نویسنده‌ای که زبانش را ترک کرد

خبرگزاری شبستان: تنها عطش "زندگی" کردن و مبارزه با مرگ تدریجی حاصل از رکود است که باعث می‌شود زنی در آستانه میانسالی کشور و زبانش را ترک کند،‌ راهی سرزمینی بیگانه شود تا زبانی دیگر را یاد بگیرد و به آن زبان کتاب هم بنویسد.

 

به گزارش سرویس دیگر رسانه های خبرگزاری شبستان، «جومپا لاهیری» به نقل از ایسنا، نویسنده بنگالی‌تباری است که در لندن به دنیا آمده، در آمریکا ریشه دوانده و در دهه پنجم زندگی‌، همسر و دو فرزندش را با خود همراه کرده تا به ایتالیا برود و زبان ایتالیایی یاد بگیرد. او که با یک سفر عاشق این کشور و زبانش شده، این روزها انتشار جدیدترین اثرش به زبان ایتالیایی را جشن می‌گیرد.

 

 

جومپا لاهیری نویسنده هندی - آمریکایی برنده جایزه «پولیتزر» جدیدترین کتابش را به زبان ایتالیایی و با ترجمه انگلیسی منتشر کرده است. «به زبان دیگر» حاصل علاقه وافر او به زبان ایتالیایی پس از اولین دیدارش از سرزمین هنر و معماری در سال 1994 است.او چندی پیش با «گاردین» مصاحبه‌ای کرده و این روزنامه در ادامه آن بخش‌هایی از کتاب ایتالیایی‌زبان او «به زبان دیگر» را آورده است. او در این اثر به فراز و نشیب‌های یادگیری زبان ایتالیایی و نقل مکان خانوادگی به رم پرداخته است.

 

از دید جهانی، زبان ایتالیایی تقریبا فقط در ایتالیا صحبت می‌شود. چرا خواستید خودتان را به طور اخص به این زبان توصیف کنید؟

 

همان‌طور که در کتاب شرح داده‌ام، من عاشق ایتالیایی شدم. یک ندا و میل بود. امیال به طور کلی ندرتا با کاربردی بودن تحریک می‌شوند. ریشه آن‌ها منطق نیست. اما ایتالیایی برای من مفید است؛ زبانی است که من در آن کاملا احساس شادی و آزادی و الهام گرفتن می‌کنم.

 

واکنش خانواده‌تان نسبت به نقل مکان کردن‌تان به ایتالیا چه بود؟

 

همسر و فرزندانم خیلی هوایم را داشتند. آن‌ها درک می‌کردند که زندگی جدید در ایتالیا برای من چقدر مهم است و حالا در نتیجه آن، ما دو سوی جهان را خانه خود می‌دانیم.

 

زندگی در ایتالیا را با سکونت در آمریکا چطور مقایسه می‌کنید؟

 

من زندگی در ایتالیا را ترجیح می‌دهم. این‌جا بیش‌تر احساس آرامش و تمرکز دارم. روند زندگی این‌جا انسانی‌تر است.

 

 

آیا بیش‌تر شیفته زبان ایتالیایی هستید یا جنبه‌های دیگری از ایتالیا هم جذب‌تان کرد؟

 

زبان کلیدی است که در را به فرهنگ، مردم، بخش‌های خاصی از واقعیات زندگی و روش تفکر و زیستن باز می‌کند. بدون زبان نمی‌توانید وارد این‌جا شوید، به درک برسید و کاملا در جامعه مشارکت داشته باشید.

 

به عنوان یک نویسنده، ترکِ زبان اصلی‌تان چگونه بود؟ محدودیت‌هایی که در زبان ایتالیایی داشتید چقدر روی نگارش‌تان تأثیر گذاشت؟

 

وقفه‌ام در زبان انگلیسی اول باعث سراسیمگی، اما بعد نیروی محرکم شد. می‌خواستم محرک و منبع آن را بفهمم. بروز خودم در زبان ایتالیایی یک چالش مداوم بوده و باقی می‌ماند. فهمیدم که نوشتنم اساسی‌تر است.

 

چه زمانی از ایتالیایی خود بیش‌ترین احساس افتخار و غرور به شما دست داد؟

 

لحظه‌ای که در کاپری (جزیره‌ای در جنوب ایتالیا) ترجمه حرف‌های خودم به زبان انگلیسی را شنیدم. در آن لحظه متوجه شدم به آن سوی مرز رسیده‌ام.

 

در این کتاب شما اشتیاق‌تان به ایتالیایی را به یک رابطه عاشقانه تشبیه کرده‌اید. اگر این یک ازدواج واقعی بود الان در چه مرحله‌ای بودید؟

 

هنوز هم یک رابطه پرشور است. همیشه نوعی عصیان‌ در آن وجود دارد.

 

کتاب‌تان را برای بازار ایتالیایی‌زبان منتشر کردید یا به بازار انگلیسی‌زبان فکر می‌کردید؟ اگر کسی انگلیسی حرف بزند چگونه می‌تواند از بخش‌های ایتالیایی کتاب بهره ببرد؟

 

این اثر حاصل یادداشت‌هایی است که من برای خودم می‌نوشتم. هرگز فکر نمی‌کردم کس دیگری آن را بخواند. اما بعد بخش‌هایی از آن در هفته‌نامه ایتالیایی «اینترناسیونال» به چاپ رسید و من مجبور شدم ببینم آیا اثرم برای خواننده ایتالیایی قابل فهم است یا نه. ایتالیایی و انگلیسی در ترتیب چیزها، زبان‌های مرتبطی هستند. الفبای‌شان یکی است و واژه‌های مشترک با ریشه لاتین بین‌شان زیاد است. بنابراین متن ایتالیایی راهی است برای تحسین بیش‌تر رابطه بین این دو زبان و همچنین احترام به تفاوت‌های‌شان.

 

فکر می‌کنید نوشتن آثارتان به ایتالیایی را ادامه می‌دهید؟ یا زبان‌های دیگری هستند که بخواهید یاد بگیرید؟

 

چهار ماه پیش برای تدریس در دانشگاه «پرینستون» به آمریکا برگشتم. نوشتن به ایتالیایی را ادامه می‌دهم، اما دارم ترجمه رمانی اثر دومینکو استارنون را از ایتالیایی به انگلیسی شروع می‌کنم. یاد گرفتن و صحبت کردن زبان‌های دیگر خیلی خارق‌العاده است. اخیرا هند بودم و آرزو کردم کاش می‌توانستم هندی حرف بزنم.

 

 

***

 

 

 

در ادامه بخش‌هایی از کتاب «به زبان دیگر» جومپا لاهیری، نویسنده آثاری چون «زمین پست»، «مترجم دردها» و «همنام» را می‌خوانید:

 

 

رابطه من با ایتالیایی در غربت شکل گرفت، در نوعی وضعیت جدایی. هر زبانی متعلق به یک مکان خاص است. زبان می‌تواند مهاجرت کند و پخش شود؛ اما معمولا به یک محدوده جغرافیایی و یک کشور پیوند خورده است. ایتالیایی به کشور ایتالیا تعلق دارد و من در قاره‌ای دیگر زندگی می‌کنم؛ جایی که کم‌تر با این زبان آشنایی دارند.

 

به زبانی دیگر، من به یک تبعیدگاه زبانی عادت کرده‌ام. زبان مادری‌ام، ‌بنگالی در آمریکا بیگانه است. وقتی در کشوری زندگی می‌کنی که زبان خودت خارجی به حساب می‌آید، نوعی حس مداوم بیگانگی به تو دست می‌دهد. تو به یک زبان پنهانی و ناشناخته که با محیط هماهنگی ندارد، حرف می‌زنی. این فقدانی است که درون تو یک فاصله به وجود می‌آورد.

 

درباره من، فاصله و جدایی دیگری هم وجود دارد. من بنگالی را هم خوب نمی‌دانم. خواندن و حتی نوشتن به این زبان را هم بلد نیستم. در نتیجه، به طور متناقضی زبان مادری‌ام را هم یک زبان بیگانه می‌دانم.

 

اما درباره ایتالیایی، بیگانگی جنبه متفاوتی داشت. به محض این‌که طی سفر سال 1994 به همراه خواهرم به فلورانس با زبان ایتالیایی آشنا شدم، از آن احساس جداافتادگی کردم. اشتیاق من احمقانه به نظر می‌رسد. اما من حسش می‌کنم. چطور می‌شود از زبانی احساس جدایی کنم که متعلق به من نیست؟ که بلدش نیستم؟ شاید به خاطر این است که من نویسنده‌ای هستم که به هیچ زبانی به طور کامل تعلق ندارم.

 

کتابی به اسم «خودتان ایتالیایی یاد بگیرید» خریدم؛ عنوانی پندآمیز پر از امید و احتمال. مثل این که یادگیری یک زبان به تنهایی ممکن است. من که سال‌ها لاتین خوانده بودم، اولین فصل‌های کتاب برایم خیلی آسان بود. موفق شدم چند صرف فصل را حفظ کنم و کمی تمرین حل کنم. اما سکوت و تنهایی فرآیند خودآموزی را دوست ندارم. به نظرم غلط می‌آید. مثل این بود که دارم یک ساز موسیقی را بدون نواختن آن یاد می‌گیرم.

 

لاهیری که حالا 48 سال دارد، سپس از حضورش در کلاس‌های آموزشی زبان ایتالیایی و اولین تلاش‌های ناموفقش در خواندن رمان‌های ایتالیایی‌زبان نوشته است: بهار 2000، شش سال بعد از اولین سفرم به فلورانس، به ونیز رفتم. علاوه بر فرهنگ لغت، دفترچه یادداشتی با خودم بردم که در صفحه آخر آن عبارات مفید را می‌نوشتم. احساس می‌کردم آماده‌ام. در واقع در ونیز به ندرت می‌توانستم در خیابان آدرس بپرسم یا به پذیرش هتل بگویم صبح بیدارم کند.

 

توانستم در رستوران غذا سفارش دهم و چند کلمه با فروشنده‌ها حرف بزنم. دیگر هیچ. حتی بعد از این که به ایتالیا برگشتم هم نسبت به این زبان احساس بیگانگی می‌کردم. چند ماه بعد دعوت‌نامه شرکت در جشنواره ادبی «مانتوا» به دستم رسید. آن‌جا بود که با اولین ناشران ایتالیایی‌ام آشنا شدم. یکی از آن‌ها مترجم هم هست.

 

سال 2004 همسرم برگه‌ای دستم داد. تبلیغی برای آموزش ایتالیایی بود که او در اطراف خانه‌مان در بروکلین به چشمش خورده بود. روی آن نوشته بود "ایتالیایی یاد بگیرید". این اتفاق را یک نشانه دیدم. شماره را گرفتم و قرار گذاشتم، زنی دوست‌داشتنی و باانرژی که اهل میلان هم بود، به خانه‌مان آمد. از من پرسید برای چه می‌خواهم ایتالیایی یاد بگیرم. توضیح دادم که در تابستان برای شرکت در جشنواره ادبی دیگری راهی رم می‌شوم. به نظر محرک معقولی می‌آمد. رو نکردم که واله و شیدای ایتالیایی شده‌ام، که امیدوارم و در واقع رویایم این است که ایتالیایی را خوب بلد باشم. به او نگفتم که از حس کامل نبودن زجر می‌کشم. مثل این بود که ایتالیایی کتابی است که فرق نمی‌کند چقدر تلاش می‌کنم، نمی‌توانم بنویسمش.

 

پس از این جریان، لاهیری کلاس‌هایش را ادامه می‌دهد، با به دنیا آمدن دخترش وقفه‌ای چندساله در یادگیری زبان ایتالیایی به وجود می‌آید و پس از چاپ کتاب دیگری در سال 2008 دوباره به این کشور دعوت می‌شود. بعد معلم سرخانه جدیدی می‌گیرد و بعد از آن در سال 2009 با سومین مدرسش آشنا می‌شود که بسیار مورد علاقه‌اش بوده است.

 

«جومپا لاهیری» تنها نویسنده‌ای موفق و سرشناس نیست، او انسان جسور و ریسک‌پذیری است که در میانه راه زندگی کشور محل زندگی و زبانش را تغییر داده و به زبانی دیگر کتاب می‌نویسد. «به زبان دیگر» حاصل اولین بخت‌آزمایی او در زبان ایتالیایی است، زبانی که به ناگهان دری جادویی را به روی این داستان‌نویس برنده «پولیتزر» گشوده است.

 

«به زبان دیگر» را "نامه عاشقانه جومپا لاهیری برای زبان ایتالیایی" می‌دانند. این کتاب اثری زندگی‌نامه‌ای است که نویسنده برنده پولیتزر «مترجم دردها» در آن چگونگی دگردیسی زبانی و احساسات متناقضش از پا گذاشتن به عرصه نویسندگی در زبانی نو را وصف می‌کند.

 

 

جومپا لاهیری 48 ساله درباره نقل مکان خانوادگی‌اش به شهر رم می‌نویسد: من رم را انتخاب کردم. شهری که از کودکی مرا مسحور خود کرده و در لحظه مرا فتح کرده بود. سال 2003 اولین‌بار به رم رفتم و احساس خلسه و نزدیکی کردم. انگار از قبل آن‌جا را می‌شناختم. تنها بعد از چند روز مطمئن شدم که سرنوشت من زندگی در این شهر است.

 

برای آماده شدن، از شش ماه پیش از ترک آمریکا، تصمیم گرفتم دیگر هیچ متن انگلیسی‌زبانی نخوانم. از آن زمان به بعد متعهد شدم که تنها مطالب ایتالیایی را مطالعه کنم. به نظرم راه درستی بود برای جدا شدنم از زبان اصلی.

 

ناگهان دیگر همه کتاب‌هایم بی‌مصرف شدند. به نظرم اشیاء معمولی می‌آمدند، روبه‌رویم یک اتاق جدید و خالی می‌دیدم. وارد سرزمین دیگری شدم که کشف‌نشده و تیره بود. این نوعی تبعید خودخواسته بود. با این که هنوز هم در آمریکا بودم، احساس بیگانه بودن داشتم... به آهستگی و با مشقت مطالعه می‌کردم. موانع تحریکم می‌کردند. هر ساختار جدیدی برایم یک شگفتی بود. هر واژه نو، یک تکه جواهر.

 

در این دوره احساس ازهم‌گسیختگی می‌کردم. به یک زبان می‌نوشتم و فقط به یک زبان می‌خواندم. ترک کردن انگلیسی غیرممکن است. با این حال زبان قوی‌ترم به نظر پشتیبان من بود.

 

این نویسنده در کتاب جدیدش درباره اولین تجربیات خود از زندگی در رم، ورود در روزهای تعطیل و خالی بودن شهر، باز نشدن قفل خانه، گرمی عجیب هوا در ماه آگست و دلتنگی کودکانش برای برگشت به آمریکا و ناتوانی‌ در برقراری هرگونه ارتباط با ایتالیایی‌ها نوشته است.

 

او در ادامه می‌نویسد: یک هفته بعد از رسیدن، دفترچه خاطراتم را باز کردم تا از بلاهایی که سرمان آمده بود بنویسم، که کاری عجیب و غیرمنتظره انجام دادم. خاطراتم را به زبان ایتالیایی نوشتم. ناخودآگاه و ناگهانی این کار را کردم. چون وقتی خودکار دستم می‌گیرم دیگر در ذهنم صدای انگلیسی نمی‌شنوم. در طول این دوران وقتی هر چیزی باعث گیجی‌ام می‌شد و مرا به بی‌ثباتی می‌کشاند، زبان نوشتارم را تغییر دادم. به ایتالیایی افتضاح، خجالت‌آور و پرغلط می‌نوشتم. بدون این که نوشته‌هایم را تصحیح کنم یا از فرهنگ لغت استفاده کنم؛ فقط با تکیه بر غریزه‌ام می‌نوشتم. از این نوع نگارش خجالت می‌کشیدم. این محرک اسرارآمیز را که معلوم نیست از کجا آمده، نمی‌فهمیدم. نمی‌توانستم جلویش را بگیرم.

 

در اولین ماه‌های اقامت‌مان در رم، تنها چیزی که تسکینم می‌داد و باعث ثباتم می‌شد، دفتر خاطرات مخفی ایتالیایی‌زبانم بود. اغلب نیمه‌شب‌ها بی‌قرار و بیدار بودم. پشت میز می‌نشستم و سعی می‌کردم پاراگراف‌هایی را به زبان ایتالیایی بنویسم. این یک پروژه کاملا محرمانه بود. هیچ کس مشکوک نمی‌شد و درباره‌اش چیزی نمی‌دانست.

 

وقتی دفترم تمام شد، یکی دیگر برداشتم. مثل این بود که با تجهیزات کم بروی کوه‌نوردی. این کار به نوعی تلاش برای بقا در حوزه ادبی بود. کلمات خیلی کمی برای ابراز خودم در دست داشتم. از این محرومیت باخبر بودم. اما همزمان آزادی و نور را حس می‌کردم. دوباره دلیل نوشتن و همچنین لذت و نیاز به نویسندگی را در خودم کشف کردم.

 

 

 

 

در این کتاب همچنین به حسی که زبان ایتالیایی برای لاهیری تداعی می‌کند، پرداخته شده: همان‌طور که قبلا گفتم، فکر می‌کنم نوشتن من به ایتالیایی یک نوع پرواز است. با تشریح دگردیسی زبانی‌ام، متوجه شدم که دارم تلاش می‌کنم از چیزی فرار کنم و خودم را آزاد کنم. دو سال بود به ایتالیایی می‌نوشتم و حس می‌کردم دارم متحول می‌شوم. حسی تقریبا شبیه تولد دوباره.

 

اما این تغییر، این دریچه جدید، هزینه‌ای هم داشت. خودم را در محدودیت حس می‌کردم. دیگر مثل قبل، مثل زمانی که به انگلیسی می‌نوشتم، نمی‌توانستم آزادانه حرکت کنم. زبان جدیدی به نام ایتالیایی مثل تنه یک درخت مرا در برگرفته بود. من درون آن ماندم. از نو زاده شدم، گیر کردم، آزاد شدم و احساس ناراحتی کردم. اما از چه فرار می‌کردم؟ چه چیزی دنبالم می‌کرد؟ چه کسی می‌خواست مرا محدود کند؟

 

واضح‌ترین جواب به این سوال زبان انگلیسی بود. اما فکر می‌کنم آن‌قدر که این زبان برای من نمادین است، برای خودش خاصیتی ندارد. عملا در کل زندگی‌ام، انگلیسی نماد یک درگیری تحلیل‌برنده، یک رویارویی وحشیانه و حس مدام شکست بوده، که این منبع تمام اضطراب‌هایم است. این زبان نماد فرهنگی است که باید به آن تسلط می‌داشتم و تحلیلش می‌کردم. انگلیسی نمایانگر جنبه سنگین و غم‌انگیز زندگی گذشته‌ام است و من از آن خسته‌ام.

 

اما در عین حال، عاشقش هستم. من با زبان انگلیسی نویسنده شدم. و بعد ناگهان یک نویسنده مشهور شدم. برنده جایزه‌ای شدم که مطمئن نبودم شایسته‌اش هستم. فکر می‌کردم اشتباهی شده. با وجود این که دریافت آن یک افتخار بود، همیشه به آن شک داشتم. نمی‌توانستم با آن جایزه ارتباط برقرار کنم و در عین حال زندگی‌ام را تغییر داده بود.

 

فکر می‌کنم با نوشتن به زبان ایتالیایی دارم هم از شکست‌هایم در انگلیسی و هم از موفقیتم فرار می‌کنم. ایتالیایی راه ادبی بسیار متفاوتی را به من عرضه می‌کند. به عنوان یک نویسنده می‌توانم خود را از بین ببرم و دوباره بسازم. انتظار می‌رفت موقع نوشتن به ایتالیایی شکست بخورم، اما با وجود حس شکست در گذشته، این اصلا باعث رنج و عذابم نشد.

 

اگر این روزها بگویم دارم به زبان جدیدی می‌نویسم، خیلی از مردم واکنش منفی نشان می‌دهند. این واکنش‌ها مرا غافلگیر نمی‌کند. یک تحول هدفمند و تعمدی معمولا کاری خائنانه و تهدیدآمیز به حساب می‌آید.

 

من دختر مادری هستم که هیچ وقت تغییر نکرد. او در آمریکا هم تا حد ممکن به همان شیوه زندگی را ادامه داد و نحوه پوشش، خوراک، رفتار، افکار و زندگی او جوری بود که انگار هرگز هند و کلکته را ترک نکرده است. امتناع از تغییر روش‌ها و عادت‌هایش، استراتژی او برای مقاومت در برابر فرهنگ آمریکایی و جنگیدن علیه آن به منظور حفظ هویت خود بود. وقتی مادرم به کلکته برمی‌گردد، از این مسئله به خود می‌بالد که علی‌رغم 50 سال دوری از هند، هنوز مثل یک زن هندی به نظر می‌رسد.

 

من برعکس او هستم. با این‌که امتناع از تغییر، طغیان مادرم بود. اصرار بر تغییر، خصیصه من است. "زنی مترجم بود که دلش می‌خواست یک نفر دیگر باشد." این اتفاقی نیست که «مبادله»، اولین داستانی که به زبان ایتالیایی نوشتم، با این جمله شروع می‌شود.

 

در دنیای حیوانات دگردیسی طبیعی به نظر می‌آید. وقتی یک کرم ابریشم به یک پروانه تبدیل می‌شود، دیگر کرم نیست؛ بلکه یک پروانه است. درباره من، تحول کامل ممکن نیست. من می‌توانم به زبان ایتالیایی بنویسم، اما نمی‌توانم یک نویسنده ایتالیایی باشم. با وجود این‌که دارم این جمله را به ایتالیایی می‌نویسم، بخشی از من که برای نوشتن به زبان انگلیسی شرطی شده به قوت خود باقی است. عجیب است با وجود این‌که وقتی به زبان ایتالیایی می‌نویسم بیش‌تر در معرض قرار می‌گیرم، بیش‌تر احساس امنیت می‌کنم. درست است که یک زبان جدید مرا تحت پوشش خود قرار می‌دهد اما من یک پوشش نفوذپذیر دارم، من تقریبا درون یک پوست قرار می‌گیرم و با وجود این‌که یک پوسته ضخیم ندارم، در زبان ایتالیایی نویسنده‌ای سخت‌تر و آزادتر هستم که دوباره ریشه می‌گیرد و به نحوی دیگر رشد پیدا می‌کند.

کد خبر 523560

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha