به گزارش گروه اندیشه خبرگزاری شبستان، «انقلاب اسلامی موفق شده نشان دهد الگوها و تئوری ها و ساختارهای دنبال کننده مفاهیم آزادی و حقوق بشر و عدالت و ... در سطح جهان، به ویژه آنهایی که متنسب به غرب است، نمی توانند دغدغه هایی که این مفاهیم برای آنها جعل شده است را دنبال کرده و نمی توانند از ادعاهایشان دفاع کنند. اما همین مسئله را انقلاب توانسته به مردم دنیا فی الجمله تفهیم کند و بفهماند آزادی ای که غرب ادعایش را می کند، بیش از آن که یک آزادی باشد، اسارت است یا عدالتی که از آن دم می زند، عین بی عدالتی است.»؛ این جملات بخشی از سخنان حجت الاسلام والمسلمین احمد رهدار، مدیر مؤسسه مطالعات و تحقیقات اسلامی فتوح اندیشه است که با شبستان در میان گذاشته است؛ مشروح این گفتگو با این استاد حوزه و دانشگاه را می خوانید:
جناب رهدار! انقلاب اسلامی جدا از در هم کوبیدن نظامی مستبد و وابسته، قطعا با خود تحولات دیگری در عرصه داخلی و حتی خارجی رقم زده است که شاهد این تحولات ایجاد شده همچون خیزش برخی کشورهای اسلامی در برابر ظلم و خروشش موج بیداری اسلامی هستیم؛ به نظر شما این انقلاب تا چه اندازه توانسته در مفاهیمی همچون آزادی، عدالت، حقوق بشر و مفاهیمی از این دست، در سطح بین الملل تغییر و تحول ایجاد کند؟
گمان می کنم که مهم ترین و بلکه گسترده ترین وجه تحول در یک مفهوم و پدیده تحول نهادی و ساختاری است. منظور من از تحول ساختاری آن است که گاهی یک مفهوم در قالب اندیشه و ایده ای دفاع می شود و خروجی این نوع دفاع ادبیاتی خلق می کند و این ادبیات هم به نسبت می تواند در جامعه فرهنگ سازی کند اما صورت متکامل تر خلق مفاهیم این است که بتوان مفهوم و ایده ای را در قالب ساختار و نهاد ایجاد و آن را نهادینه کرد به گونه ای که پس از مدتی این نهاد فراتر از صاحب ایده عمل کند.
یعنی حتی این انقلاب هم دیگر قائم به امام راحل نیست و ایشان آرمان های خود را در قالب یک نهاد فراگیری تعبیه کرده و نهاد در حال انجام کار خود است.
به نظر من انقلاب در مقیاس بین المللی تحولی که در مفاهیم ایجاد کرده، بیش از آن رویکرد اولی نیست؛ یعنی انقلاب در مقیاس بین المللی موفق به ساخت یک نهاد یا ساختاری که بتواند آن ایده انقلاب اسلامی را پیگیری کند، نشده است. منظور این است که انقلاب اسلامی برای اجرایی کردن معانی این واژگانی همچون آزادی، عدالت، حقوق بشر و ... در مقیاس بین الملل نتوانسته سازمانی مثلا با عنوان سازمان عدالت اسلامی یا نهاد آزادی اسلامی بسازد. این که ساختار و نهادی باشد که فقط انقلاب عضو آن نباشد و کشورهای دیگر هم باشند.
اینکه سازمان یا نهادی نتوانسته ایجاد کند، به مفهوم آن است که تغییری هر چند ماهیتی نیز نتوانسته به وجود آورد؟
این که نشده به شکل مطلوب منظور است؛ اما کمابیش در برخی کشورهای اسلامی متاثر از انقلاب اسلامی یا رهبری و لیدری انقلاب، نهادها و ساختارهایی داریم مانند جمعیت العلماء الاسلامیه لبنان، که این نهاد دغدغه هایی از تیپ دغدغه هایی که اشاره شد را با لیدری انقلاب هم دنبال می کند اما بُرد آن جهانی اسلامی نیست و تاثیرات آن نسبت به سازمان که در مقیاس جهانی فعالیت می کنند، مثل سازمان کنفرانس کشورهای اسلامی، کم و اندک است.
اما انقلاب اسلامی فی الجمله موفق شده با یک تبیین متفاوت از مفاهیم مذکور در فرهنگ سیاسی و حقوقی جهان معاصر خود تاثیر بگذارد و نشان داد الگوها و تئوری ها و ساختارهای دنبال کننده مفاهیم آزادی و حقوق بشر و عدالت و ... را در سطح جهان، به ویژه آنهایی که متنسب به غرب است، نمی توانند دغدغه هایی که این مفاهیم برای آنها جعل شده است را دنبال کرده و نمی توانند این مفاهیمی که ادعا کردند را دفاع و اثبات کنند. این را انقلاب توانسته به مردم دنیا فی الجمله تفهیم کند و بفهماند آزادی ای که غرب ادعا می کند، بیش از آن که یک آزادی باشد، اسارت است یا عدالتی که از آن دم می زند، عین بی عدالتی است.
این هدفی که انقلاب اسلامی شروع کرده و برای آن اتفاقا تاوان نیز کم نداده، دنیای غرب را مجبور کرده است پارادوکس های رفتاری و نظری خود را رو کند و نشان دهد. به عنوان مثال وقتی عرصه و حادثه ای مانند یمن یا بحرین و سوریه و عراق پیش می آید، به صحنه وارد می شود و با همین الگوی مفهومی خود شروع به دفاع می کند، از آن طرف آمریکا در آن طرف دنیا مدعی لیبرال دموکراسی است و کشوری که این برند را ثبت کرده علی القاعده نباید مثلا متحدین استراتژیک او در قلب بحرانی جغرافیایی سیاسی معاصر ما یعنی خاورمیانه، دیکتاتورهای منطقه باشند.
متحدین استراتژیک آمریکا در خاورمیانه کشورهایی همچون اسراییل، یک حکومت غیردموکرات، عربستان سعودی یک حکومت پادشاهی ضد دموکراسی، صدام (بود) و مبارک و بن علی تونس، علی عبدالله صالح یمن و ... است.
با این توصیف انقلاب تاثیراتی بر ساختارها و مفاهیم ادعایی غرب داشته است هر چند نه به میزان ساخت و بنای یک نهاد، این طور نیست؟
انقلاب اسلامی فضایی را ایجاد کرده است که دنیای غرب اگر بخواهد در ذیل این فضا قرار بگیرد، ماهیت خود را از دست داده و در آن حل می شود که البته غرب این را نمی خواهد، اما اگر ذیل آن نیاید، باید از ادعاهایی خود را برای مفاهیمی که آنها را بِرَند کرده و نان آن مفاهیم را می خورد مانند دموکراسی و حقوق بشر و آزادی و عدالت و ...، دست بردارد که این موضوع نیز به گونه ای دیگر اضمحلال غرب را در پی خواهد داشت.
به نظر می رسد در حوزه فرهنگ سیاسی، انقلاب اسلامی موفق بوده است که به دنیا ثابت کند و بگوید این فرهنگی که غرب و آمریکا در حال مدیریت آن هستند و از آن دم می زنند، آن چنان که باید شایسته و مطابق با ادعای آنها، نیست. و البته در مقیاس داخلی نیز انقلاب اسلامی عملا همین مفاهیم را با الگوی خود بیان کرده است.
یکی از دلایل تعارض انقلاب اسلامی به لحاظ رفتاری و حتی ساختاری با دنیای غیر خودش، در این است که انقلاب اسلامی این مفاهیم را در ساختارهای غربی نمی تواند تحقق بخشد، یعنی خود خلق روش کرده یا مبانی دیگری را برای تبیین آن ها ساخته است به همین دلیل نیز تحفظ بر این مبانی و روش ها و ساختارها در مقیاس داخلی، آن را مقابل فرهنگ های دیگر قرار داده است.
بنابراین، بسیار واضح است که ادعا کنم انقلاب اسلامی در مقیاس داخلی، برای تحقق آرمان های خودش موفق تر بوده تا مقیاس خارجی؛ به دلیل آن که مهندسی دنیای خارج چندان که باید دست انقلاب اسلامی نبوده و کنترل و عِده و عُده و مهار بازیگران نظام بین الملل، سخت تر از کنترل و عده و عُده و مهار فضای داخلی است.
نظر شما