ناب‌سازي باور مهدويت؛ دستاورد‌ انقلاب اسلامي

خبرگزاری شبستان: ناب‌سازي باور به انديشة مهدويت از دستاورد‌هاي انقلاب اسلامي بود؛ زيرا با وقوع انقلاب اسلامي براي نخستين بار يك حكومت مسلمان با آرمان تشكيل جامعة منتظر پيش از ظهور و زمينه‌ساز انقلاب جهاني مهدي موعود(عج) در ايران تشكيل شد.

خبرگزاری شبستان: اگر تحولات تاريخي را در يك نمودار خطي فرض كنيم، مي‌توانيم براي فرايند‌ها و گذارهاي تاريخي، نقطه‌اي را در نظر بگيريم كه در انديشة سياسي با عنوان نقطة آرماني از آن ياد مي‌شود و در واقع، هدف هنجاري آن تحولات و رويدادها به شمار مي‌رود. اين غايات تاريخي دقيقاً محل تحقّق جميع اهداف، آرمان‌ها و تصورات تاريخي يك مكتب است.

در تفكيك انقلاب‌ها از لحاظ آرمان‌ها با سه‌گونه انقلاب مواجهيم:

نخست: انقلاب‌هايي كه غالباً در كشورهاي ماركسيستي رخ مي‌دهد و آرمان عالي و اوليه آن‌ها نيل به يك جامعه بي‌طبقه است؛ جامعه‌اي كه در آن، مساوات اقتصادي نمود كامل داشته باشد.

دوم: انقلاب‌هايي كه تأسيس يك جامعه مبتني بر آزادي فردي و رفاه شخصي را آرمان متعالي خود برگزيده‌اند. جوامع به اصطلاح ليبرال، چنين فرآيندي را پشت سر گذاشته‌اند.

سوم: انقلاب‌هايي كه اصل را بر تربيت «انسان‌هاي الهي» گذارده‌اند و تأسيس يك جامعه خداپسند را آرمان عالي خود قرار داده‌اند. در اين انقلاب‌ها فقط تأمين معاش دنيايي و آسايش عمومي ملاك نيست؛ بلكه غرض اصلي، به كارگيري اين ابزار براي تحقّق يك وضعيت متعالي‌تر در جامعه است و آن، اين كه جامعه‌اي صالح و پاك ايجاد شود كه افراد آن، بتوانند به تكامل معنوي خويش نايل آيند. انقلاب اسلامي ايران، داعيه آن دارد كه انقلابي تكاملي است و تا رسيدن به اهداف انبياي الهي ادامه دارد (افتخاري، 1377: ص152).

انقلاب اسلامي در جايگاه يك حركت هدف‌دار اجتماعي براي ايجاد، تداوم و سامان‌يابي نهايي، نيازمند هويت بوده، مفهوم كلي هويت در سه بعد تأسيسي، تداومي و غايتي در برپايي و بقاي انقلاب اسلامي ظهور يافته است. نهضت عاشورا در جايگاه منبع تغذيه و تأمين محتواي هويت تأسيسي و تداومي انقلاب اسلامي و زمينه‌سازي و تشكيل جامعه منتظر پيش از ظهور، شكل دهنده و منبع هويت غايي انقلاب اسلامي برگزيده شده است. آموزه مهدويت از ديدگاه بنيان گذار انقلاب، فراتر از يك مسأله كلامي، اصلي است كه در موضع‌گيري و اقدام يك مسلمان، نقش اساسي ايفا مي‌كند. غايت حاكميت امامان معصوم عليهم السلام استقرار كامل عدالت در جامعه بوده است. پس اگر انتظار به تحول خواهي و انقلاب‌زايي تفسير شود، هر حركت و تحوّلي مطلوب نيست؛ بلكه تحول و تحركي مطلوب است كه زمينه‌ساز ظهور حجّت الهي باشد. مرحوم امام خميني(ره) در اين باره مي‌فرمايد:

ما تكليف داريم آقا! اين طور نيست كه حالا كه ما منتظر ظهور امام زمان(عج) هستيم، پس ديگر بنشينيم تو خانه‌هايمان، تسبيح را دست بگيريم و بگوييم: (عج)، عجّل، با كار شما بايد تعجيل بشود، شما بايد زمينه را فراهم كنيد براي آمدن او، و فراهم كردن اين كه مسلمين را با هم مجتمع كنيد. همه با هم بشويد. ان شاء الله ظهور مي‌كند. (امام خميني، 1378: ج18، ص269).

از ديدگاه امام خميني(ره) پديده ظهور، يك رخداد فوق‌العاده و بي‌نظير تاريخ بشريت به شمار مي‌رود؛ ولي هرگز يك پديده فراطبيعي و بريده از اوضاع جاري در اين عالم نيست؛ بلكه رخداد ظهور، براي برپايي نظام عدل و تحقق حاكميّت همه جانبه دين اسلام و براي سامان دادن به اوضاع زندگي بشري است. بديهي است چنين رخدادي همانند ديگر رخداد‌هاي طبيعي، مقدّمات و بستر‌هاي خاص خود را مي‌طلبد كه بدون آن، تحقّق چنين تحول عظيمي، امري ناممكن و انتظاري نامعقول است. اگر نهضت و انقلابي از نظر مكتب و ايدئولوژي داراي حدّ اعلاي توانايي باشد، ولي از نظر نيروي اجرايي و پذيرش‌هاي اجتماعي كامل نباشد، طبيعي است كه نهضتي موقت است و به نتيجه عميق نمي‌رسد (محمد باقر صدر، 1384: ص64).

حضرت ولي عصر(عج) براي اصلاح يك اجتماع محدود و در يك زمان موقت ظهور نمي‌كند. آن مأموريت الهي كه حضرت براي آن، ذخيره شده است، دگرگون كردن همه جهان در همه ابعاد است. او بايد تمام بشريت را در گستره جهاني از تيرگي ستم‌هاي بشري خارج كرده و در پرتو نور عدل قرار دهد. اجراي اين نهضت بزرگ، علاوه بر قدرت خدادادي و ولايت تكويني امام معصوم عليه السلام نيازمند فضاي مناسب ومحيط آماده‌اي است كه به طور طبيعي در جهان تحقّق يابد.

تحولات جاري در عرصه بين الملل و رويكرد ديني و معنوي بشر معاصر و امواج وسيع اسلام‌خواهي و بيداري اسلامي در جهان‌ـ به ويژه دنياي غرب ـ مؤيد اين واقعيت است كه امام خميني(ره) با هدايت و رهبري بزرگ‌ترين انقلاب مردمي در واقع، آغازگر كوشش در راستاي زمينه‌سازي ظهور حضرت ولي عصر(عج) بود. آن عالم مجاهد، در بارة وظايف حكومت و مسلمانان در ايران و دنياي اسلام فرموده است:

ان شاء الله اسلام را آن طور كه هست، در اين مملكت پياده كنيم و مسلمين جهان نيز اسلام را در ممالك خودشان پياده كنند و دنيا، دنياي اسلام باشد، و زور و ظلم و جور از دنيا برطرف بشود و ]اين[ مقدمه باشد براي ظهور وليّ عصرـ ارواحنا فداه» ـ (امام خميني(ره)، 1378: ج15، ص262).

آن مرحوم در پيامي، ارتباط بنيادين انقلاب اسلامي ايران و انقلاب جهاني مهدي موعود(عج) را بسيار زيبا و دل‌نشين چنين بيان مي‌كند:

انقلاب مردم ايران، نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچم‌داري حضرت حجت ـ ارواحنا فداه ـ است كه خداوند بر همه مسلمانان و جهانيان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد (امام خميني(ره)، 1378: ج21: 327).

مرحوم امام خميني1، صدور انقلاب را براي هموار كردن راه ظهور منجي و مصلح كل جهان، وظيفة خويش دانسته، در پيامي مي‌نويسد:

ما با خواست خدا، دست تجاوز و ستم همه ستمگران را در كشورهاي اسلامي مي‌شكنيم و با صدور انقلابمان كه در حقيقت صدور اسلام راستين و بيان احكام محمدي9 است، به سيطره و سلطه و ظلم جهان خواران خاتمه مي‌دهيم و به ياري خدا راه را براي ظهور منجي مصلح و كل و امامت مطلق حق امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ هموار مي‌كنيم (همان: 345ص).

طرح جهاني انقلاب اسلامي و حمايت از تمام مستضعفان جهان، نشانه‌اي است از حركت در راستاي زمينه‌سازي ظهور امام زمان(عج). «اميدواريم كه اين انقلاب، يك انقلاب جهاني بشود، و مقدمه‌اي براي ظهور حضرت بقية الله ـ ارواحنا له الفداء ـ باشد». (همان: ج16، ص131).

در اين فرصت از بيان دو نكته سود مي‌بريم:

1. اين گمان خام و ساده‌لوحانه‌اي است كه در زمان غيبت حضرت، جامعه‌اي بدون مشكل و چالش را انتظار بريم. آنچه مهم است، نزديك شدن به اهداف و آرمان‌ها و توفيق روزافزون جامعه براي ايفاي وظايف و مسؤليت‌هايي است كه به آماده شدن جان و جهان براي پذيرش «دولت يار» و حضور در دوران ظهور مي‌انجامد كه انتظار حقيقي نيز همين است.

2. اين سطور، بيانگر اين معنا نيست كه خواست و اراده مردم، علت تامه تغيير و دگرگوني است؛ بلكه هرگونه تغيير بنيادين و سرنوشت جامعه، به دست خداوند متعال و با ارادة او محقّق مي‌شود، از آن‌جاكه ظهور آن حضرت، يك پديده فراطبيعي و بريده از اوضاع جاري در اين عالم نيست، مقدّمات و زمينه‌سازي ايجاد آن در اختيار انسان‌‌ها است و تا آن مقدّمات تحقّق نيابد، ارادة خداوند متعال به تحقّق تغيير، تعلّق نخواهد گرفت.

 

4. بازانديشي در ولايت فقها در روزگار غيبت

عده‌اي از فقها، محدودة ولايت فقيه را در حد احكامي مي‌بينند كه وجوب كفايي دارند و به صورت تعييني يا ترجيحي بر فقيه فرض شده‌اند. صاحبان اين ديدگاه در واقع بر اين امر تأكيد دارند كه مسؤليت فقيه، تنها در محدودة اجراي همان دسته از احكام خلاصه شده و ولايتش هم در همين حيطة محدود، قابل تفسير است. اگر چنين باشد، نقش فقيهي كه متصدّي اين امور است، جز «اجراي احكام» چيز ديگري نخواهد بود كه در اين صورت، ولايت را مي‌توان «ولايت فقه» ناميد. (بهداروند: 1382: ص151).

اما بر اساس ديدگاه امام خميني(ره) نه تنها حكومت ايده‌آل مبتني بر دين در عصر غيبت، مطلوب است و توصيه مي‌شود، بلكه بايد براي تحقق آن، گام برداشت. كه آن، حكومت فقها است؛ حكومت فقيه اعلم، اعدل و اتقي و بر اساس اين نظريه و استناد به اصل امامت و دكترين فقاهت در صورتي كه فقيهي به اين مهم مبادرت ورزد و زمينه‌هاي برپايي يك حكومت اسلامي بر اين اساس وجود داشته باشد، كمك به برقراري اين حكومت، اطاعت از آن و حفظ و تداوم آن، تكليف شرعي آحاد جامعه اسلامي خواهد بود. امام خميني(ره) معتقد بود با كاستن قدرت فقيه و اقتدار فقه و توانايي آن، نمي‌توان پروژه احياگرانه‌اي را كه مدعي نوسازي جامعه و ديني كردن جامعه است، به پيش برد؛ لذا ولايت فقيه با «نقش حداقلي» كه برخي فقيهان براي آن قائل شده‌اند، نمي‌تواند اهداف احياگرانه را دنبال كند؛ از اين رو نظريه ولايت فقيه امام خميني(ره)، به صورتي جديد به شكل يك نظريه سياسي و در قالب انقلاب اسلامي درآمد كه در آن، فقه مي‌خواهد زندگي مردم را در روزگار غيبت ساماني مجدد دهد و فقيه عالم بايد در رأس حكومت قرار گيرد. امام خميني(ره) براي بازسازي جايگاه فقه و فقها و فعال نگاه داشتن آن، سه اعتقاد اساسي به وجود آورد:

الف. تحول نظام اجتهاد فقهي: بدين معنا كه ضمن پايمندي به فقه جواهري و سنتي، بايد دو عنصر زمان و مكان را در اجتهاد دخيل دانست؛ تا فقه، برابر مسائل جديد توانايي بيشتري كسب كند.

ب. افزايش شأن فقيه: بدين معنا كه فقيه به لحاظ شأن حكومتي، هم‌شأن (مگر موارد مستثنيات منصوصه) پيامبر و امامان معصوم عليهم السلام است. با اين «نگرش موقعيّتي» فقيه، واجد قدرتي مي‌شود كه توانايي ارائه احكام حكومتي و ولايي را داشته باشد.

ج. افزايش شأن حكومت ديني: حكومت ديني بايد واجد مصلحتي فراتر از هر مصلحت ديني تصور شود. (كاظمي وريج، 1381: ص152).

امام خميني(ره) بر اين ديدگاه اصرار مي‌ورزيد كه «ولايت فقيه» بيش از آن كه براي اجراي فقه باشد، در واقع براي «اقامة اصل دين» است و در راستاي اقامة اصل دين است كه فقه نيز اقامه مي‌شود. امام خميني(ره) رسالت نخستين فقيه را پاسداري از حريم دين مردم مي‌داند؛ به گونه‌اي كه دامنة اقتدار دين در سراسر عالم گسترش يابد و توجه جهانيان به حقيقت آن، مضاعف شود (همان: ص154).

«ولايت فقيه» در سنت ما بيگانه نيست و در بستر تاريخي خود متولّد شده است؛ اما محتواي نظري آن با تكيه بر شرايط و تجارب سياسي ابداع امام خميني(ره) بود كه با پيروزي انقلاب اسلامي به عرصه عمل نيز راه يافت. اين نظريه هدفي جز اين ندارد كه فقه، همچنان بتواند به حيات سياسي خود ادامه دهد، تا از آن طريق به احياي دين در جامعه مدرن ياري رساند. گفتمان «ولايت فقيه» امام خميني(ره)، به مثابه پشتوانه نظري انقلاب اسلامي، نه تنها تلاش براي برپايي حكومت در روزگار را طرد نكرد، بلكه در افقي متفاوت با نظريه‌هاي ديگر، تشكيل حكومت را از الزامات روزگار غيبت معرفي كرد. اين نظريه كه ريشه در مناسبات سياسي اسلام داشت و با كار ويژه‌هاي مورد نظر در روزگار غيبت امام معصوم براي زمينه سازي حكومت جهاني حضرت ولي عصر(عج) هماهنگ شده بود، در صحنه عمل و منصه ظهور نيز توانمند ظاهر شد.

 

ابطال قرائت‌هاي ناصحيح در آموزه مهدويت

در طول تاريخ، انتظار آينده بهتر و ظهور دولت حق و عدالت، مترقي‌ترين آرمان اجتماعي بوده است. فطرت كمال‌گرايي آدمي و ماهيت زندگي بشر با اميد به آينده عجين شده است؛ لذا اعتقاد به مهدويت از اصلي‌ترين ابعاد روح انساني سرچشمه مي‌گيرد. انديشه مهدويت در راه رسيدن به سرمنزل مقصود ممكن است با درياي پرتلاطم حوادث يا انحرافات و قرائت‌هاي ناصحيح رو به رو شود. شرط رسيدن به ساحل نجات در درجة اول، تقويت نيروي محركه اين گفتمان و در درجه دوم، انحراف‌زدايي از آن است.

پيروزي انقلاب اسلامي، خط بطلاني بر قرائت‌هاي ناصحيح و افراطي در انديشة مهدويت بود. در سال‌هاي منجر به انقلاب اسلامي، ايده‌اي مطرح شد كه طبق آن، شرط ظهور حضرت حجت(عج) را لبريز شدن دنيا از معصيت مي‌دانستند. آنان امر به معروف و نهي از منكر را جايز نمي‌دانستند، تا گناه افزايش يابد و ظهور آن حضرت، نزديك شود. ريشه‌هاي شكل‌گيري اين نظريه از تشكلي مذهبي كه با هدف مبارزه با بهائيت در تهران و ديگر شهرها پديد آمده بود، شكل گرفت.

بعدها اسم اين تشكل «انجمن حجّتيه» شد؛ انجمني كه تا دو دهه پيش از پيروزي انقلاب، بر اين باور بود كه حوزه ديني از عرصة حكومت، مستقل است، از اين رو، از ابتداي تأسيس بر عدم دخالت در سياست تأكيد داشت. پيش از انقلاب اسلامي، اين انجمن با هدف از بين بردن نفوذ بهائيت، تنها تشكيلات غير دولتي‌اي بود كه در شهرها پايگاه‌هاي تشكيلاتي داشت. پس از پيروزي انقلاب اسلامي، به دليل زوال بهائيت، انجمن نيز جهت‌گيري ديگري يافت و با حضور اعضاي تشكيلاتي خود در ارگان‌هاي اجرايي و تأثيرگذاري و اعمال معيارهاي اعتقادي خود، سبب واكنش امام خميني(ره) به اين مسأله شد (ر.ك: جعفريان، 1383:ص370).

اين نظريه پس از چهار دهه فعاليت، در نهايت در دهة 60، به عنوان نظريه‌اي كه توان كافي براي تحليل واقعيت‌هاي اجتماعي را ندارد، زائل شد. برداشت نادرست از انتظار فرج، افزايش گناه براي تعجيل در ظهور آن حضرت و باطل شمردن تشكيل حكومت در دوران غيبت، از مشخّصه‌هاي اصلي اين نظريه است. اين نظريه با پيامد‌هاي سوء بسياري همراه بود كه جدايي دين از سياست، حرمت مبارزه ضد ظلم، روا داشتن محرمات و نفي حكومت و ترويج هرج و مرج از جمله آنان است. امام خميني(ره) در اين زمينه مي‌فرمايد:

يك دسته ديگري بودند كه انتظار فرج را مي‌گفتند اين است كه ما كار نداشته باشيم به اين كه در جهان چه مي‌گذرد؛ بر ملت‌ها چه مي‌گذرد… براي جلوگيري از اين امور هم خود حضرت بيايند ـ ان شاء الله ـ درست مي‌كنند؛ ديگر ما تكليفي نداريم. تكليف ما اين است كه دعا كنيم ايشان بيايند (امام خميني، 1378: ج21، ص13 ـ 14).

امام خميني(ره) جايي ديگر فرمود: يك دسته‌اي از اين بالاتر بودند؛ مي‌گفتند: بايد دامن زد به گناه‌ها، دعوت كرد مردم را به گناه تا دنيا پر از جور و ظلم بشود و حضرت (عج) تشريف بياورند… البته در بين اين دسته، منحرف‌هايي هم بودند، اشخاص ساده لوح هم بودند (همان: ص14).

عده‌اي نيز با توجه به ظاهر برخي روايات كه هر قيامي پيش از انقلاب جهاني حضرت مهدي(عج) را باطل و محكوم به شكست دانسته‌اند، بدون بررسي و تحليل آن‌ها، تشكيل هرگونه حكومتي را در روزگار غيبت نفي مي‌كردند. امام خميني(ره) در سخنان خود افكار ناصحيح اين عده را اين‌گونه متذكر مي‌شود:

يك دستة ديگري بودند كه مي‌گفتند كه هر حكومتي اگر در زمان غيبت محقق بشود، اين حكومت، باطل است و بر خلاف اسلام است. آن‌ها مغرور بودند به بعضي رواياتي كه وارد شده است بر اين امر كه هر عَلَمي بلند بشود قبل از ظهور حضرت، آن علم، علم باطل است… در صورتي كه آن روايات ]اشاره دارد[ كه هر كس علم بلند كند با علم مهدي، به عنوان «مهدويت» بلند كند ]باطل است[ (همان).

به هر روي، ناب‌سازي باور به انديشة مهدويت از دستاورد‌هاي انقلاب اسلامي بود و نظريه‌هايي كه تشكيل حكومت و تلاش براي ظهور آن حضرت را روا نمي‌دانستند، پس از انقلاب نظريه‌هايي مرده به شمار آمدند؛ زيرا با وقوع انقلاب اسلامي ايران براي نخستين بار يك حكومت مسلمان با آرمان تشكيل جامعة منتظر پيش از ظهور و و زمينه‌ساز انقلاب جهاني مهدي موعود(عج) در ايران تشكيل شد و خواب خوش نظريه‌پردازاني كه تشكيل حكومت در روزگار غيبت را جايز نمي‌شمرند، آشفته كرد و نظريات آن‌ها را از اعتبار ساقط نمود.

 

نتيجه

يكي از نتايج پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، نشان دادن تحرك و كارآيي مكتب اسلام در عصر حاضر به جهانيان بود. در حالي كه همه مدل‌هاي توسعه و مدرنيسم در بستر دنياي محض و جداي از ارزش‌هاي اخلاقي و ديني، تحقق يافته بود، انقلاب اسلامي توانست اسلام را به عنوان مكتب مبارز و در تمام شؤون حيات بشري تا برپايي حكومت واحد جهاني مطرح كند. آنچه در اين عصر، انسان معنويت خواه و خداجو در جست‌ و جوي آن است، گوهر ارزشمندي است كه تنها در ساحت قدسي آموزه‌هاي اسلامي قابل وصول است؛ از اين رو جريان معنويت خواهي و دين‌گرايي عصر حاضر، ناچار به رستاخيز جهاني اسلام خواهد انجاميد.

بدون ترديد با مراجعة به تاريخ تحولات سياسي و اجتماعي بعد از انقلاب اسلامي، مي‌توان به وضوح به وجود يك تصوّر و انديشة مشخص مهدوي پي برد كه در نظر و عمل، با پيش از انقلاب متفاوت است. انقلاب اسلامي، نه تنها تحرك‌زايي و پويايي را در انتظار به همگان آموخت؛ بلكه اين تحرك‌زايي و انقلاب‌زايي را با سازوكارهايي كاملاً منسجم و هماهنگ در راستاي زمينه‌سازي ظهور مفيد مي‌داند.

عينيت يافتن تحول‌طلبي آموزه مهدويت پس از آن است كه تودة مردم و نخبگان به اين فرهنگ معتقد و ملتزم شده باشند. همين جا دو مطلب بايد تأكيد شود؛ يكي نقش تودة مردم در كارآيي مكتب و فرهنگ مهدوي است كه بدون خواست و باور آنان و بدون رويكرد مثبت و اقبال آنان به فرهنگ و انديشة مهدوي، هيچ تحول مؤثر و ماندگاري شكل نخواهد گرفت. ديگر آن كه براي روي آوردن و اعتماد يك نسل به اسلام و آموزه‌هاي آن، شرايط فرهنگي و اجتماعي و نيز تجربه‌هاي تاريخي يك جامعه، بسيار نقش آفرين است. جنبش‌هاي معاصر اسلامي غالباً مسبوق به تجربه‌اي تلخ مي‌باشند كه چشيدن طعم شكست در تلاش براي ايجاد تحول بر مبناي غيراسلامي و بنا به اعتقاد به آموزه‌هاي شرقي يا غربي، زمينه تأمل در عوامل شكست و روي آوردن به اسلام را فراهم كرده است.

 

پی نوشت ها:

1. آرنت، هانا، انقلاب، ترجمه: عزّ الله فولادوند، تهران، خوارزمي، 1361ش.

2. اخوان كاظمي، بهرام، نگرش‌هايي نو به آموزه مهدويت، قم، مؤسسه آينده روشن، 1387ش.

3. افتخاري، اصغر، «آرمان‌هاي انقلاب از ديدگاه امام خميني(ره)»، انديشه حوزه:ش12، بهار 1377ش.

4. امام خميني، روح الله، صحيفه نور، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره)، 1380ش.

5. امام خميني، روح الله، صحيفه امام، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره)، 1378ش.

6. بهداروند، محمد مهدي، «ولايت فقيه يا ولايت فقه تعامل يا تقابل‌ها»، حكومت اسلامي، ش29، پاييز1382ش.

7. جعفريان، رسول، جريان‌ها و سازمان‌هاي مذهبي سياسي ايران، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي و پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، پنجم، پاييز1383.

8. جمعي از نويسندگان، انقلاب اسلامي و چرايي و چگونگي رخداد آن، قم، دفتر نشر معارف، بيست و چهارم، 1381.

9. كاظمي وريج، عباس، «امام خميني(ره)؛ احياي دين و نظريه ولايت مطلقه فقيه»، حوزه و دانشگاه، ش30، بهار 1381ش.

10. كريمي، يوسف، نگرش و تغيير نگرش، تهران، مؤسسه نشر ويرايش، 1379ش.

11. لاكوير، والتر، انقلاب: گزيده مقالات سياسي ـ امنيتي؛ ترجمه: مؤسسه پژوهش‌هاي اجتماعي، تهران، بينش، 1378ش.

12. عنايتي، حميد، «انقلاب اسلامي: مذهب در قالب ايدئولوژي سياسي»، ترجمه: امير سعيد الهي، ماهنامه اطلاعات سياسي ـ اقتصادي، ش137 و 138، بهمن و اسفند 1377ش.

13. حافظ نيا، محمد رضا؛ احدي، سيد عباس، «تبيين ژئوپليتيكي اثرگذاري انقلاب اسلامي بر سياسي شدن شعيان جهان»، شيعه شناسي، ش25، بهار 1388ش.

14. عميد زنجاني، عباسعلي، انقلاب اسلامي و ريشه‌هاي آن، تهران، كتاب سياسي، 1367ش.

15. صدر، محمد باقر، انقلاب مهدي و پندارها، ترجمه: سيد احمد علم الهدي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1384ش.

16. شيركوند، شهرام، شكل گيري و تغيير نگرش، مجله توسعه مديريت، شماره57، ارديبهشت 1383ش.

17. رباني گلپايگاني، علي، امامت در بينش اسلامي، قم، بوستان كتاب، 1386 ش

کد خبر 522358

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha