خبرگزاری شبستان – گروه قران و معارف: "یکی از مباحث بسیار جدی که می تواند غفلت زدا باشد، ذکر است یعنی یادآوری حقیقت حیات، آخرت گرایی است. یاد معاد است اما شما امروز در جامعه ما می بینید که چینش عناصر زندگی به گونه ای شده است که آخرت گرایی عملا در آن نقشی ندارد. یعنی آدم ها یاد معاد نیستند و آن مظاهری هم که می تواند آدم ها را متوجه معاد کند، مثل مجالس ختم و گورستان ها طوری مدیریت می شود که خودشان غفلت زا می شوند. از حضرت علی علیه السلام داریم که می فرماید: "اليوم عمل بلا حساب وغدا حساب بلا عمل / امروز روز عمل است نه حساب و فردا روز حساب است و نه عمل." خب اگر در جامعه ای این گونه اندیشده شود، آن وقت آن جامعه ذکر می شود. در روایتی از پیامبر (ص) داریم که بی توجهی به آخرت از دیوانگی است، یعنی کسی که دنیای خود را مقدم به آخرت کند دچار دیوانگی شده است. تعبیر حضرت رسول (ص) بسیار روشن است و جای تردیدی نمی گذارد که سمت و سوها به کجاست."
بخش پایانی گفتگوی سرویس "قرآن و معارف" با حجت الاسلام و المسلمین سید عبدالله بحرینی، کارشناس دینی که در حوزه سبک زندگی مطالعات و پژوهش دارد می خوانید.
نکته ای که وجود دارد و کم تر در زندگی امروز و سبک رایج زندگی ما مطرح می شود نقش ذکر در زندگی یک مسلمان است. منظورم از ذکر معنای مصطلح آن نیست که مثلا یکی بنشیند و یک ذکر خاصی را بگوید. گرچه آن معنا هم ارزشمند است و نقش پالایندگی خود را دارد اما منظور از ذکر یعنی این که این حقیقت الحمد لله در زندگی و حیات فرد بروز و ظهور داشته باشد. حقیقت لا اله الا الله در زندگی فرد وارد شده باشد و مثل رودی که سرزمین های پایین دست خود را سیراب می کند زندگی یک فرد را در ساحت های مختلف سیراب کند.
همچنان که اشاره کردید اصل ذکر و حقیقت ذکر، یادآوری خدامحوری است. وقتی شما می گویید الله اکبر، این یک ذکر است. دارد سرچشمه و منشأ را به شما متذکر می شود. فرهنگ دینی، فرهنگ ذکر است. قرآن ما ذکر است و نماز ما ذکر است. قرآن می فرماید: وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی / نماز را به پا دار تا به یاد من باشی. اهل بیت علیهم السلام ذکر است، شما وقتی با معصومین و با پیامبر و امامان علیهم السلام می نشینی در واقع با ذکر نشسته ای. باز قرآن می فرماید: "فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ / آنچه را که نمی دانید از اهل ذکر بپرسید تا دریابید. "
ببینید وقتی کسی در ذکر غوطه ور شد این نیست که فقط لب هایش در ذکر غوطه ور شود، تمام وجودش و زندگی در ذکر غوطه می خورد. این که باباطاهر می گوید "خوشا آنان که دایم در نمازند." این نیست که مثلا این فرد 24 ساعته نماز می خواند. نه! یعنی این فرد 24 ساعته در ذکر است. همچنان که نماز، ذکر است، خواب و خور و کار و حرف زدن این آدم ذکر است، یعنی برای خداست. برای خدا می خوابد، برای خدا می خورد، برای خدا حرف می زند، برای خدا به ملاقات می رود، برای خدا درس می دهد و برای خدا درس می گیرد. یعنی دایم در ذکر و توجه خداست.
پس اگر در این زمینه نقص هایی در فرهنگ عمومی ما وجود دارد و واقعا به عینه می بینیم به خاطر آن است که هنوز آن ذکرها به مثابه الگوهای عملی درنیامده است؟
همین طور است. کسی که حقیقتا متوجه به خدا باشد، دیگر ظلم نمی کند. چطور می شود هم الحمدلله گفت و هم از درِ ناسپاسی وارد شد و چشم به مال دیگری دوخت. هم الحمدلله گفت و هم پشت دیگران غیبت کرد. این ها با هم جمع نمی شود.
نکته دیگری که بسیار مهم است و در قرآن بسیار روی آن تأکید شده، بحث آخرت گرایی است اما ما به عناوین مختلف از آن فرار می کنیم. ببینید یکی از مباحث بسیار جدی که می تواند غفلت زدا باشد، ذکر است یعنی یادآوری حقیقت حیات، آخرت گرایی است. یاد معاد است اما شما امروز در جامعه ما می بینید که چینش عناصر زندگی به گونه ای شده است که آخرت گرایی عملا در آن نقشی ندارد. یعنی آدم ها یاد معاد نیستند و آن مظاهری هم که می تواند آدم ها را متوجه معاد کند، مثل مجالس ختم و گورستان ها طوری مدیریت می شود که خودشان غفلت زا می شوند. از حضرت علی علیه السلام داریم که می فرماید: "اليوم عمل بلا حساب وغدا حساب بلا عمل / امروز روز عمل است نه حساب و فردا روز حساب است و نه عمل." خب اگر در جامعه ای این گونه اندیشده شود، آن وقت آن جامعه ذکر می شود. در روایتی از پیامبر (ص) داریم که بی توجهی به آخرت از دیوانگی است، یعنی کسی که دنیای خود را مقدم به آخرت کند دچار دیوانگی شده است. تعبیر حضرت رسول (ص) بسیار روشن است و جای تردیدی نمی گذارد که سمت و سوها به کجاست.
یکی از جدی ترین نقص های ما در فرهنگ عمومی ما اعتماد نکردن به وعده های خداوند است که خود می تواند سرچشمه خطاهای بی شماری باشد. اگر از این زاویه به موضوع نگاه کنیم چه مطالبی برجسته خواهد شد؟
ببینید، یکی از اصول زندگی خدامحور، توجه به صفات خداوند است. یعنی چه؟ یعنی مثلا اگر من به این موضوع توجه کردم که یکی از صفات خداوند رازق است، یعنی روزی رسان است، آن وقت دیگر مقهور وسوسه های شیطان در ترساندن من از فقر نمی شوم. اگر متوجه شدم که خداوند قادر است، آن وقت مقهور نمی شوم. الان جوان هایی هستند که از ازدواج می ترسند. وقتی می پرسید چرا، به این جا می رسید که آن ها از این که زیر بار تعهد مالی ازدواج بمانند نگران هستند و با محاسبات خودشان به این جا رسیده اند که توان اداره یک زندگی مشترک را ندارند. در صورتی که قرآن می فرماید: "وَأَنكِحُوا الأَيامى مِنكُم وَالصّالِحينَ مِن عِبادِكُم وَإِمائِكُم إِن يَكونوا فُقَراءَ يُغنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضلِهِ / و بىهمسران خویش و بردگان و کنیزکان صالح خویش را به همسرى [دیگران] دهید، و اگر تهیدست باشند خداوند از بخشش خویش آنان را توانگر مىگرداند." این وعده خداوند است که شما کاری را پیش ببر، کاری که خداوند از شما خواسته است. شما راه بیفت و اقدام کن، از جایی که گمان نمی کنی روزی ات خواهد رسید.
روایت قرآن از فرزنددار شدن حضرت ابراهیم علیه السلام بسیار شنیدنی است، آنجا که می فرماید: "وَامْرَأَتُهُ قَآئِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِن وَرَاء إِسْحَاقَ يَعْقُوبَ / و زن او ايستاده بود، خنديد پس وى را به اسحاق و از پى اسحاق به يعقوب مژده داديم." در ادامه می فرماید: "قَالَتْ يَا وَيْلَتَى أَأَلِدُ وَأَنَاْ عَجُوزٌ وَهَذَا بَعْلِي شَيْخًا إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عَجِيبٌ / همسر ابراهيم گفت اى واى بر من آيا فرزند آورم با آنكه من پيرزنم و اين شوهرم پيرمرد است واقعا اين چيز بسيار عجيبى است. و در آیه بعدی: "قَالُواْ أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ رَحْمَتُ اللّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَّجِيدٌ / گفتند آيا از كار خدا تعجب مىكنى رحمتخدا و بركات او بر شما خاندان –رسالت- باد بىگمان او ستودهاى بزرگوار است."
موضوع این جاست که وقتی از جانب خداوند، بشارت فرزند دار شدن را به حضرت ابراهیم و همسرش می دهند حضرت ابراهیم 120 ساله بودند، در روایت هایی 160 سال هم ذکر شده است. همسر حضرت ابراهیم، ساره هم 99 ساله بودند و وقتی می گویند شما بچه دار می شوید، زن ابراهیم خندید و گفت این چیز عجیبی است، من پیرزن هستم و همسرم بسیار پیر، چگونه ما می توانیم بچه دار شویم. در واقع در این جا ساره، انکار قدرت خداوند کرد و در روایات داریم که به خاطر همین قوم بنی اسرائیل 400 سال به عذاب دوری از پیامبر گرفتار شدند و البته آن قدر ضجه زدند که 170 سال را خداوند بر آن ها بخشید. در واقع آن چه در این آیات بیان می شود این است که آیا ما حقیقتا به قدرت خدا ایمان داریم یا نه. آیا ایمان داریم که خداوند، بیرون از علل و اسبابی که ما می شناسیم، می تواند رزاق بودن خود را نشان دهد یا نه.
نظر شما