح میدهند و میفرمایند: بدان ذکر قلب، صدق و صفاست که اگر از آن، دور شوی، گرفتار خواهی شد. چرا؟
چون زمینه به سمت گناه رفت که دیگر تمام است و اصلاً نمیتوانی کاری از پیش ببری. لذا یکی از مطالب و مصادیق جدّی صدق و صفا، این است که انسان هم راست بگوید و هم در آن کاری که دارد انجام میدهد، راست و پابرجا بماند، «فاستقم کما امرت»، امانت را ادا کند و ...
این که عرض کردم شیطان ما را گرفتار میکند، یکی از مطالبش را پیغمبر اکرم، محمد مصطفی صلّي اللّه عليه و آله و سلّم فرمودند، حضرت فرمودند: «لَا تَنْظُرُوا إِلَى كَثْرَةِ صَلَاتِهِمْ وَ صَوْمِهِمْ وَ كَثْرَةِ الْحَجِّ وَ الْمَعْرُوفِ وَ طَنْطَنَتِهِمْ بِاللَّيْلِ انْظُرُوا إِلَى صِدْقِ الْحَدِيثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ»، به این نگاه نکنید که یک کسی نماز و روزهاش زیاد است، مدام به مکه و زیارت میرود، صدای عبادت شبانه دارد و ...، بلكه به راستگويى و امانتدارى او نگاه کنید.
آیتالله العظمی بهجت اعلي اللّه مقامه الشّريف یک مرتبه این مطلب را کاملاً توضیح دادند و فرمودند: ببینید الآن وهابیّت به ظاهر مدام نماز و قرآن میخواند، همین الان هم شبکه آنها را ببینید، نشان میدهد که کنار روضه نبوی دارند قرآن و نماز میخوانند. امّا اگر تمام دنیا را جنگ و خونریزی فرا بگیرد، اصلاً انگار نه انگار، کاری ندارند که جایی حقّی از مردم پایمال شود. مثل زمان امیرالمؤمنین که اصلاً کاری به این کارها نداشتند.
حالا ما هم بگوییم: اصلاً ما چه کار داریم که این انتخاب شود، یا آن، همه مال انقلاب هستند و ... . مثل این میماند که گفتند: همه صحابه رسول الله هستند، فرقی نمیکند امیرالمؤمنین باشد یا شخص دیگر، حالا او یک مقدار بهتر است. لذا اینطور تصوّر کردند و امانت و ولایت را به دست صاحبش نسپردند و فقط نماز خواندند و روزه گرفتند و ... . یا این که بعدها نیامدند ابیعبدالله را یاری کنند، اوّلش گفتند که میآییم، بعد گفتند: استغفرالله، ما اصلاً با دنیا کاری نداریم، ولی بعد از این که ابیعبدالله به شهادت رسیدند، تازه فهمیدند که چه اشتباهی کردند و نماز و روزه و حجّشان، فایدهای نداشته است.
نظام مهدوی، امانتی در دستان ماست، بدانیم این امانت را به چه کسانی میسپاریم
لذا این که مدام نماز بخوانند و روزه بگیرند و عبادت شبانه داشته باشند، فایدهای ندارد. لذا باید به صِدْقِ الْحَدِيثِ و أَدَاءِ الْأَمَانَةِ توجّه کرد. یکی از موارد صِدْقِ الْحَدِيثِ هم این است که وقتی گفت: من هستم، راست گفته باشد و واقعا بایستد و امانت - این حکومت الهی- را به صاحبش بسپرد.
این برای ما هم هست، یک موقع ما فکر نکنیم که ما مسئولیّتی نداریم. به فضل و کرم الهی دو روز دیگر انتخابات است و یک امانت عجیبی بر دوش من و شماست که باید چه کسانی را انتخاب کنیم که به مجلس بروند. آنها هم باید امانت را رعایت کنند. پس اوّل ما امانتداریم و بعد آنها امانتدار میشوند.
امانتداری ما چیست؟ اینکه چه کسی را برای نظام مهدوی و این انقلاب انتخاب میکنیم که حسب روایات شریفه بیان میکنند: مردم آن قیام میکنند و تا ظهور حضرت قائم حکومتشان ادامه خواهد داشت. لذا بحمدلله و المنّه این، مشخّص شده و شک نداریم، بنده یقین صد در صد دارم که این نظام، نظام مهدوی است و اصلاً مؤسّس این نظام، خود حضرت حجّت عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف است. امام راحل عظیمالشّأن مان، نائب امام زمان بودند، کما اینکه الآن، امام المسلمین مدّ ظلّه العالي نائب امام زمان هستند. و إلّا امام راحل عظیمالشّأن اعلي اللّه مقامه الشّريف، آن هم در سنّ هشتاد سالگی، چگونه میتوانست حکومت تشکیل دهد؟! آن هم با وجود آن فتنههای اوّل انقلاب که صحبتش را کردم و دیگر نمیخواهم بگویم که تکرار مکرّرات بشود، هم خوزستان، هم کردستان، هم مازندران(تودهایها و فداییها که میخواستند خود را مانند میرزا کوچک خان نشان دهند و در آمل عزیز، هزار سنگر به وجود آمد و ...) هم سیستان و بلوچستان و ... .
آذربایجان هم همین اوضاع را داشت که در آنجا یک کسی در لباس مرجعیّت قد علم کرده بود و متأسّفانه یک قشر عظیم مملکت، مثلاً آذریها میخواستند علیه نظام قیام کنند. گرچه بحمدلله و المنّه آیتالله شهید قاضی اعلي اللّه مقامه الشّريف و آیتالله العظمی مدنی اعلي اللّه مقامه الشّريف که خودشان، ستونهای فقهی نجف بودند در آنجا حضور داشتند و برای مردم آذربایجان بیداری درست کردند. آن مردان الهی که بیان کردند: وقتی آن دو بزرگوار به ایران آمدند، آیتالله العظمی خویی اعلي اللّه مقامه الشّريف گریه کردند و فرمودند: ارکان فقه نجف رفتند و تمام شد. لذا آنان با این که خودشان میتوانستند مسند مرجعیّت را داشته باشند، امّا خودشان را سرباز امام میدانستند.
منافقین در همه جا قد علم کرده بودند، پیشگام و فدایی خلق و فدایی اکثریّت و ... که مانند قارچ مدام رشد میکردند. حالا با این همه، آیا واقعاً امام میتوانست اینها را جمع و جور کند. به خدا قسم، اگر حضرت حجّت عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف نبود، امام نمیتوانست. مگر شوخی است؟!
نظر شما